در روز دامپزشک پای صحبت‌های جهادگرانی نشستیم که یک روش متفاوت برای کمک به محرومان پیدا کرده‌اند

دامپـزشکان جهــادی

دل بزرگی دارند بچه‌های جهادگر، دلی که آنها را بند یک شهر و یک جماعت نمی‌کند؛ که آنها را از قلب امکانات می‌رساند به یک منطقه محروم، دورافتاده و کم‌برخوردار. بچه‌های جهادگر همین جا مثل فرشته‌های نجات از راه می‌رسند و یکی یکی گره از مشکلات اهالی باز می‌کنند. بین همه نیروهای جهادی، همه آنهایی که دغدغه کمک به همنوع دارند، بچه‌های گروه جهادی ثارا... یک گروه ویژه‌اند؛ از همان‌ها که شنیدن قصه‌شان حال دلت را خوب می‌کند؛ جهادگرانی که دامپزشکند و تخصص‌شان رسیدگی به وضعیت دام‌ها در مناطق محروم است؛ همان‌جا‌هایی که می‌گویند دار و ندار خیلی از خانواده‌ها فقط یک گاو است؛ که اگر مریض باشد، که اگر بمیرد، سفره نان‌شان خالی می‌ماند.
کد خبر: ۱۲۳۱۷۴۲

حکایت این گروه جهادی متفاوت، از پشت صندلی‌های دانشگاه شروع شده است؛ زمان به وقت سال 1392 و مکان دانشگاه آزاد سنندج، دانشکده دامپزشکی. جایی که یک حلقه 15 نفره برای تشکیل یک‌گروه جهادی دامپزشکی تخصصی تشکیل شد. اتفاقی که احمدرضا گیسویی، یکی از اعضای اصلی این گروه جهادی درباره‌اش به ما می‌گوید: «ما به فراخور رشته تحصیلی‌مان و کارآموزی‌هایی که داشتیم، هربار به یک منطقه محروم استان سر می‌زدیم و در این رفت و آمدها با خانواده‌هایی آشنا می‌شدیم که همه زندگی‌شان از دار دنیا فقط دام‌شان بود؛ مثلا یک بار پیرزنی را دیدیم که یک گاو داشت و آن هم مریض شده بود و همین موضوع باعث شد که فکر کنیم یکی از بهترین روش‌های کمک به این مردم، بحث درمان و رسیدگی به دام‌هایشان است.»
به این ترتیب اولین گروه جهادی که به‌طور تخصصی فعالیت دامپزشکی انجام می‌داد، شکل گرفت: «ما چون از کردستان فعالیت‌مان را شروع کردیم، سعی کردیم به کل مناطق محروم این استان سر بزنیم اما کم‌کم پایمان به استان‌های دیگر هم باز شد و از آذربایجان تا خوزستان را هم پوشش دادیم.»
15 نفر که پای ثابت‌اند
از سال 92 تا حالا، حدود شش سال از فعالیت این گروه جهادی می‌گذرد و گیسویی می‌گوید: «دایره اصلی ما هنوز هم همان 15 نفری است که از اول کار را شروع کردیم و تا آخر هم پای کار هستیم، اما در این بین در اردوهای مختلفی که داشتیم افراد زیادی از دانشگاه‌های دیگر به ما اضافه می‌شوند و ما با این‌که الان درسمان تمام شده و هرکدام مان به شهر خودمان برگشته‌ایم اما هروقت احساس کنیم، در جایی و منطقه‌ای به‌وجود ما نیاز است، سریع برای کمک رسانی به دام‌ها آماده‌ می‌شویم.»
داروندارشان فقط یک گاو بود
گیسویی از این همه سال فعالیت در این گروه جهادی خاطره زیاد دارد، اما به یادماندنی‌ترین خاطره‌اش برمی‌گردد به حضورشان در استان آذربایجان شرقی: «یک بار ما در منطقه خداآفرین تبریز حضور داشتیم، یادم می‌آید پیرزنی را دیدیم که به‌خاطر ازدواج فامیلی سه پسر کم بینا و نابینا داشت و اداره همه امورات خانه به‌عهده خودش بود. این پیرزن واقعا از دار دنیا برای گذران زندگی فقط یک گاوداشت، ما که به این روستا رسیدیم، خبردار شدیم مدتی است از دهان و بینی گاو خون می‌آید و بعد از معایناتی که انجام دادیم فهمیدیم این گاو از رودخانه‌ای که نزدیک روستاست برای نوشیدن آب استفاده می‌کند، اما در این جریان، زالوها در بینی و سرش لانه کرده‌اند و دلیل خونریزی‌های حیوان هستند... وقتی این مشکل حیوان را برطرف کردیم و لبخند این پیرزن را دیدیم واقعا خستگی از تنمان در رفت.»
حوزه‌ای که فعالیت در آن کمتر بود
برای همه بچه‌هایی که عضو این گروه جهادی هستند، سال 92 و دانشگاه سنندج یک نقطه اشتراک است، اشتراکی که هم زمینه دوستی آنها را فراهم کرده و هم، پاگذاشتن‌شان را در یک مسیر خیر. «وقتی که ما می‌خواستیم کار جهادی را شروع کنیم با خودمان گفتیم الان گروه‌های جهادی در زمینه‌های عمرانی و آموزشی و... فعال هستند و شاید در حوزه تخصص ما یعنی دامپزشکی، این فعالیت کمتر باشد، به خاطر همین با انگیزه این شکل از کمک‌رسانی، کار جهادی را شروع کردیم.»
این را هم محمدرضا ملک‌زاده به ما می‌گوید؛ سرگروه این بچه‌های جهادی که از فعالیت‌شان در مناطق محروم خاطره زیاد دارد: «ما خیلی وقت‌ها به مناطقی می‌رویم که بخش دولتی که هیچ، بخش خصوصی هم در آنجا فعالیت نمی‌کند. در واقع چون نمی‌خواهیم رزق و روزی این دامپزشک‌ها را خراب کنیم، سعی می‌کنیم منطقه‌ای را انتخاب کنیم که مثلا دوردست یا صعب‌العبور است و واقعا گذر هیچ دامپزشکی آنجا نیفتاده است، اما با این حال همیشه سنگ‌اندازی‌هایی‌ برای فعالیت ما بوده. خیلی‌ها می‌گویند شما موازی‌کاری می‌کنید و ما همیشه می‌گوییم اصلا پای دامپزشک به جاهایی که ما می‌رویم رسیده؟!»
ملک‌زاده درباره نوع فعالیت‌های گروه ثارا... می‌گوید: «به چند گروه تقسیم شده‌ایم که هر گروه در یک موضوع ورود می‌کند؛ از آموزش گرفته تا معاینه، تشخیص، درمان و تهیه دارو که همه این فعالیت‌ها به صورت رایگان است. اما یک کار مشترک هم برای همه اعضای گروه تعریف شده و آن هم بحث واکسیناسیون دام‌هاست و زمانی که کل دام‌های یک منطقه باید واکسینه شوند که اینجا کار پاکسازی منطقه را همه بچه‌ها با مشارکت هم انجام می‌دهند.»
جراحی جهادی هم می‌کنیم
بخشی از فعالیت‌های این گروه جهادی، خواسته یا ناخواسته به جراحی دام‌ها هم رسیده است؛ جراحی‌های جهادی در شرایطی واقعا جهادی. ملک‌زاده می‌گوید: «یادم است یک‌بار ما نخ بخیه برای جراحی لازم داشتیم و از یک اداره‌ای درخواست نخ بخیه دادیم. به ما گفتند که اصلا لازم نیست شما وارد این حیطه جراحی بشوید، همان کار خودتان را بکنید! ما هم گفتیم الان در موقعیتی هستیم که این دام نیاز به جراحی دارد، اگر خودتان می‌آیید و کار را انجام می‌دهید که هیچ، اگر نه جلوی کمک ما را
نگیرید.»
میلاد عبدالمالکی را بچه‌های دیگر به‌عنوان جراح جهادی گروه به ما معرفی می‌کنند؛ همان کسی که ابزار جراحی‌اش، مثل تلفن همراه همیشه همراهش است تا درصورت نیاز، مشکلی را رفع کند: «اوایل که کار جهادی را شروع کرده بودیم در حیطه فعالیت خودمان اجازه نداشتیم کار کنیم، بیشتر به‌عنوان کارشناس علوم دام فعالیت می‌کردیم، اصلا هم هزینه‌های جراحی به ما داده نمی‌شد، نه نخ بخیه‌ای داشتیم نه ابزاری و... اما یک‌بار در شرایط اضطرار تصمیم گرفتیم جراحی انجام بدهیم، یادم است اولین جراحی، تخلیه چشم یک گوسفند بود که عفونت شدیدی داشت و ممکن بود تلف شود. ما اصلا دارویی برای این جراحی نداشتیم و با بدبختی زیاد این کار را کردیم. جراحی بعدی گوسفندی بود که مشکل فتخ داشت و روده‌هایش به هم پیچیده بود و واقعا زندگی این حیوان در خطر بود، اینجا هم ما به هرشکلی شده کار جراحی را انجام دادیم و دیگر جراحی‌های دامپزشکی به یکی از فعالیت‌های گروه ما تبدیل شد و در هر بار حضورمان حداقل یک مورد اورژانسی داشتیم؛ مثلا آخرین بار یک سزارین اورژانسی داشتیم، گاو، شکم اولش بود و ما اقدام به جراحی کردیم و خوشبختانه یک گوساله خوب و سالم به دنیا آمد و مادر و بچه هر دوسالم بودند. اما به‌خاطر این‌که در محیط طویله این جراحی را انجام دادیم و آلوده بود، نگرانی زیادی داشتیم ولی خب کار جهادی بود و نمی‌شد صبر کرد.»
یک‌بار هم آواز خواندیم و پول جمع کردیم
خــاطــره خوب ملک‌زاده از فعالیت‌شان در این گروه جهادی اما یک ماجرای متفاوت است و به درمان دام برنمی‌گردد: یک‌بار در امداد‌رسانی‌هایمان در منطقه کردستان زنی را دیدیم که به سرطان مبتلا بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشت و واقعا حتی از تهیه داروهای رایج درمانی هم عاجز بود. همانجا از بین بچه‌های خودمان کمک جمع کردیم، اما دیدیم که مقدارش کافی نیست، با بچه‌های گروه‌های جهادی دیگر که برای فعالیت آمده بودند، موضوع را مطرح کردیم و فهمیدیم یکی از بچه‌ها صدای خوبی دارد، گفتیم تو بخوان ما از مردم پول جمع می‌کنیم که خدارا شکر همین اتفاق هم افتاد و با یک کار مشارکتی، معضل تهیه داروهای این زن مبتلا به سرطان تا اندازه‌ای رفع شد.

حضورمان واجب بود
ماجرای حضور این گروه دامپزشکی در خوزستان، به سیلی برمی‌گردد که فروردین امسال، بسیاری از روستاهای این استان را تخلیه کرد؛ بچه‌های جهادگر ثارا... همین‌جا بود که احساس کردند حضورشان در کنار سیل زده‌ها واجب است: «در سیل امسال ما به منطقه شوشتر رفتیم و با همکاری بسیج دانشجویی دانشگاه شوشتر یک اردوی جهادی برای کمک به دامهای سیل زده‌ها گذاشتیم و در ده روستا که درگیر سیل شده بودند حضور داشتیم، شرایط امدادرسانی و کمک به خاطر وقوع سیل با بقیه اردوهای جهادی ای که شرکت کرده بودیم فرق داشت، مردم واقعا در شرایط اضطرار بودند، تعدادی از دام‌هایشان را از دست داده بودند و فقط تعداد کمی برایشان مانده بود، همانجا طبق برآوردی که داشتیم، دیدیم اصلی‌ترین مشکلی که می‌تواند شیوع پیدا کند تب برفکی است که خوشبختانه با تلاش زیاد این مشکل را کنترل کردیم.»

مینا مولایی

ایران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها