در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
2. شبهنگام که شیاطین مکه به خواب میرفتند،بهترین زمان بود که محمد(ص) با اندک پیروانش به دامنه کوههای اطراف مکه بروند و آرام از خدایشان حرف بزنند. شب نه از سنگ و کلوخ پرانی کودکان خبری بود، نه از دشنام زنان و نه از توهین بزرگان شهر. شب مکه دیدنیتر از روزش بود.
مکه شهری که همه در آن سهم داشتند حتی بتهای بیجان برای محمد(ص) و پیروانش تنگ و نفسگیر شده بود...
شب با تاریکی و سکوتش، مهربانتر از اهل مکه بود...
3. داستان زندگی پیامبر شنیدنی است. از کودکی تا جوانی، از جوانی تا رسیدن به مقام پیامبری صفحه به صفحهاش، هنوز برای ما آدمهایی که روزمان را با فیسبوک شروع میکنیم و شب پای پیامهای تلگرام خوابمان میبرد، جذاب است.
هنوز هم میشود صدای بلال را از میان اینهمه شبکه اجتماعی و صورتهای یخی شنید که فریاد میزند: «هیچ خدایی نیست جز خدای یگانه» و ما گرفتار خداهایی شدهایم که خودمان با دست خودمان میتراشیم... پول، ماشین، خانه، شهرت و مقام همهچیزمان شده است...کاش یادمان نرود، هیچ خدایی نیست جز خدای یگانه...
4. به استغاثه و فریادخواهی آمده بود. در صحن مسجدالنبی مقابل حرم رسولخدا ایستاده بود و به پهنای صورت اشک میریخت و به زبان عربی به پیامبر شکایت میکرد. شکایت چه کسانی را؟ همان جماعتی که شهادتینش را به بازی گرفته بودند و نام پیامبر عزیزش را روی پرچم کفر زده بودند و به نام اسلام جنایت میکردند.
نزدیکش شدم تا با عربی دستوپاشکستهام ببینم چه میگوید. زائری عراقی بود و از میان هیاهوی جنگ و وحشت داعش خودش را رسانده بود به موسم حج و حالا در مدینةالنبی پناه آورده بود به حرم مصطفی(ص). هقهق گریه، نفسش را به شماره انداخته بود. با سر آستینهای لباس بلند و یکدست سفیدش، اشکهایش را پاک میکرد و مانند کودکی که به دامان پدر پناه آورده باشد،استغاثه میکرد: «یا رسولا...! نگذار ریسمان مسلمانیمان را پارهپاره کنند...نگذار...»
5. قصه امروز زندگی ما، قصه «فراموش کردن فرهنگ گذشت» است که کمکم دارد در جامعه فراگیر میشود. انگار یادمان رفته است که مسلمان به دینمحمدی هستیم که وقتی با سپاهیانش وارد مکه شد نه به فکر تسویهحساب افتاد و نه انتقام...فقط گذشت کرد...و فرمود: «هیچ دری شکسته نشود، به هیچ خانهای تعرض نشود، هرکه شمشیرش را بر زمین گذاشت به رویش شمشیر نکشید، هرکه در پناه کعبه باشد در امان است...»
6. یکدل سیر در حرم پیغمبر زیارت کرد و راهی قبرستان بقیع شد اما شرطهها، جلوی قبرستان بقیع را بسته بودند و حتی اجازه ایستادن کنار میلههای بقیع را هم نمیدادند. دلش ریخت. انگار قلبش از حرکت ایستاد. چارهای جز رفتن نداشت. به اهل بقیع سلام کرد و همان کنار خیابان کارت هتل را به راننده تاکسی نشان داد. راننده تاکسی با تعجب به هتلی اشاره کرد که بعد از دیوارهای بقیع قد کشیده بود...پنجره اتاقش را که باز کرد، بقیع با همه عظمتش در چشمهایش پهن شد، آنطرفتر گنبد سبز نبوی زیر نور ماه میدرخشید...
محمد عکاف
عضو شورای سردبیری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان