
داوطلبانه به کمپ رفتی؟
بله با پای خودم رفتم اما آنجا هیچ چیز دست خودمان نبود.
کمپ را چطور پیدا کردی؟
از قبل میشناختم؛ چون بچه همان محل بودم.
چرا رفتی کمپ؟
از اعتیاد خسته شده بودم.
این کمپ کجای قم است؟
در قلعهصدری، وسط بیابان است، آدرس دقیقی که با نام خیابان و کوچه باشد، ندارد. ح.ط مسؤول کمپ است، خودش میگفت هم معتاد بوده و هم خلافکار.
چه جور خلافی؟
می گفت قبلا مواد رد و بدل میکرده و چند جرم سنگین هم داشته و گیر کرده. نمیدانم راست میگفت یا میخواست بزرگنمایی کند.
ظاهر کمپ چطور بود؟
خیلی تمیز و مرتب. اولش میگفتند اگر بیایی اینجا ما فلان میکنیم و بهمان، اما وقتی وارد میشدی نسق آدم را میکشیدند. سر هیچی هفت هشت نفری میریختند مردم را میزدند، میگفتند شما باید آدم شوید، اگر اعتراض هم میکردی میانداختند توی ایزوله.
چقدر آنجا ماندی؟
میگفتند باید 21 روز بمانم ولی من گفتم کار دارم و میخواهم 15 روزه کارم تمام شود. آنجا هر روز به من شربت میدادند، اگر مواد هم میخواستم میدادند، کمپ نبود که.
روز اولی که رفتی آنجا چه وعدههایی دادند؟
میگفتند رسیدگیها و تغذیهمان چنین است و چنان، جلسه داریم، دکتر داریم اما وقتی رفتم داخل همه چیز طور دیگری شد. انگشت که زدیم رفتیم تو گفتند نباید صدایمان دربیاید.
یعنی چه که نباید صدایتان درآید؟
آدمی که دارد ترک میکند درد دارد، نمیتواند که ساکت بماند، هرچقدر هم که خودش را کنترل کند باز صدا دارد. میگفتند باید ساعت 10 شب بخوابید، اما آدم خمار که نمیتواند بخوابد، باید برود و بیاید، باید به پاهایش آب بزند. معتاد در حال ترک تازه دم صبح خوابش میبرد، اما میگفتند باید 7صبح بیدار شوید. اذیت میکردند.
اگر کسی صدایش درمیآمد و اعتراض میکرد چه میشد؟
میریختند سرش و تا میخورد کتکش میزدند. دوربینها را قطع میکردند و هفت هشت نفری میزدند. حتی وقتی ریختند سرم من اصلا نمیفهمیدم دارم از کی میخورم.
توی جمع میزدند؟
بله جلوی همه میزدند.
با چه میزدند؟
با چوب، لوله سبز و مشت و لگد. همین برخوردها را که دیدم تصمیم جدی گرفتم که ترک کنم.
به چه مادهای معتاد بودی؟
اوایل تریاک، بعد شد مواد سفید. وقتی از این کمپ بیرون آمدم به خودم گفتم آخر مواد چه ارزشی دارد که به خاطرش این همه تحقیر شوی، آن هم به دست کسانی که در حالت عادی نگاهشان هم نمیکنی. من کارتنخواب نبودم که هرکه هرکار دلش خواست با من بکند. آن ح.ط که خودش جا و مکان درستی نداشت و در کمپ زندگی میکرد مثلا میخواست ما را آدم کند.
در مدتی که کمپ بودی، کسی بود که آنقدر کتک بخورد که حالش بد شود و کارش به بیمارستان بکشد؟
در مدتی که من بودم نه اما تعریف میکردند قبل از آمدنم کسی را بهشدت زده بودند که همین باعث شده بود کمپ را مدتی پلمب کنند. من را هم زدند سر یک چیز الکی.
چه چیزی؟
یکی از کسانی که آنجا بود حالش بد شده بود و میخواست یا به خانوادهاش خبر دهند یا اورژانس برایش خبر کنند، اما ریختند سرش و کتکش زدند ولی من نتوانستم تحمل کنم. یکدفعه آن هفت هشت نفر ریختند سرم و حسابی کتکم زدند. میگفتند وقتی ما کسی را میزنیم حق نداری دخالت کنی.
وقتی میرفتی به این کمپ میدانستی قبلا این کمپ به خاطر تخلف پلمب شده؟
بله میدانستم ولی گفته بودند که درست شده و دیگر آنطور نیست و آدمهای جدیدی آمدهاند.
میدانستی این کمپ مجوز دارد یا اصلا به این چیزها فکر نمیکردی؟
ای خانوم! آدم وقتی مواد مصرف میکند آنقدر توی خودش است که به این جور چیزها توجه نمیکند، آنقدر در عذاب است که فقط میخواهد جایی برود تا خلاص شود.
به خانوادهها اجازه ملاقات میدادند؟
اصلا. خانواده من چند باری آمده بودند دیدنم اما یک جوری سنگ قلابشان کرده بودند، گفته بودند اگر شما را ببیند هوایی میشود و ترک نمیکند. حتی خانوادهام که فهمیده بودند من زخمی شدهام الکی گفته بودند که من با یکی از معتادها دعوا کردهام.
وضعیت غذا چطور بود؟
یک بار اتفاقی دیدم که یک مشت سیرابی را ریختهاند توی حوض و دارند با پا لگد میکنند. سیرابیها را میپختند و به عنوان غذا میدادند به بچهها. من که این صحنه را دیدم دیگر آنجا غذا نخوردم و از بیرون سفارش میدادم.
بعضی روزها هم خانوادهام غذا را میآورند تا پشت در کمپ و میرفتند چون اجازه نمیدادند همدیگر را ببینیم.
غذا به اندازه بود؟ بچهها سیر میشدند؟
خیلیها گرسنه میماندند، بعضیها هم اصلا نمیخوردند.
از چای و میوه خبری بود؟
روزی یک بار چای میدادند اما میوه اصلا، میوه کجا بود؟ اگر هم خیری چیزی میآورد خوراکیها را بین خودشان تقسیم میکردند و به ما چیزی نمیدادند.
اگر به این وضع اعتراض میکردید چه میشد؟
میزدند شل و پلمان میکردند.
برای همین آدمها توی کمپ سکوت میکنند؟
چارهای ندارند، حرف بزنند که بیشتر کتک بخورند؟
در این کمپ از دکتر و ویزیت خبری بود؟
فقط روز اول کسی میآمد که میگفتند دکتر است، اما فقط روپوش سفید پوشیده بود و چیزی از پزشکی نمیدانست و فقط فشارخون میگرفت.
اول صحبت گفتی اگر مواد هم میخواستید در این کمپ میدادند. واقعا مواد هم میدادند؟
مواد به من ندادند ولی هر روز شربت میدادند تا بخوابم و صدایم درنیاید.
آنجا بیشتر از بیرون من را میساختند. کمپهای دیگر قرص مسکن را هم به زور میدهند.
روزی که از کمپ آمدی بیرون ترک کرده بودی؟
نه، نشئه بودم اما چون از اعتیاد خسته بودم رفتم زیرنظر پزشک و در یک کلینیک ترک کردم.
چند وقت است پاک شدهای؟
شش ماه است.
در فیلمی که از شما دیدهام در حال نشان دادن زخمهایت به فردی هستی و داری وقایع را برایش توضیح میدهی. این شخص کیست؟
کسی است که مجوز کمپ به نامش است.
پس کمپی که در آن اقامت داشتی مجوزدار بوده؟
بله. بعد از این که مجوز فعالیت ح.ط باطل شد به نام این آقا مجوز گرفت و با همین مجوز کار میکرد.
صاحب مجوز، طرف شما بود یا طرف ح.ط؟
طرف من بود، حتی با هم رفتیم دنبال شکایت. اما چه فایده که دادگاه 300 هزار تومان جریمه بدل از 30 ضربه شلاق حکم کرد.
الان کمپ مشغول کار است؟
بله، آب از آب تکان نخورده و باز یک مشت معتاد بدبخت میروند آنجا برای ترک.
وقتی نظارت نیست چه مجاز و چه غیرمجاز
از قدیمالایام درمان اجباری مصرفکنندگان مواد مخدر با شرایط کنترلی خاص وجود داشته است. این درمان اجباری، لازم به نظر میرسید چون مصرفکنندهها اراده کافی برای ترک نداشتند.
اما اگر درمان اعتیاد را فقط مصرف نکردن مواد و سپری شدن دردهای فیزیکی ناشی از خماری بدانیم با درمان اجباری به مقصود رسیده ایم. اما درمانگران و کارشناسان حوزه اعتیاد معتقدند اعتیاد سبب شناسی پیچیده و چند فاکتوری خاص خودش را دارد و چون اینگونه است پس فرآیند درمان آن نیز دشوار است.
در همه سالهایی که کمپهای ترک اعتیاد چه مجاز و چه غیرمجاز شروع به کار کردهاند، ظلمی آشکار به حقوق انسانی بیماران مبتلا به اعتیاد، روا داشته شده است و متاسفانه همه فقط نظاره کردهاند.
آیا بیماران بستری در کمپها و خانوادههای آنها از حقوق افراد آگاهی دارند؟ مسلما نه. مدت هاست نبود نظارت کافی برعملکرد کمپهای ترک اعتیاد، دادن مجوز به افراد بیصلاحیت و همچنین نبودن پروتکل علمی برای درمان مراجعان به کمپها مشکلات متعددی را ایجاد کرده است. پس وسواس در دادن مجوز و نظارت دقیق بر این مراکز از الزامات است و پرواضح است کمپهای مجوزداری که بر عملکردشان نظارت کافی نمیشود با کمپهای غیرمجاز تفاوت چندانی ندارند.
مریم خباز
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگوی «جامجم» با هوشنگ توکلی پیرامون تجربه بازی در «مرگ تدریجی یک رویا»
طالقانی معتقد است سینمای ملی داشتن به هر قیمتی افتخار محسوب نمیشود، چون این مقوله تبدیل به یک ابژه شده و طرف غربی هر قدر خودمان را تحقیر کنیم، بیشتر به ما امتیاز میدهد
رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد