سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
مستند اربعین چه زمانی کلید خورد و چه سالی تصمیم به ساخت آن گرفتید؟
سال 94 در اولین سفرم به کربلا به عنوان خادم رفتم و همانجا مستندی ساختم به نام «بیعت اربعین» که چهار سال است از شبکه افق پخش میشود. این تجربه باعث شد طرحی را در سال 95 طراحی کنم و قصد کردم که از خدمتگزاری به زوار اربعین فیلم بسازم. چون سختترین نقطهای که هیچ جا هم دیده نمیشود، همین خدمتگزاری به زوار است. بنابراین باز به عنوان خادم با دوربینم به عراق رفتم و در صحن حضرت زهرا(س) مستقر شدم که پشت حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) در شهر نجف قرار دارد. آنجا سختیهای کار آن عده از خدمتگزاران زواری را که همراه ما بودند، به تصویر کشیدیم. بعد که به تهران آمدیم دوباره سراغ زندگی و حرفه همین دوستانی رفتیم که همگی از جانبازان دوران دفاع مقدس و بچههای جنگ و جبهه هستند. باتوجه به احادیث و روایات موجود میدانید هرکسی به زوار اربعین و امام حسین (ع) خدمت کند، چه مراتب و پاداشی دارد. خلاصه برهمین مبنا و با توجه به تجربه قبلی، من هم تلاش کردم در مستند اربعین، تمرکز بیشتری روی خدمتگزاران زوار داشته باشم. منتهی نکتهای که در این فیلم دنبال طرح آن بودم، این بود که ما با افرادی روبهرو بودیم که در اربعین آب به زوار میدادند، جارو میزدند و خدماتی از این دست ارائه میدادند و...
حین خدمترسانی با سختیهایی مواجه بودند. اما در اینجا هرکدام آدمهای مهمی هستند و مسؤولیتهایی دارند؛ یکی کارخانهدار است، یکی سالن پذیرایی دارد و یکی مکانیک است و ... درواقع با آدمهایی سروکار داریم که در اینجا یک هویت و جایگاهی دارند، اما همین که به عنوان خادم زوار مشغول به کار میشوند، خالصانه و متواضعانه زحمت میکشند. تمرکز ما در این مستند و بهویژه در نجف، روی سختیهای کار این خدام بود، به هرحال اربعین است و هزاران نفر با رفتارها و خصوصیات مختلف که به دلیل مسائلی چون خستگی راه و توقعی که وجود دارد، میتواند موجب تنشهایی شود. در مجموع یک مبارزه با نفس در کار خدمتگزاری به زوار هست. یعنی اگر آدم مراقبه نداشته باشد، کنترل اوضاع و مدیریت شرایط سخت میشود.
و جانبازان که در شرایط دشوار جنگی سربلند بیرون آمدند گزینههای خوبی برای انجام دوباره این مبارزه با نفس هستند. به نظر میرسد با انتخاب این افراد به عنوان قهرمانان مستندتان، دنبال یک مقایسه میان دوران جبهه و جنگ و سفرهای اربعین هم بودید.
همینطور است. جانبازان و بچههای جبهه و جنگ چون آدمهای خالصی بودند و هستند و کار و اخلاق و رفتارشان از دوران دفاع مقدس ریشه گرفته است، در کمال سختی خدمتگزاری به زوار هم مراقبه داشتند و با نفسشان مبارزه و کار را مدیریت میکردند. انتخاب این جانبازان عزیز عامدانه بود، چون به موازات اینها خادمان عزیز دیگری هم داشتیم که آنها تجربیات جنگ را نداشتند؛ یا جوانتر بودند یا کسانی هستند که به دلایلی در جنگ نبودند یا اگر هم بودند، در پشت جبهه بوده و با سختیهای آنجا مواجه نبودند. آنسوی قضیه خود زوار هستند که آنها هم باید مراقبه داشته باشند و بدانند که با چه هدفی به کربلا و نجف میروند. آنها باید خودشان را در موقعیت دشوار کاروان حضرت زینب تصور کنند. درعین حال خادمی که دنبال خدمت به زوار امام حسین (ع) است هم باید همین مراقبه را داشته باشد و با رفتاری بدون تنش، امکاناتی که زوار نیاز دارند را در اختیار آنها قرار دهد.
نام جانبازان خدمتگزار در مستند اربعین را میگویید؟
بله، حاج آقا کرمی فرمانده ما در موکب بود، آقای قلیبیگی لجستیک و پشتیبانی بود، آقای نصیری بود که طاقتفرسا کار میکرد و شاید در شبانهروز دو ساعت میخوابید، فرزند ایشان آقاسعید نصیری بود، آقای محمدی بود و ... همه این جانبازان، تیر و ترکشی بودند، آنها برای تامین آب زوار در صحن حضرت زهرا (س) باید 150 پله را باید پایین میرفتند، دبهها را پرمیکردند - چون لولهکشی نبود- و دوباره این آب را بالا میآوردند و بین زوار تقسیم میکردند. این کار سختی و مرارتهای زیادی داشت.
برای آقای کرمی از عنوان جالبی استفاده کردید: فرمانده موکب.
در حقیقت چون دوستان، همه از بچههای قدیمی جبهه بودند، به شوخی از این عنوان استفاده میکردیم. مثلا میگفتیم، فرمانده، چه میگویید و دستور چیست؟ آقای کرمی در دوران جنگ هم مدیریتی قوی داشتند. ایشان بسیار آدم سلیمالنفسی است و برخی تنشهای ایجادشده در فضای اربعین را مثل دوران جنگ بهخوبی مدیریت میکردند.
فرصتها را از دست ندهیم
خاطرهای عرض میکنم که در فیلم نیست و خیلی روی من اثر گذاشت. ما هم گاهی اوقات خسته میشدیم، مثلا ناگهان ساعت 3صبح خبر میدادند که بار آمده و باید آن را خالی میکردند، ما هم باید برای فیلمبرداری میرفتیم. یکی از شبها دو خانم سالمند و فرزندانشان از یکی از روستاهای دوردست عراق پیاده آمده بودند و دنبال موکبی برای استراحت میگشتند. من چون عربی نمیدانستم، به آنها اشاره کردم که موکب ما اینجاست، بیزحمت به قسمت پایین بروید که خانمها هم آنجا هستند. بروید و استراحت کنید. از شدت خستگی، توانش را نداشتم که تا ورودی قسمت خواهران آنها را همراهی کنم. چون فاصله جایی که بودم تا موکب زیاد نبود، خیالم راحت شد که اینها میتوانند راه موکب را پیدا کنند. وقتی به موکب برگشتم، اولین کاری که کردم، از مسؤول موکب خواهران پرسیدم آیا خانوادهای با این مشخصات آمدند اینجا جا بگیرند یا نه؟ گفت نه. گفتم نگاهی کنید تا خیالم راحت شود. رفت و آمد و گفت اینجا اصلا خانواده عربی نیامده و ایرانیها هستند. خیلی ناراحت شدم از اینکه چرا آن لحظه غفلت کردم و اینها را نبردم دم در موکب. این اتفاق، مثل یک حسرت و گمشدهای در ذهنم شده است. حتی وقتی متوجه شدم آنها به موکب نیامدند، تا انتهای یک خیابان طولانی هم رفتم اما آن خانواده را پیدا نکردم. اینها همان نکات مراقبه است که باید رعایت کنیم. من میگویم ایکاش این فرصت را از دست نمیدادم.
علی رستگار
سینما
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد