در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
یک عشق یکباره
علیرغم زمان طولانی فیلم، بسیاری از نکات که قابلیت طرح و لزوم بیان آن حس میشود در فیلم خالی است و ضمنا بسیاری از خردهپیرنگهای مطرح شده و سکانسهای عموما تکراری فیلم بهویژه در نیمه نخست آن بدون دادن اطلاعات جدیدی در مورد شخصیتها حتی برای شخصیتپردازی آنها نیز سعی چندانی صورت نمیدهد. در نیمه نخست فیلم که قرار است با شخصیتها آشنا شویم، تنها عشقی یکباره و بدون مقدمه میبینیم که شکلی از اغواگری را نشان میدهد با عشوهگریهای مختص شاکردوست و شعرخوانی قلابی عبدالحمید با بازی هوتن شکیبا که عشقی ساخته نمیشود و به تولید حس و رابطهای مبتنی بر عشق نمیانجامد. در این میان دو طرف خانوادهها مخالف این وصلت هستند اما مخالفت نیمبند آنها در این شور و شوق جلف و سخیف- بخوانید عشق- تاثیر چندانی ندارد و ازدواج فائزه و عبدالحمید در نهایت انجام میشود. در حالی که به نظر میرسد موضوع از التهاب و اهمیت بسیاری برخوردار است کارگردان با سادهانگاری یا نابلدی در استفاده از رسانه سینما نمیتواند در مدت استاندار فیلم سینمایی -۹۰ دقیقه- داستان خود را تعریف و نقطه پایان را بگذارد. چنانچه در ادامه خواهیم گفت در نقطهگذاری پایانی نیز تنها به توضیحی چند خطی روی پرده سینما اکتفا کرده و خیال خود را راحت میکند.
غفلت از شخصیتپردازی
فیلمی با این حجم از فضا - خارجی و داخلی - بازیگر و البته داستانی بسیار پر آب و چشم،عملا در اصول اولیه شخصیتپردازی و بیان آنچه میخواهد مخاطب را با خود همراه سازد ناتوان و الکن است. به نظر میرسد با بسط و گسترش کمی بیشتر شخصیتهایی که در کادر هستند و نقشی در فیلم ندارند، سریالی تولید میشد که با صبر و حوصله بیشتری به ارکان و اسلوب داستانی آن میرسیدیم.
کارگردان معتقد است علت طولانی بودن فیلم نشان دادن خط سیر شخصیتها از نقطه الف به نقطه ب است! در حالی که نهتنها این مهم رخ نمیدهد بلکه دلیلش تسلطنداشتن بر زبان داستان سینمایی است، چنانچه بزرگان این هنر در مدتی خیلی کوتاهتر به هدف خود رسیدهاند. شخصیت عبدالحمید معلوم نیست چطور با دیگر اعضای خانوادهاش فرق دارد. مخاطب باید فرض بگیرد که چنین باشد، چراکه در قالب دو دیالوگ میان او و مادرش برای رضایتندادن به این وصلت قرار نیست نکته بیشتری به ما گفته شود. در ادامه سیر تحول شخصیت دفعی و یکباره مانند دیگر اتفاقات فیلم صورت میگیرد؛ او یکباره عاشق است، یکباره تصمیم به مهاجرت میگیرد، یکباره در منزلی که برادرش برای او تدارک دیده ساکن میشود (به یاد داشته باشیم که او به شدت در نیمه نخست نسبت به او زاویه داشت)، یکباره شکل ظاهریاش عوض میشود و در نهایت با توجه به پایانبندی فیلم، در شب پس از معرفی شدن به عنوان نفر دوم گروهک تروریستی و اقدامات یکبارهای که انجام میدهد، به ماه کامل زل میزند و تمام! نمادپردازی و استفاده از استعاره و تمثیل در پایان یک دوگانگی مغشوش در ذهن مخاطب ایجاد میکند. اینکه ماه نماد کیست؟ قطعا نمادی از شخصیتهای دیگر فیلم نیست. پس ماهی که کامل میشود و در دل تاریکی شب دوربین نمایی از عبدالحمید و ماه را در یک قاب نشان میدهد! باید به یاد داستانهای تخیلی و اسلشر بیفتیم که با کامل شدن ماه گرگ انسان نما به باطن حقیقی خود میرسد و به اصطلاح کارگردان کامل میشود! قصد تفکیک فرم از محتوا نیست، اما استفاده از آنها به عنوان دو خط موازی که هیچگاه به یکدیگر نمیرسند، تصوری نادرست از رسانه را به دست میدهد.
یک تجربه جدید
فیلم «شبی که ماه کامل شد» علیرغم تمام ایرادات در بیان آنچه قصد گفتنش را دارد، فیلمی است که میتواند با استفاده از فضا، مکان فیلمبرداری، موقعیتهای سخت و موضوع ملتهب خود، تجربهای جدید در سینمای ایران خلق کند. اثر اخیر آبیار را باید قدر دانست، چراکه کوششی است برای بیان موضوعاتی پرتنش، جهانشمول و مبتلابه که میتواند مسیری جدید پیش روی سینمای ایران باز کند.
رویا سلیمی
منتقدهنری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم