در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فضا آنقدر سنگین هست که نتوان چیزی در موردش گفت. آدم را یاد علی نصیریان در «بوی پیراهن یوسف» میاندازد زمانی که بر سر مزار خالی از پیکر فرزند مفقودالاثرش رفت و با او درد دل میکرد.
صحنهای که با موسیقی تکاندهنده مجید انتظامی هم همراه شده است: «میبینی یوسف؟! میبینی چه کردی؟! این انصافه؟! خودتو به من نشون بده! من که میدونم این تو [قبر] نیستی! بچه جون! من خستهم! از من پیرمرد چه انتظاری داری؟ خودتو به من نشون بده! برید کنار! شما رو به مقدسات برید کنار بذارید تا چشام سو بده ببینمش!» کسی در جایی گفته بود «بوی پیراهن یوسف» تنها جایی است که نصیریان همه وجودش را برای آن خرج کرده. من اما به نظرم عظمت حادثه آنقدر بوده که حتی نصیریان هم مبهوت آن شده... نه مبهوت که انگار حلِ در حادثه شده و وقتی حل در حادثه بشوی لاجرم جزئی از آن خواهی بود.
دیدن صحنه دیدار پدر علی با علی بعد از 35 سال آدم را مبهوت و حل در حادثه میکند. عظمت واقعه آنقدر بالاست که تو را آرام آرام در خود میگیرد و تو جزئی از آن میشود. با این تفاسیر باید به امین جلالی عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی که، یکی از معدود عکاسان ثبتکننده این لحظات بوده حق داد که نتواند حرفی به زبان براند. معنا خیلی که بزرگ و بسیط شود دیگر در زبان و واژه و کلمه نمیگنجد. باید کناری ایستاد و ذره ذره آن را شهود کرد. همین!
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد