صفحه آخر پرونده سال 2006 ، بازهم درباره خاورمیانه نوشته شد. لحظه های پایانی این سال میلادی ، لحظه های پایانی حیات دیکتاتور عراق بود ؛ دیوانه ای که
کد خبر: ۱۲۳۴۱۶

دچار همان توهم علاج ناپذیر همه دیکتاتورهای تاریخ شده بود و به نام مردم و کشور خود ، آتش 25 سال جنگ مداوم در منطقه را برافروخت. قربانی اصلی در این میان ، مردم عراق اند که با مرگ او ، نیز همچنان تاوان بی خردی ها و خودخواهی هایش را می پردازند.
اما سال 2006 اتفاقی افتاد و جاودانه شد که در برابر آن ، حیات و مرگ دیکتاتورها فروغی ندارد ؛ حماسه مقاومت 33 روزه حزب الله ، ماجرای ملتی که با شجاعت ، همبستگی و پایداری ، طعم زهرآگین شکست را به رژیم صهیونیستی چشاند وادعای بی ریشه شکست ناپذیری این رژیم را برای همیشه به افسانه تبدیل کرد.

چهارشنبه 21 تیر 85 ، زمانی که جهان در جادوی مسابقات جام جهانی دچار خلسه شده بود و چشم هیجان زده میلیون ها انسان به تلویزیون خیره بود ، اسرائیل به بهانه عملیات تدافعی حزب الله که منجر به اسارت 2 نظامی صهیونیستی شد ، جنوب لبنان را مورد تهاجم سنگین زمینی ، هوایی ، دریایی ، توپخانه ای و موشکی قرار داد و در این میان آنچه را که در مرحله اول هدف گرفته بود ، زیرساخت های جاده ای ، تاسیساتی ، عمرانی و ارتباطی لبنان بود. اسرائیل تاسیسات حزب الله از قبیل مقر رهبر این جنبش ، رادیو النور ، تلویزیون المنار ، فرودگاه بین المللی بیروت ، بندرگاه های بیروت و صیدا ، چند نیروگاه برق ، مناطق مختلف صور ، طرابلس ، دره بقاع و در مجموع بیشتر مناطق لبنان را آماج حملات بی سابقه خود قرار داد و بیش از هزار لبنانی را شهید و مجروح کرد.
در مقابل حزب الله نیز چند صد فروند موشک به سمت مناطق شمالی و مرکزی اسرائیل شلیک کرد که بارزترین مورد آن حمله موشکی به شهر حیفا بود. از سوی دیگر برای نخستین بار طی منازعات رژیم صهیونیستی و حزب الله ، شاهد آن بودیم که جنبش حزب الله با ارائه تاکتیک های جدید رزمی و نیز جنگ افزارهای نوین ، ارتش رژیم صهیونیستی را غافلگیر کرده و به موضع انفعالی کشاند. حمله ناگهانی به ناوچه اسرائیلی «ساعر 5» در ساحل بیروت و از کار انداختن آن ، با بهت مقامات نظامی این رژیم مواجه شد. حزب الله در معادله قدرت خود با رژیم صهیونیستی ، با ارائه پارامترهای جدید ، موازنه سنتی این معادله را تغییر داد.
اما در این میان این پرسش مطرح است که هدف اسرائیل از تهاجم به لبنان چه بود؛
در پی الگوگیری سازمان های مبارز فلسطین از تاکتیک ها و تسلیحات جنبش حزب الله (مانند ساخت موشکهای قسام و کاربرد آن علیه شهرک های اسرائیلی) و نیز به اسارت گرفتن سرباز اسرائیلی در نوار غزه از سوی گروههای فلسطینی ، اسرائیل بر این باور بود که حزب الله در الهام بخشی به سازمان های فلسطینی به منظور آموزش نیروهای مبارز و کارآمد تاثیرگذار بوده و از سوی دیگر رابطه مداومی بین حزب الله و این سازمان ها وجود دارد. همچنین حضور مستمر نیروهای جنبش حزب الله در نوار مرزی جنوب لبنان باعث شده تا تهدیدی همیشگی متوجه نظامیان رژیم اشغالگر قدس و شهرک های صهیونیست نشین این ناحیه شود. بویژه این که حزب الله دارای بیش از 13 هزار راکت و موشک کوتاه برد و برد متوسط است و می تواند حتی تل آویو را هدف قرار دهد.
اسرائیل با آغاز عملیات نظامی گسترده در لبنان ، دو خواسته حداقلی و حداکثری را دنبال کرد ؛ خواسته حداقلی اسرائیل ، عدم بازگشت نیروهای نظامی حزب الله به جنوب لبنان و جایگزین شدن آنها با نیروهای حایل بین المللی یا نیروهای ارتش لبنان بود تا به این ترتیب تهدید ناشی از حضور و فعالیت نیروهای حزب الله در این منطقه از بین برود.
خواسته حداکثری اسرائیل که با توجه به شدت و حجم حملات اخیر علیه لبنان ، نمود بیشتری پیدا کرده است ، اعمال فشار بر دولت و مردم لبنان جهت قطع پشتیبانی از حزب الله و خارج کردن این جنبش از صحنه سیاسی و نظامی لبنان ، خلع سلاح حزب الله و از میان برداشتن آن به دست خود لبنانی هاست. اسرائیل قصد داشت با گسترش دامنه جنگ (حتی به داخل مرزهای سوریه) عزم خود را برای خلع سلاح حزب الله عملی و سرسختی خود را اثبات کند.
لبنان در نیم قرن اخیر زخمهای فراوانی از همسایه نامشروع و ناخواسته خود ، اسرائیل خورده است ؛ جنگهای داخلی لبنان که در طول 15 سال ، این کشور را به طور فرسایشی از درون تخریب می کرد ، حاصل مداخله ها و توطئه های اسرائیل بود. برای این رژیم صحنه لبنان ، فوری ترین ، در دسترس ترین و آسان ترین عرصه انتقال و صدور بحران های منطقه ای و درونی خود است.
لبنان برای رژیم صهیونیستی همواره عامل تخلیه فشار (محلی و منطقه ای) و کشمکش با دیگر نیروهای منطقه ای بوده است. از منظر استراتژیک نیز این رژیم ، لبنان را شعاع امنیتی خود می داند و حضور سوریه یا ایران در این سرزمین را حضوری بیگانه و موفقیت فعال نیروهای بومی لبنان مانند حزب الله را حضور و موقعیتی تروریستی تلقی می کند که یا باید از طریق حمایت های ایالات متحده امریکا و شورای امنیت یا از طریق دخالت مستقیم تل آویو پاکسازی شود.
اگرچه رهبران اسرائیلی طی نیم قرن گذشته براساس این فرضیه عمل کرده اند ، اما از هنگامی که در ماه می سال 2000 میلادی ارتش اسرائیل تحت ضربات کوبنده حزب الله با شتاب به پشت مرزهای بین المللی لبنان عقب نشینی کرد ، باید گفت که دیگر دوره اعتبار این فرضیه نیز پایان یافته است.
با تعمیق دامنه بحران شاهد آن بودیم که از سوی «کوفی عنان» دبیرکل سابق سازمان ملل موضوع توقف درگیری ها و استقرار یک نیروی حافظ صلح بین المللی در جنوب لبنان مطرح شد و مقامات غربی نیز عموما خواسته خود را در زمینه عدم گسترش دامنه جنگ و توقف آن ابراز کردند.

چراغ سبز غرب


ارتش اسرائیل با درس آموزی از گذشته ، چندان تمایلی به حضور مستمر نیروهای زمینی خود در جنوب لبنان نداشت و ترجیح می داد حملاتی موردی و ضربتی علیه نیروهای حزب الله را صورت دهد چرا که به تجربه دریافته است که اگرچه در تصرف اراضی ممکن است کامیاب شود ، اما در فرآیند جنگ فرسایشی و حملات چریکی از سوی نیروهای حزب الله کاملا احساس ناتوانی می کند.
با وجود نابرابری های بسیار آشکار در موازنه قوا ، حزب الله لبنان موفق شد با شکیبایی و به دور از هیاهوی تبلیغاتی ، اهداف اسرائیلی را تا عمق 70 کیلومتری مورد اصابت قرار دهد که حمله موشکی به شهر بندری حیفا (که از شهرهای مهم و صنعتی اسرائیل و محل یکی از دو پالایشگاه نفتی آن کشور محسوب می شود) از موارد قابل توجه در این زمینه بود.نباید این نکته را فراموش کرد که خسارات روحی و معنوی اسرائیلی ها در رویارویی با حزب الله لبنان نیز موضوعی با اهمیت تلقی می شود.
اسرائیل از آغاز عملیات خود بر این نکته پافشاری می کرد که با دولتهای لبنان ، سوریه و ایران روبه روست و نه با یک حزب. اسرائیل با هدف گیری همه راهها و نیز مراکز ارتباطاتی و مواصلاتی مانند فرودگاه ها، بنادر و بزرگراه استراتژی بیروت دمشق (به عنوان تنها راه ارتباط لبنان با جهان خارج) و دیگر بزرگراه ها قصد داشت تا از تدارک تسلیحاتی ، لجستیکی نیروهای حزب الله ممانعت کند و از سوی دیگر با وارد آوردن ضربات اساسی مانع تحقق توسعه لبنان شود؛ چنان که یکی از مقامات ارتش اسرائیل تهدید کرد که لبنان را 20 سال به عقب بازخواهد گرداند

امریکا نیز چراغ سبز به اسرائیل ، موافقت خود را با تداوم این عملیات از سوی رژیم صهیونیستی اعلام کرد و اتحادیه اروپایی با فرستادن سولانا ، مسوول سیاست خارجی این اتحادیه ، صرفا خواهان اعمال فشار بیشتر بر حزب الله شد و آن را سازمانی تروریستی اعلام کرد.

روند جنگ

در جنگ اسرائیل با حزب الله با توجه به شواهد موجود ، ارتش اسرائیل درنظر داشت تا حملات خود را در جنوب از طریق زمین گسترش دهد و بار دیگر منطقه حائل را در جنوب لبنان به وجود آورد. این امر یادآور حمله رژیم صهیونیستی در سال 1978 است که رود لیطانی در 20 کیلومتری شمال مرزی خود را به صورت مرزی حایل در جنوب لبنان درآورد.
با توجه به این که تجربیات جنگهای قبلی (مانند جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 و جنگ امریکا با عراق در سال 2003) نشان داده است که حملات هوایی نمی تواند بدون همراه شدن با حملات گسترده زمینی کارایی چندانی داشته باشد ، لذا اسرائیل ناگزیر بود تا به پیشروی در زمین روی بیاورد. هدف حملات هوایی این رژیم درهم شکستن زیرساخت ها و راههای ارتباطی بود ، اما این حملات تلفات انسانی و ویرانی شدیدی به جای گذاشت ، به نحوی که در آغاز چهارمین هفته جنگ نزدیک به 900 لبنانی شهید و چند هزار نفر مجروح شده بودند و ظرف 28 روز لبنان نزدیک به 10 هزار بار مورد حمله هوایی قرار گرفت.
در مقابل حزب الله نیز طی این نبرد 4 هزار راکت و موشک به مناطق شمالی و مرکزی اسرائیل شلیک کرد که دهها کشته برای صهیونیست ها دربرداشت. همچنین اسرائیل روزانه متحمل 200 میلیون دلار خسارت شده و نیمی از جمعیت شمال اسرائیل نیز آواره شدند و یا به پناهگاه ها پناه بردند. تدارکات نظامی نیروی زمینی اسرائیل و نفوذهای آن به داخل خاک لبنان نشان داد که هدف اصلی رژیم صهیونیستی درهم شکستن توان حزب الله و عقب راندن آن تا شمال رود لیطانی بود ، اما حملات ارتش اسرائیل در هفته چهارم جنگ با مقاومت چریک های حزب الله باعث وارد آمدن تلفات انسانی و تجهیزاتی قابل توجهی شد. با توجه به این که چریک های حزب الله طبعا با شرایط جغرافیایی محلی جنوب لبنان که منطقه ای کوهستانی و دارای دره ها و غارهای زیاد است ، آشنایی دارند ، لذا درگیری نظامی نیروی پیاده نظام اسرائیل ، با آنها با کامیابی اسرائیلی ها همراه نبود و همان گونه که انتظار می رفت ، با تداوم حملات زمینی اسرائیل ، میزان تلفات انسانی و خسارات آن به نحو قابل ملاحظه ای افزایش یافت.
با توجه به این که ارتش اسرائیل با تاخیر وارد جنوب لبنان شد ، این امر به حزب الله فرصت داد تا نیروهای خود را در این منطقه سازماندهی کند و در مواضع حساس قرار دهد. هر چند توان راکتی و موشکی حزب الله قابل ملاحظه نبود ، اما همان گونه که انتظار می رفت چریک های حزب الله نقش مهمی در درگیری های زمینی ایفا کردند.
در ابتدای جنگ رژیم صهیونیستی و حزب الله ، جورج بوش ، رئیس جمهور امریکا و کاندولیزا رایس ، وزیر امور خارجه این کشور بر لزوم ادامه جنگ تا مهیا شدن شرایط صلح و آرامش و از میان رفتن عوامل ریشه ای این منازعه یعنی حضور مسلحانه حزب الله در مرز اسرائیل و نقش ایران و سوریه به عنوان متحدان آن تاکید کردند. این مساله نشان دهنده آن است که امریکا جنگ اسرائیل و حزب الله را صرفا مقدمه ای برای برداشتن گام بعدی خود در خاورمیانه می دانست ؛ گامی که از یک سو مستلزم تضعیف گروههای اسلام گرای فلسطینی و لبنانی و به تبع آن ، ایجاد تحرکی تازه در روند صلح اعراب و اسرائیل بود و از سوی دیگر، تحت فشار قرار دادن دولتهای ایران و سوریه را برای همسو شدن با نظم منطقه ای جدید در پی داشت.
گام اول با اشغال عراق شروع شد که البته به عقیده برخی کارشناسان ، با تحولات عراق ، طرح خاورمیانه بزرگ شکست خورده تلقی شد. اما تحولات لبنان نشان داد مرحله دوم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ جنگ اسرائیل و حزب الله بوده است. مقاومت 33 روزه حزب الله عملا خط بطلان نهایی را بر طرح خاورمیانه بزرگ کشید. تهاجم رژیم صهیونیستی نه تنها توانایی نظامی حزب الله را تضعیف نکرد ، بلکه افزون بر نمایش قدرت مانور ویژه ، خاص و کاملا بومی حزب الله ، اقبال این جنبش شیعی را نزد مردم منطقه افزایش داد. از سوی دیگر حزب الله قابلیت پوششی و حمایتی خود را از جنبش ها و تشکل های فلسطینی از جمله جنبش حماس اثبات کرد ، چرا که تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان از شدت حملات این رژیم و فشارهای مضاعفی که بر جنبش حماس وارد کرده بود، کاست.
امریکا نیز در این تهاجم ناکامی های زیادی داشت ، چرا که از دید مقامات بلند پایه امریکایی رفع بن بست در روند صلح بین اسرائیل و فلسطینی ها ، قاعدتا منجر به بهبود روابط اسرائیل با اغلب کشورهای عرب خواهد شد و ایران و سوریه را در منطقه منزوی خواهد کرد. جورج بوش به طور آشکار بیان کرده که ایران تمام خاورمیانه را به خطر انداخته است.

منبع: مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها