اولین باری که کتاب « در کوچه باغهای نیشابور» را در کتابفروشی کوچک شهرمان دیدم و آن را خریدم و شعر به کجا چنین شتابان را خواندم، نمیدانم دقیقا چند سال میگذرد اما همیشه به این مجموعه شعر و نامش و شاعرش ؛ محمدرضا شفیعیکدکنی افتخار کردهام، همین که شاعر این کتاب، نیشابوری است و من هم زاده و بزرگ شده این شهرم برایم کفایت میکند، برای این همه افتخار.هنوز هم میروم و جستوجو میکنم تا ببینم کدکن متعلق به نیشابور است یا تربت حیدریه. همان منطقهای که شیخ فریدالدین عطار هم در آنجا متولد شده و بزرگ شده و عطاری داشته. نیشابور، علاوه بر عطار و خیام که از بزرگان ادبیات ایران هستند، شاعران و ادیبان زیادی دارد که معاصرهایشان هم کم از قدمایش ندارند که سرآمد آنها دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است که در سال 1318 در چنین روزی متولد شد و سالهاست یکی از سرآمدان ادبیات و شعر ایران است و کلاس سهشنبههایش پربارتر از همه کلاسهای روزانهای که در دانشکدههای ادبیات برگزار میشود.
حالا با چنین حس و حالی درباره استاد شفیعی بهمناسبت زادروزش با شاعری همصحبت شدم که اصالتا افغانستانی است اما نزدیک به چهار دهه است که در ایران و در مشهد زندگی میکند و سالهاست به عنوان یکی از شاعران فرهیخته بین ایرانیان شهرت دارد و یک دوره هم دبیر جشنواره شعر فجر بود؛ محمد کاظم کاظمی.
وقتی به او پیغام میدهم که درباره استاد شفیعیکدکنی میخواهم با او صحبت کنم، میپذیرد و زمانی که به او تلفن میکنم، شوق صحبت درباره این استاد ادبیات را در صدایش میشنوم، بهخصوص زمانی که از شفیعی کدکنی به عنوان «معمار بلاغت نوین» یاد میکند.
از مولانا به شفیعی کدکنی و بلعکس
کاظمی درباره آشناییاش با دکتر شفیعی کدکنی میگوید: اوایل دهه60 بود و من هنوز در افغانستان زندگی میکردم که کتابی دیدم با عنوان گزیده دیوان شمس به انتخاب دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی.همین کتاب باعث شد تا با مولانا و غزلیات و دیوانهایش آشنا شوم. همین کتاب بود که مرا با دنیای استاد شفیعی کدکنی آشنا و شیفته ایشان کرد.وقتی به ایران آمدم این کتاب را تهیه کردم و بارها خواندم.سالهای 66 و 67 بود که کتابهای صور خیال در شعر فارسی و موسیقی شعر که نوشته دکتر بود را هم خواندم و از آن به بعد بود که نگاهم به شعر تغییر کرد و همین کتابها بود که مرا از آن دنیای پیچیدهای که درباره شعر داشتم دور کرد و با دنیایی ملموستر و موزونتر آشنا کرد.
رفاقت استاد،شاگردی این شاعر میگوید زمانی که استاد به مناسبت درگذشت آقای اخوان ثالث به مشهد آمده بودند، از نزدیک ایشان را دیدم و قطعه شعری را که سروده بودم به ایشان دادم تا بخوانند و نظرشان را بگویند اما آن زمان سرشان شلوغ بود و فرصت نبود با ایشان صحبت کنم. تا اینکه چند سال قبل یکی از کتابهای شعرم را برای ایشان فرستادم تا بخوانند.یک روز در کمال ناباوری ، تلفن خانه ما به صدا درآمد و گوشی را که برداشتم، آقای شفیعی کدکنی خودشان را معرفی کردند و من مبهوت شدم.نظرشان را درباره شعرهایم گفتند و من همانجا پای تلفن میخکوب شده بودم، آیا این من هستم که دارم سخنان استاد درباره شعرهایم را میشنوم؛استادی که به نظرم معمار بلاغت نوین شعر ایران است.
اما اتفاق بینظیرتر برایم زمانی رخ داد که ایشان قصیدهای که برای بیدل سروده بودند و در مجله بخارا منتشر شده بود را به من تقدیم کردند.در بخشهایی از این قصیده نوشته شده:
پیام من به عُرس بیدل این است / که بیدل آسمانی در زمین است
سپهری بیکران، در کهکشانی / که فرش آسمانش یاسمین است
یکی رنگین کمان از حیرت و هوش / که در هر شک او صدها یقین است
ارادتمند ، مودب
به کاظمی میگویم، این روزها از نوع کلاس برگزارکردن استاد شفیعی کدکنی و نوع تعاملش با دانشجویان و افرادی که از شهرهای مختلف سهشنبهها خود را به تهران میرسانند تا در کلاس ایشان شرکت کنند، ویدئوهای زیادی در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و همه به فروتنی و البته سواد ایشان در زمینه ادبیات و شعر اشاره میکنند، شما این ویژگی را در ایشان چطور میبینید؟
این شاعر میگوید: من معتقدم که نباید وقت و زمان ادبیان و متفکران را زیاد گرفت. راستش هر زمان که به تهران آمدهام و دوستان پیشنهاد دادهاند که وقتی بگیریم و به منزل ایشان برویم، قبول نکردهام چون بر این باورم اگر قرار باشد در طول هفته علاقهمندان به ایشان به خانهاش بروند و زمانی را با ایشان بگذرانند پس آقای شفیعی کی فرصت پیدا کنند تا به کارهای تحقیقاتی و نوشتاری خود بپردازند.وقت آقای شفیعی و امثال ایشان بسیار گرانبهاتر از آن است که با دیدارهای دوستانه تلف شود.من ایشان را دو بار از نزدیک دیدهام؛ یکبار زمان خاکسپاری آقای اخوان ثالث و بار دیگر زمانی که برای سخنرانی به دانشگاه فردوسی آمده بودند.اما همان زمانی که برای کتاب شعرم به من تلفن کردند و با آن ادبیات بسیار دوستداشتنی با من سخن گفتند، فروتنی و بزرگمنشی ایشان را باور کردم و هرگز از یاد نخواهم برد.
از کاظمی میپرسم آیا دکتر شفیعی کدکنی در داخل افغانستان هم شناخته شدهاند و تاثیری بر شاعران این کشور داشتهاند؟
این شاعر با همان لهجه بسیار زیبای افغانستانی که با حساسیت واژهها را با لحنی زیبا کنار هم میچیند، در پاسخ به این سوال میگوید: من سالهاست در ایران زندگی میکنم و به جرات میگویم که شعرم بهشدت از دکتر شفیعی کدکنی متاثر است و نوشتهها و کتابهای ایشان بود که نگاه مرا به شعر تغییر داد و هر چه در این زمینه دارم از ایشان است.مسلما اگر شاعری اهل پژوهش باشد و بخواهد در زمینه شعر کتابهای فارسی زبان را مطالعه کند، آثار ایشان بینظیر است اما واقعیت این است که دقیقا از داخل افغانستان و این که شاعران جوان افغان چقدر ایشان را میشناسند و از نوشتهها و اشعار استاد استفاده میکنند، بی خبرم.
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: