(یک داستان واقعی )

سبک جدید تلکه کردن!

یک تکه راه بیشتر نبود . عجله نداشتم. می‌توانستم سرخوشانه قدمش بزنم، اما مجبور بودم تاکسی بگیرم . یک 405 جلویم ترمز زد. مقصد را گفتم و سوار شدم . هیچ کلامی رد و بدل نشد. بعد یکهو گوشی اش زنگ خورد. از اینجای یادداشت تاجایی که یادم باشد عین جملاتش را با لحن خودش می‌نویسم:
کد خبر: ۱۱۹۱۷۴۷


خانم معلم من که گفتم خدمتتون پول رو جور می‌کنم می‌دم . تو رو خدا خواهرم رو اخراج نکنین. شهریه 400 تومن بوده 200 تومنشو دادم 200 تومنش رو هم دارم کار می‌کنم می‌دم. لطفا گوشی رو بدین مامانم.
(خطاب به مامان): مامان جونم، سلام خوبی قلبت اذیت نمی‌کنه! قربون اشکات برم گریه نکن، دارم کار می‌کنم، من پول رو تا شب جور می‌کنم. بگو اسمشو خط نزنن ! گوشی رو بده آبجی (خطاب به خواهر): خواهر کوچولوی من عزیزکم گریه نکن من بمیرم اشکای تو رو نبینم. این‌جوری گریه نکن دق می‌کنم . چی؟ می‌خوای خودتو بکشی؟ وای تو رو خدا نگو. داداشی تو نکش!
تماس تمام شد. آهی کشید و منتظر عکس‌العمل احتمالی یا پیشنهاد پولی من بود. گفتم انگار مشکل مالی دارین؟ گفت والا چی بگم شنیدید که! گفتم: زحمتی براتون داشتم .
گفت: بله هرچی بگین در خدمتم.
گفتم: همین الان دربست با هزینه من بریم دم در مدرسه خواهر محترمتون من با مدیر مدرسه صحبت می‌کنم و هزینه خواهرتون رو تمام و کمال می‌پردازم .
به تته پته افتاد. گفت، نه باید کار کنم. گفتم مگه برای هزینه خواهرتون کار نمی‌کنین؟ من پولتون رو می‌دم، بریم .
تقریبا عصبی شده بود. گفت: نه ممنون من گدا نیستم. رسیده بودیم به مقصد مورد نظرم. پیاده شدم و گفتم روی دیالوگ‌هات بیشتر کار کن. به قول مسعود خان فراستی در نیومده! فحشی نثارم کرد و رفت .
اینها را نوشتم که بگویم فکر کنید این پسرک با همین سناریو در خیابان‌های بالاشهر(جایی که من کار داشتم و ساکنانش معمولا متمول‌ترند) سوژه‌هایی را انتخاب و مسافرانش را تلکه کند و به ریششان بخندد، روزی چند تومان کاسبی خواهد کرد؟
و جمله آخر: اعتماد یا صفر است یا صد، حد وسط ندارد. این متاع گرانبها را هتک حرمت نکنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها