در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
پشت نرده هایش پیاده میشوم واول چیزی که میبینم یک دسته حاجی نازنینند که از دور در حال سلامدادن هستند، به کی؟ حالا عرض میکنم! سرسراغ میکنیم و میفهمیم قبرستان درش ضلع دیگری است و باید مقداری پیاده روی کرد.خورشید در موقعیتی است که همه آفتابگردانها بالارا نگاه میکنند.برای تماشایش خیس عرقیم و عطش . وارد قبرستان میشویم . مثل بقیع، خانمها را راه نمیدهند. قبرستان دو بخش دارد بخش معاصر و کهن قبرستان... معاصرانش را خدا رحمت کند ولی ما پیعزیزانی آمدهایم در بخش کهنش، که عزیزان کیش و آیین مایند.تاریخ میگوید عبدمناف عبدالمطلب ابوطالب و اول همسر بزرگوار حضرت محمد (ص) اینجا آرمیدهاند، تاریخ میگوید مقبرههایی باشکوه داشتند با چتر و چراغ... ملایی عرب ،زوار را تلقین زیارت میدهد و همه .با او تکرار میکنند، فارسی هم خوب حرف میزند و میگوید عطار را خیلی دوست دارد.
عبد مناف آبروی قریش بود، تاریخ میگوید در سحرگاهی شاید دو قلو آورد زنش دوپسر ... عبدمناف نام هاشم و امیه برآنها نهاد. پیرزنهای مکه میگویند انگشت یکی از قلها چسبیده بود روی پیشانی برادرش که با شمشیر جدایش کردند. پیرزنهای مکه میگویند یک پیشگوی پیر خبر را شنید، انگشت سبابه گاز گرفته و گفت تا قیامت بین دو برادر خون است و تیغ... تاریخ میگوید پسران شدند بنیهاشم و بنی امیه... عرب را عزت و اعتبار به قریش است و قریش را فر و جلال به بنی هاشم! سفره دار سلحشور و ثابت قدم بر عهد و پیمان.عبد مناف یکی از بزرگانی است که جد بزرگ پیامبر ما بوده و در اینجا آرمیده است.بزرگ بعدی، عبدالمطلب است. همان که سقایی حاجیان را بر عهده داشت و زمزم را که خشکیده بود لایروبی کرد و سقایت حجاج را به عهده داشت، همانکه ابرهه سوار فرستاد که چیزی بخواه و پاسخ شنید : شترهایم را آزاد کن و ابرهه تلخندی زد که گفتم شاید برای کعبه عز و التماسی داری و جواب گرفت که من خدای شتران خویشم و کعبه نیز خدایی دارد... و آن شد که میدانید ، ابوطالب را هم همین قدر مینویسم که پدر مولای ما ابوتراب بود و حمایتش از محمد(ص) در دوران تحریم سند افتخاری است برای همه تاریخ...
و اما خدیجه خاتون... تاریخ مینویسد خیلی پولدار بود.... یک خیلی میگویم یک خیلی میشنوید... محمد (ص)ما با پولش تجارت میکرد، خوش حساب بود و کاربلد، دل خدیجه را برد،می شود بنویسم در عظمتش همین بس که مادر فاطمه بوده ،راضی ام نمیکند. قلم اگر اسبی عربی باشد میگوید.بیشتر بتازان ... عرقم در نیامده، سیرتاخت نشده ام ... تاریخ میگوید سیطره تجارت و اموالش تا شام رسیده بوده... تاریخ شاید نگفته اما من دلم ضعف میرود برای شرم زلال محمد(ص) وقتی فاکتورها و کاغذ خریدها را توضیح میداده و از ذهن خدیجه خانم گذشته باشد که شیرین است این جوان... چه لبخندی دارد ... حواسش از عدد و رقم رفته باشد سمت موسیقی صدای محمد(ص)... و از دلش گذشته باشد و ای کاش مردم بود و خدا صدای دلش را شنیده باشد و مهرش را به دل نبی عربی انداخته باشد و تمام... چه گوارا بوده لقمه نانهایی که خدیجه خاتون خود چانه چانه به گرده برشته تنور میچسبانده و چه عاشقانه بوده قدم هایش تا غار حرا که بقچه نان و کوزه آب برای افطار شویش میبرده، چه ذوقی کرده محمد (ص)ما وقتی شرمگون و سرخ نجوا کرده این دختر توی بطن من با من حرف میزند و چه شیرین دلبری میکند... محمد (ص)عاشق عطر بوده و خدیجه خدا میداند چند شیشه عطر برای نبی ما خریده باشد... ذهن من نمیتواند قبول کند پیراهنهای محمد (ص)را داده باشد کنیزان یا غلامانش شسته باشند... میدانی رفیق ! دین محمد(ص) ما یک ابر طرح فرهنگی بود ، کارهای بزرگ فرهنگی پول میخواهد، کار فرهنگی دیربازده است ، طول میکشد تا بفهمند دختر نباید چال کنند، طول میکشد تا بفهمند جنگ وخونریزی بس است... طول میکشد جامعه بفهمد بلال و اعراف قریش برابرند... جامعه نمیفهمد ولی خدیجه خاتون فهمید، به قول امروزیها شد حامی مالی محمد(ص)... نه برای دیده شدن، نه برای تبلیغات نه برای پولشویی... نه برای فرار از مالیات... خدیجه، حامی مالی محمد (ص)شد چون میدانست کار دست کاردان است، اظهار نظر و سلیقه نکرد... در ازایش چیزی نخواست. حرفی نزد ، کار وکنده ای پیش پای کارگردانش نگذاشت... پول را گذاشت و مهم تر از پول دل را گذاشت و شد همان که خواندید و خواهید خواند... من بمیرم برای خانمی که وقتی آمد توی خانه محمد(ص)، کاروان کاروان مال التجاره داشت و روزی که در شعب ابیطالب محمد(ص) پلک هایش رابست، یک بشقاب خرما نبود برای ترحیمش بین مومنین خیرات کنند... تاریخ نوشته ولی من خجالت میکشم بنویسم کفن برای خانم پیدا نمیشد و از آسمان کفن آوردند... و آه از بی کفنی.... بگذریم رفیق ،حرف خودمان را بزنیم ... رند پیرغلامی نصیحتم میکرد که مشکلات مالی ات را به خانم خدیجه بگو وضعش خوب بوده، ماهم پیرو محمدش هستیم .ورشکسته هم باشیم زیر پر و بالمان را میگیرد، یادت کردم رفیق شاعرم محمد بیابانی که گفته بودی: یا نوه یا نتیجه ایم همه... بچههای خدیجه ایم همه.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد