چرا عکس پدر شهید علی طنوریان در مراسم استقبال از پیکر فرزندش اینقدر محبوب شد؟

داغ می‌خواند سینه، داغ می‌خواند زانو

«داغ می‌خواند سینه، داغ می‌خواند زانو، داغ می‌خواند خواهر، داغ می‌خواند مادر/ و کفن‌ها و پرچم‌ها و دکان‌ها و خیابان‌ها و دهان‌ها و دندان‌ها/ هرچه هرچا و هرکه هرجا [...]/ حتی خود او که آن بالاست، بالای بالای بالای بالای بالای ما می‌گوید/های هایا هایاها یاها هاهای هایا هایا هایا». این را شاعری ایرانی چنددهه پیش سروده است؛ حدیث مکرر و مفصل ما برای هر زمان و هر روزگار. این داغ تمامی ندارد. لابد شما هم تصاویرش را دیده‌اید؛ عکس‌هایی را که این روزها از پدر شهید علی طنوریان دست به دست می‌شود. پیرمرد، بی‌تاب فرزندی است که سرانجام می‌تواند پس از 35 سال در آغوشش بکشد. زانو، یارای آغوشی تمام‌وکمال نیست و اشک‌ها امان و سوی چشم‌ها را برده. آن‌قدر این عکس‌ها اندوهگینت می‌کند که از یاد می‌بری به این فکر کنی که زخم چطور می‌تواند اینگونه پس از سال‌ها از ریشه به ساق بدود و از پا درت بیاورد. اما این لحظه‌ها سه‌شنبه گذشته در معراج‌الشهدا چگونه گذشت؟ با امین جلالی که از دفتر خبرگزاری ایرنا مامور به عکاسی از این لحظات بوده، تماس می‌گیریم؛ می‌گوید نمی‌خواهد در این باره صحبت کند چون خودش را در این حد نمی‌داند.
کد خبر: ۱۱۶۴۵۹۹

معراجالشهدا؛ پایتخت دلتنگی

معراجالشهدا، جغرافیای وصال تهران است؛ پایتخت دلتنگی است. این را به شهادت عکسهایی میتوان گفت که سه دهه است عکاسان از آدمهای آنجا میگیرند؛ آدمهایی که شبیه هیچکس نیستند. آنقدر عجیبند که حالا وقتی یکیشان را پشت واکر پی پیکر فرزندش میبینیم، شگفتزده میشویم که مگر میشود این همه سال داغ را در سینه تازه داشت. انگار که تازه خبر شهادت شنیده باشد. راستش را بخواهید همین شگفتی ماست که باعث شده این عکسها در این دو سه روز اینقدر دست به دست شود؛ آنقدر چنین احساساتی نایاب هستند که حالا بروز یکیشان اینقدر به چشم بیاید.

اگر دلش را دارید، این ویدیو را ببینید

پیش از عملیات والفجر وقتی با برادرش تماس گرفت و خواست برای دیدارش به پادگان دوکوهه برود فقط بیست سال داشت و دانشجوی اقتصاد بود؛ این آخرین دیدار امیر با علی بود، سال 1362. امیر و پدر و مادرش و کل خانواده در همه این 35 سال مطمئن بودند روزی بالاخره میتوانند به جای مفقودالاثر، به عزیزشان بگویند شهید، تابوتش را روی دوش ببرند و کنار رفقایش به خاک بسپارند. میدانستند پیکر مطهر علی طنوریان که سرباز لشکر 27 محمد رسولا... (ص) بود و یکی از حاضران در عملیات والفجر یک، در منطقه جا مانده و روزی خواهد آمد.

چند وقت پیش بود که خبر دادند پیکر شهید در عملیات تفحص و از طریق کارت، شناسایی شده است؛ ویدیویی از لحظه اعلام این خبر به پدر منتشر شده؛ اگر دلش را دارید نگاه کنید. پیرمرد، یاد همسرش افتاده و جایش را خالی میکند؛ حاجخانم سیوسهسال را تاب آورد اما دو سال پیش بالاخره چشمانتظاری امانش را برید و با خود برد. چند روز بعد خانواده دست حاجآقا را گرفتند و به معراجالشهدا آوردند؛ روز اول محرم. وصفش نمیتوان کرد. عکسهایش را ببینید. همحالا که اینها را میخوانید دو روز است پیکرش را از میدان شهید ابراهیم تشییع کرده و در امامزاده حمیده خاتون و سیدجعفر باغ فیض سپردهاند به خاک. حالا پدر میتواند شبها آرام سر بر بالین بگذارد و تنها درد زانوهایش را تحمل کند که سالها بود درد فراغ، دوچندانش میکرد.

سیدکریم محمدی

مدیر فرهنگسرای امام رضا(ع)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها