در جنگ اسرائیل با حزب الله با توجه به شواهد موجود ، ارتش اسرائیل درنظر داشت تا حملات خود را در جنوب از طریق زمین گسترش دهد و بار دیگر منطقه حائل را در جنوب لبنان به وجود آورد. این امر یادآور حمله رژیم صهیونیستی در سال 1978 است که رود لیطانی در 20 کیلومتری شمال مرزی خود را به صورت مرزی حایل در جنوب لبنان درآورد.
با توجه به این که تجربیات جنگهای قبلی (مانند جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 و جنگ امریکا با عراق در سال 2003) نشان داده است که حملات هوایی نمی تواند بدون همراه شدن با حملات گسترده زمینی کارایی چندانی داشته باشد ، لذا اسرائیل ناگزیر بود تا به پیشروی در زمین روی بیاورد. هدف حملات هوایی این رژیم درهم شکستن زیرساخت ها و راههای ارتباطی بود ، اما این حملات تلفات انسانی و ویرانی شدیدی به جای گذاشت ، به نحوی که در آغاز چهارمین هفته جنگ نزدیک به 900 لبنانی شهید و چند هزار نفر مجروح شده بودند و ظرف 28 روز لبنان نزدیک به 10 هزار بار مورد حمله هوایی قرار گرفت.
در مقابل حزب الله نیز طی این نبرد 4 هزار راکت و موشک به مناطق شمالی و مرکزی اسرائیل شلیک کرد که دهها کشته برای صهیونیست ها دربرداشت. همچنین اسرائیل روزانه متحمل 200 میلیون دلار خسارت شده و نیمی از جمعیت شمال اسرائیل نیز آواره شدند و یا به پناهگاه ها پناه بردند. تدارکات نظامی نیروی زمینی اسرائیل و نفوذهای آن به داخل خاک لبنان نشان داد که هدف اصلی رژیم صهیونیستی درهم شکستن توان حزب الله و عقب راندن آن تا شمال رود لیطانی بود ، اما حملات ارتش اسرائیل در هفته چهارم جنگ با مقاومت چریک های حزب الله باعث وارد آمدن تلفات انسانی و تجهیزاتی قابل توجهی شد. با توجه به این که چریک های حزب الله طبعا با شرایط جغرافیایی محلی جنوب لبنان که منطقه ای کوهستانی و دارای دره ها و غارهای زیاد است ، آشنایی دارند ، لذا درگیری نظامی نیروی پیاده نظام اسرائیل ، با آنها با کامیابی اسرائیلی ها همراه نبود و همان گونه که انتظار می رفت ، با تداوم حملات زمینی اسرائیل ، میزان تلفات انسانی و خسارات آن به نحو قابل ملاحظه ای افزایش یافت.
با توجه به این که ارتش اسرائیل با تاخیر وارد جنوب لبنان شد ، این امر به حزب الله فرصت داد تا نیروهای خود را در این منطقه سازماندهی کند و در مواضع حساس قرار دهد. هر چند توان راکتی و موشکی حزب الله قابل ملاحظه نبود ، اما همان گونه که انتظار می رفت چریک های حزب الله نقش مهمی در درگیری های زمینی ایفا کردند.
در ابتدای جنگ رژیم صهیونیستی و حزب الله ، جورج بوش ، رئیس جمهور امریکا و کاندولیزا رایس ، وزیر امور خارجه این کشور بر لزوم ادامه جنگ تا مهیا شدن شرایط صلح و آرامش و از میان رفتن عوامل ریشه ای این منازعه یعنی حضور مسلحانه حزب الله در مرز اسرائیل و نقش ایران و سوریه به عنوان متحدان آن تاکید کردند. این مساله نشان دهنده آن است که امریکا جنگ اسرائیل و حزب الله را صرفا مقدمه ای برای برداشتن گام بعدی خود در خاورمیانه می دانست ؛ گامی که از یک سو مستلزم تضعیف گروههای اسلام گرای فلسطینی و لبنانی و به تبع آن ، ایجاد تحرکی تازه در روند صلح اعراب و اسرائیل بود و از سوی دیگر، تحت فشار قرار دادن دولتهای ایران و سوریه را برای همسو شدن با نظم منطقه ای جدید در پی داشت.
گام اول با اشغال عراق شروع شد که البته به عقیده برخی کارشناسان ، با تحولات عراق ، طرح خاورمیانه بزرگ شکست خورده تلقی شد. اما تحولات لبنان نشان داد مرحله دوم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ جنگ اسرائیل و حزب الله بوده است. مقاومت 33 روزه حزب الله عملا خط بطلان نهایی را بر طرح خاورمیانه بزرگ کشید. تهاجم رژیم صهیونیستی نه تنها توانایی نظامی حزب الله را تضعیف نکرد ، بلکه افزون بر نمایش قدرت مانور ویژه ، خاص و کاملا بومی حزب الله ، اقبال این جنبش شیعی را نزد مردم منطقه افزایش داد. از سوی دیگر حزب الله قابلیت پوششی و حمایتی خود را از جنبش ها و تشکل های فلسطینی از جمله جنبش حماس اثبات کرد ، چرا که تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان از شدت حملات این رژیم و فشارهای مضاعفی که بر جنبش حماس وارد کرده بود، کاست.
امریکا نیز در این تهاجم ناکامی های زیادی داشت ، چرا که از دید مقامات بلند پایه امریکایی رفع بن بست در روند صلح بین اسرائیل و فلسطینی ها ، قاعدتا منجر به بهبود روابط اسرائیل با اغلب کشورهای عرب خواهد شد و ایران و سوریه را در منطقه منزوی خواهد کرد. جورج بوش به طور آشکار بیان کرده که ایران تمام خاورمیانه را به خطر انداخته است.
منبع: مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی