در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
چند سال داری؟
متولد 68 هستم.
درس خواندهای؟
نه . وضع مالی پدر و مادرم خوب نبود و من نمیخواستم سربار آنها باشم برای همین از بچگی کار میکردم. مدتی در تعمیرگاه ماشین و بعد هم چند سالی در کولر سازی کار کردم.
بعد از این همه سال کار کردن وضع مالی ات خوب شد؟
سرمایه نداشتم و نتوانستم مغازه راه بیندازم، اما پول پیش خانه و هزینه ازدواجم را مهیا کردم. چند سالی با موتور کار میکردم. بعد از دستگیریام، همسرم پول پیش خانه را هم خرج دستمزد وکیل کرد.
حالا هم در خانه پدریاش زندگی میکند. البته پدرش فوت کرده است. روز حادثه، تازه پدرش را از دست داده بود و برای اینکه حال و هوایش عوض شود، او را به پارک برده بودم.
حال و هوایش در پارک عوض شد؟
آن روز با ترس و دلهره به خانه برگشتیم. حال همسرم خیلی بد شده بود. از درگیری ای که اتفاق افتاده بود خیلی ترسیده بود. همین ترس او هم باعث شد که من خیلی سریع از محل درگیری دور شوم.
اما تو یک نفر را مجروح کرده بودی. مهم نبود چه اتفاقی برایش میافتد؟
من قصد درگیری نداشتم. در صف بازی ایستاده بودیم که یکدفعه حسام و دوستانش وارد صف شدند.
من و چند نفر دیگر به آنها اعتراض کردیم و گفتیم بدون نوبت جلوی صف نروید، اما آنها داد و بیداد راه انداختند. بعد از آنجا رفتند و چند دقیقه بعد دیدیم با چوب و چماق و چاقو به ما نزدیک میشوند. من و چند نفر دیگر با آنها درگیر شدیم اما عدهای فرار کردند.
تو چرا قبل از درگیری فرار نکردی؟
حسام و دوستانش به ما ناسزا میگفتند. سمتش رفتم که بگویم این الفاظ را با صدای بلند جلوی خانمها نگوید، اما یکدفعه چاقو در آورد. سعی کردم چاقو را از او بگیرم که کف دست خودم هم زخمی شد و هنوز هم جای زخمش مانده است. دوست حسام هم شیشه شکسته در دست داشت. نفهمیدم چه شد که برای رها کردن خودم از آن مهلکه یک ضربه به پهلوی حسام زدم.
هیچ وقت فکر نکردی شاید بلایی سرش آمده باشد؟
من فکرش را هم نمیکردم او فوت کرده باشد. وقتی دست همسرم را گرفتم و داشتیم از آنجا دور میشدیم، دیدم که سر پا ایستاده بود. حتی اظهارات شهود در پرونده هم حاکی از آن است که ده دقیقه بعد از ضربهخوردن روی زمین نشسته و حالش بد شده است.
چطور دستگیر شدی؟
یک خودروی تیبا داشتم که قبل از حادثه ضبط و باند آن را دزد برده بود و من شکایت کرده بودم. البته بعد مجبور شدم ماشین را برای تهیه پول پیش خانه بفروشم. اما روز دستگیری با من تماس گرفته و گفتند، به اداره آگاهی مراجعه کنم. فکر کردم از ضبط و باند خبری شده است. با موتور به اداره آگاهی رفتم. ظرف غذای ناهارم هم همراهم بود. به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که دیگر از آنجا به خانه برنگردم. آنجا بود که فهمیدم حسام، جان خودش را از دست داده است.
در این سالهای بعد از حادثه چه میکردی؟
کار میکردم تا زندگیام را بگذرانم. بعد از آن روز چندبار به پارک ارم رفتیم. تصور هم نمیکردم در آن نقطه باعث فوت کسی شده باشم. همیشه از خدا میخواستم یک دختر به من بدهد. آرزویم برآورده شد اما حتی راه رفتن دخترم را هم ندیدم. فقط 9 ماه داشت که دستگیر شدم.
برای رضایت گرفتن هم کاری کردهای؟
چند باری از زندان با برادر حسام تماس گرفتم، میگوید باید منتظر روز دادگاه باشی. یک بار هم همسرم و پدر و مادرم به ارومیه رفتند تا در خانه حسام، با پدر و مادرش حرف بزنند. اما آنها داغدار بودند و خانوادهام را نپذیرفتند. همسرم از ظهر تا اذان مغرب جلوی در خانهشان صبر کرده بود تا بالاخره مادر و خواهرهای حسام حرفهای او را گوش داده بودند. اما راضی به گذشت نشدهاند.
به اینکه شاید رضایت ندهند هم فکر کردهای؟
هر روز در زندان به این موضوع فکر میکنم. اینجا در زندان روزها در جدال امید و ناامیدی سپری میشود. بعضی دوستانم را میبینم که بعد از چند سال هنوز بلاتکلیفند. اما بعضیها هم رضایت میگیرند و آزاد میشوند. من از مرگ نمیترسم. فقط نگران همسر و فرزندم هستم. میدانم که هیچ حامیای ندارند. پدرم هنوز مستاجر است و او هم با موتور کار میکند. گذران زندگی برای خودش هم سخت است. همسرم یک خواهر معلول دارد که مادرش باید به او رسیدگی کند. زندگی بدون من، برای زن و بچهام خیلی سخت شده است. اما امیدم به خداست.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد