در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
درست است که ما کتابخوانهای حرفهای هستیم و برای انتخاب کتاب، ملاکهای زیادی مثل محتوا و نویسنده و ناشر و نوبت چاپ و نقد و نظر صاحبنظران برایمان مهم است اما هر چه باشد ما هم آدمیم دیگر! بعضیوقتها عقلمان به چشممان است و در نگاه اول، عاشق یک کتاب میشویم. از شما چه پنهان، در نمایشگاه کتاب پارسال، همینطور که توی غرفه نشر اسم سلّانه سلّانه قدم میزدم ناگهان چشمم به جلد یک کتاب افتاد و هوش از سرم پرید و دامنم از دست برفت؛ تصویر یک شکمِ برآمده با پیراهن گُل گُلی! انگار بخواهم پیراهن را بخرم، سریع کتاب را از روی میز برداشتم و با صدایی ذوقزده و چشمانی از کاسه درآمده به فروشنده گفتم: « من اینو میخوام» و جهت تأکید بیشتر فریاد زدم: « لطفا اینو به من بدید.» عکسِ گُل، چنانم مست کرده بود که چند رهگذر هم جلوی غرفه ایستادند و پرسیدند: «قشنگه؟» من هم بیدرنگ پاسخ دادم: « بله، خیلی خوبه.» یعنی مطمئن بودم کتابی که جلدش اینقدر قشنگ باشد محتوایش هم حتماً زیبا است. ناگهان یکی از همان رهگذرانِ مذکور پرسید: «داستانش درباره چیه؟» نگاه دقیقتری به جلد کتاب کردم و گفتم: « داستان یه خانم بارداره.» بعد از نگاه رهگذر خواندم که توی دلش میگوید: «خوبه گفتی! شکم خانم بادار روی جلد توی حلقمه که!» بههمین دلیل، نگاه دقیقتری به جلد انداختم و گفتم:
«از اسمش معلومه که یه روایت احساسی و سرزنده از دوران بارداریه، سرشارِ زندگی.» بعد نگاهم را عمیقتر کردم و گفتم: « نویسندهاش ــ جان فانته ــ هم خیلی مشهور و کاردرسته.» خلاصه هر چه در چنته داشتم رو کردم و به روی خودم نیاوردم که هیچی از کتاب «سرشارِ زندگی» نمیدانم و فقط از طرح جلدش خوشم آمده. خلاصه، فردای آن روز اولین صفحه کتاب را خواندم و ناگهان چشم باز کردم و دیدم شب شده و دستم خشک شده و چشمهایم تار شده و کتاب هم تمام شده!
سرشارِ زندگی، روایت بارداری خانمی به نام جویس است که از روزهای آغازین بارداری تا زایمانش به تصویر کشیده میشود. وجه تمایز این اثر با سایر آثار حوزه فرزندآوری! زاویه دید متفاوت آن است. شاید برای اولین بار باشد که تجربهای کاملاً زنانه مثل بارداری از زبان یک آقا روایت میشود؛ روایتی صادقانه و طنازانه. مواجهه متفاوت راوی با مسأله بارداری همسرش و احساسات متناقضش، موقعیتهای طنز جالبی را پدید آورده است. قلم نویسنده، آنقدر روان و صمیمی است که خیلی زود مخاطب را درگیر میکند و به خانه و زندگیشان راه میدهد! البته ماجرای کتاب، فقط به بارداری جویس محدود نمیشود و در حین روایت با شغل و دغدغههای اقتصادی و پدر و مادر راوی هم آشنا میشویم. یکی از بامزهترین صحنههای کتاب، زمانی است که راوی پس از مدتها به دیدار مادرش رفته و تصویری از مادرش ارائه میدهد که میفهمیم همه مادرها در سراسر کره خاکی، شبیه هم هستند.
« سلام و احوالپرسی با مامان همیشه سختترین کار برگشتن به خانه بود. مامان من از آن مامانهایی بود که غش میکرد. مخصوصاً اگر نبودنمان بیشتر از سه ماه میشد. کمتر از سه ماه کنترلی روی وضعیت وجود داشت و بعد فقط اینور و آنور میرفت و به نظر میرسید هر لحظه ممکن است غش کند و قبل از افتادن به ما وقت میداد که بگیریمش. غیبت یکماهه اصلاً مشکلی به وجود نمیآورد. فقط چند لحظه گریه میکرد و بعد مثل همیشه پشت سر هم سؤال میپرسید. اما این یکی وقفهاش ششماهه بود و تجربه به من یاد داده بود که یکدفعهای نروم جلویش. شگردش این بود پاورچین پاورچین وارد شوی، دستهایت را از پشت حلقه کنی دورش، آرام خودت را معرفی کنی و منتظر شوی تا زانوهایش خم شود. در غیر این صورت، نفسنفشزنان میگفت: «آه، خدا رو شکر!» و مثل یک سنگ میافتاد روی زمین. وقتی میافتاد روی زمین حقهاش این بود که مثل مقداری جیوه از هر طرف نشست میکرد و بلند کردنش غیرممکن میشد. بعد از چنگ به صورت زدن و زاری بیهوده به خاطر پسر بازگشته، خودش پا میشد و بلافاصله شروع میکرد به پختن غذاهای حسابی. مامان عاشق غش کردن بود. با هنرمندی زیادی این کار را میکرد. فقط یک اشاره لازم داشت.»
توصیفات نویسنده، آنقدر جاندار است که ما با تمام فراز و فرودهای زندگی یک زوج جوان که توراهی! دارند همراه میشویم؛ همه تلخی و شیرینیهای این دوران را لمس میکنیم، اضطراب راوی هنگام زایمان زودرس همسرش را با تمام وجود حس میکنیم و در پایان از تمام سختیها فارغ میشویم.
« وقتی با تخت از اتاق هلش دادند بیرون و بردند ته راهرو، من اول همانجا ماندم، تکیه دادم به دیوار، میترسیدم حضورم باعث ناراحتی جویس شود. اما همچنان که داشتند از جلویم ردش میکردند دیدم خواب است. لابد یک چیزی بهش داده بودند، چون چشمهایش بسته بود و صورتش تبدیل شده بود به تجسم زیبایی سپید. کنارش تا ته راهرو رفتم. یک بار ناله کرد. زمزمه کسی بود که پس از چند ساعت توفانی به آرامش وصفناپذیری رسیده بود. من هم به آرامش رسیدم. حالا میدانستم همه چیز رو به راه است...»
خواندن « سرشارِ زندگی» را به خانمها توصیه میکنم تا به احساسات و درونیات مردها آگاه شوند؛ همچنین خواندن این کتاب را به آقایان هم توصیه میکنم تا با حالات و دشواریهای فرآیند بارداری خانمها آشنا شوند!
سرشار زندگی، نوشته نویسنده مشهور آمریکایی، جان فانته است که توسط نشر اسم منتشر شده است. مترجم این اثر، محمدرضا شکاری، در جذابتر کردن نثر نویسنده، تأثیر بسزایی داشته؛ فقط نمیدانیم چرا به این نکته توجه نکرده که کلمه سرشار، باید با حرف اضافه از به کلمه دیگری اضافه شود! یعنی اسم کتاب باید «سرشار از زندگی» بود نه «سرشارِ زندگی»!
منصوره رضایی
دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد