مروری بر مراسم عزاداری افغانستانی‌ها در ماه محرم در گفت‌وگو با سیده تکتم حسینی؛ شاعر

خواهرم زینب، چای‌ریز حضرت رقیه(س) بود

شعله بر دامن، پریشان می‌دود هر سو زنی / دختری در بین خار و خون و تاول گم شده / برق دندان شغالان و هجوم سایه‌ها / آهویی در وحشت شب‌های جنگل گم شده / گریه کردم، گریه، مثل مادری که ناله‌اش / در صدای تعزیه‌خوان‌های مقتل گم شده
کد خبر: ۱۲۲۶۸۸۹

یکی از زیباترین شعرهای عاشورایی است که تاکنون خوانده‌ام و شاید شما هم حس مرا داشته باشید. واقعه عاشورا از نگاه زنی شاعر که از بچگی با دستگاه امام حسین‌(ع) و عزاداری سیدالشهدا(ع) و یارانش آشنا شده و مراسم و مناسک محرم و صفر مانند خون در رگ‌هایش جاری است و با ذهن و احساسش یکی شده و سال‌هاست این همخونی شریف در قالب کلمه و شعر سروده می‌شود.
سیده تکتم حسینی، از پدری افغانستانی و مادری تاجیک در تهران متولد شده. شیعه است و مراسم عزاداری مردم افغانستان را هم از نزدیک دیده برای همین است که می‌گوید در محتوا همه شیعیان یک‌جور عزاداری می‌کنند، اما از نظر فرم و قالب تفاوت‌هایی با هم دارند.حسینی از زمانی که چشم باز کرده در خانه‌شان حسینیه داشته‌اند و مردم افغانستان ساکن ایران و ایرانی‌هایی که در همسایگی آنها زندگی می‌کنند در این حسینیه برای سالار شهیدان عزاداری می‌کنند.همه روزها و شب‌های محرم و صفر را.
از کوه‌های شمال افغانستان تا ایران
این شاعر درباره پدرش که بعد از خرید خانه در ایران اولین کاری که می‌کند راه‌اندازی حسینیه است، می‌گوید: پدرم از اهالی شمال افغانستان است، منطقه‌ای محروم.وقتی خیلی جوان بوده و قبل از این که ازدواج کند با نزدیک شدن به ماه محرم، پنهانی به ایران می‌آمده و زنجیر می‌خریده و می‌برده افغانستان. پدر سیده تکتم بوده که زنجیرزنی و سینه‌زنی برای امام‌حسین‌(ع) را در این منطقه باب می‌کند.
حسینی درباره مراسمی که در حسینیه‌شان برگزار می‌کنند، می‌گوید: ماه‌های محرم و صفر هر روز و شب عزاداری می‌کنیم. در ماه محرم، روزها، خانم‌ها مشغول مهیا کردن غذای شب و چای و پذیرایی می‌شوند و شب، زن و مرد به عزاداری می‌پردازند.معمولا یک زن مثلا پخت نان را به عهده می‌گیرد، نان‌های ما خاص هستند و زنان افغانستانی آنها را خودشان در تنور خانه می‌پزند.گاهی یک زن پخت صد نان را تقبل می‌کند. برای شام گاهی آش می‌پزیم و گاهی قابلی (کابلی) پلو و دیگر غذاهای محلی افغانستانی. پدرم بنا به نذری که دارد، فقط قبول می‌کند که یک نفر یک بخش سفره پذیرایی را تقبل کند و بقیه‌اش را خودش عهده‌دار می‌شود. اول به همسایه‌ها و اهالی محله می‌دهد و زمانی که آنها تمام شدند هر چه را ماند بر سر سفره می‌گذاریم برای مهمان‌های خانه .
هر زن، روضه‌خوان دل خودش است
در ایام محرم، مردان پشت بلندگو روضه و نوحه می‌خوانند و سینه و زنجیر می‌زنند.اما در بخش زنانه، ولوله‌ای خاص برپاست، هیاهویی پنهانی. به گمانم دریایی در عمق اقیانوس در جریان است. هر زن برای دل خودش روضه‌خوان است، زمزمه‌هایی که روح‌و‌روان را می‌لرزاند. زنان، مادرانی هستند، فرزند یا شوهر از دست داده. زمزمه‌هایی دارند خاص خودشان همزمان به سر و صورت می‌زنند و آرام مویه می‌کنند. مثلا مادرم، دخترش را از دست داد، خواهرم سرطان استخوان گرفت و از دنیا رفت. مادرم به یاد خواهرم برای حضرت رقیه(س) مویه می‌کند.انگار که مادر رقیه(س) است. خودم پسرم را در تصادف از دست دادم، می‌دانم که یک مادر چه می‌کشد در غم از دست دادن فرزند.دلم را نزدیک دل حضرت ربابه(س) می‌کنم و اقتدا می‌کنم به حضرت زینب(س) که مانند آسمان بود که همه واقعه کربلا و همه آدم‌هایی را که در این واقعه شهید و اسیر شدند، پوشش می‌دهد. هر قدر هم که قوی باشی و زجر دیده و شاعر و نویسنده، مگر می‌توانی عظمت تراژدی و غم کربلا را توصیف کنی یا ذره‌ای از مصیبت حضرت زینب(س) و بردباری و صبر ایشان را درک کنی.
ماه صفر هم عزاداری داریم، اما در این ماه فقط خانم‌ها روزها مراسم برگزار می‌کنند.در این ماه هر‌روز یک خانم نذری را به عهده می‌گیرد و دیگی به نام «بی بی» بار می‌گذارد.دیگی که عجیب مراد می‌دهد و هر کسی حاجتی دارد به اهل‌بیت‌(ع) متوسل می‌شود، سال بعد به یکی از نذری دهندگان تبدیل می‌شود. سفره صلوات هم داریم که در طول سال پهن می‌شود هر بار در خانه یکی که نذر دارد و حاجت. سفره‌ای پهن می‌کنیم و 1400 تسبیح داخل آن می‌گذاریم و ظرفی نمک که رویش را می‌پوشانیم. 14 هزار صلوات به 14 معصوم هدیه می‌دهیم و بعد هر کسی کمی از نمک را می‌چشد.این سفره دست به دست و خانه به خانه می‌چرخد.
زینب، خواهر حسین
سیده تکتم حسینی از خواهرش می‌گوید از خواهری 15 ساله زینب نام که سرطان استخوان او را با خود به آن دنیا می‌برد. زینب عاشق روضه حضرت رقیه(س) بوده و در همه مراسم روضه‌خوانی، چای‌ریز مراسم بوده. تکتم حسینی می‌گوید: زینب حالات معنوی خاصی داشت، دلش روشن بود و اتفاقات را پیش‌بینی می‌کرد. برادرم حسین را که شاعر است، بسیار دوست داشت، روزهای آخر عمرش که در آی‌سی یو بستری بود، به یکباره چشمانش را باز می‌کرد و می‌گفت: حسین در راه است و الان است که برسد و چند دقیقه بعد حسین می‌آمد. شبی که جان به جان آفرین، تسلیم کرد، قبلش وضو گرفت، نماز خواند، زیارت عاشورا خواند. پدرم رفته بود بازار، تسبیح بخرد و سفره صلوات پهن کند برای شفای زینب.
اما زینب نمازش را که خواند گفت: من بابا را دیگر نمی‌بینم! و دیگر ندید تا بابا برسد، زیارت عاشورایش تمام شد و نفس آخرش را کشید و تمام. ما هشت بچه بودیم عاشق روضه اهل‌بیت‌(س). که یکی از ما کم شد، همه ما سر‌سفره و حسینیه سیدالشهدا(ع) بزرگ شدیم و بال و پر گرفتیم. همه ما عاشق اهل بیتیم.عشقی که بازگو کردن آن دشوار است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها