گفت‌وگو با زیبا بنماران، مجری تلویزیون

هیچ کاری شبیه اجرا برای بچه ها نیست

«زیبا بنماران» به قول خودش گاهی مجری است، گاهی نویسنده، گاهی بازیگر و گاهی گوینده. بازیگری تئاتر، بی‌شک تأثیر زیادی در موفقیت او دارد.
کد خبر: ۱۱۶۴۲۱۹

او «رنگینکمان» و «تن تن کارتون» شبکه تهران، سریالهای «رهایی»، «کیمیا» شبکه دو، «گیتا مهر» شبکه جامجم، «نون و پنیر و پسته» شبکه یک، «موج» شبکه شما را در کارنامه دارد شاید کمتر کسی فکرش را میکرد «خاله زیبا»، مجری رنگینکمان بتواند با این سرعت به شهرت و محبوبیت برسد.

کدامیک از کارهایتان را مهمترین و بهترین کار خود میدانید؟

اگر کاری از نظرم مهم و دوستداشتنی نباشد انجامش نمیدهم. مهم نیست یک کار چقدر کوچک است، یک شعر، متن یا حتی یک جمله برای یک پلاتو؛ این کار برایم خیلی مهم است. اصولاً بعضی کارها برای مردم مهمتر هستند و بیشتر دیده میشوند. من خدا را شکر چندین کار از همین نوع داشتهام. اولین و بزرگترین این کارها «رنگینکمان» بود. هنوز رنگینکمان را دوست دارم در این سالها من کارهای ریز و درشت دیگری هم داشتم، ولی دیده نشد. در سریال «رهایی» آقای تکاور هم نقش یک مأمور نیروی انتظامی را داشتم. احساس میکردم بعد از سالها مردم من را دیدهاند؛ من از آقای تکاور ممنونم. در سریال «کیمیا» با این که نقش کوتاهی به عنوان معاون مدرسه کیمیا داشتم، مورد توجه خیلیها قرار گرفت و لطف دوستان بود که به دلیل سابقه کاری اسم مرا در تیتراژ زده بودند. همه از نقش و زمان شروع کارم میپرسیدند.

«رنگینکمان» چطور متولد شد؟

من از ابتدای رسیدن طرح به ذهن آقای ذاکری و مفیدینیا حضور نداشتم. در آن زمان خانم «نگار استخر» یکی از مجریهای مطرح کودک بود، مجری بچگیهای من. من کار خانم «گیتی خامنه» و دیگر مجریهای کودک را میدیدم ولی خودم نمیخواستم مجری کودک باشم. حدود 15 ـ 10 سال گذشته، شاید بعضی از جزئیات را فراموش کرده باشم. در عرض شش ماه از حدود 4000 نفر تست گرفته بودند، ولی هیچکس انتخاب نشده بود. تا یک هفته قبل از شروع برنامه قرار بود خانم استخر مجری کار باشند. شاید من یک معذرتخواهی به ایشان بدهکارم. من هیچ وقت نخواستم جای ایشان را بگیرم، و اعتقادم این است که هر کسی در دنیای هنر جای خودش را دارد. و ایشان طراح صحنه رنگین کمان شدند. یک روز در برنامه به خانه برمیگردیم نامههای مردم که درخواست کرده بودند برنامه کودک ساخته شود را آوردیم و رنگینکمان را معرفی کردیم.

«خاله زیبا» چطور وارد رنگین کمان شد؟

(با خنده) بسختی! من آقای ذاکری را نمیشناختم، تا قبل از آن من کارهای کوتاه یا گزارشی در رادیو و تلویزیون داشتم. تئاتر کودک هم کار کرده بودم. در تئاتر «قصههای مروارید» فرهنگسرای بهمن، نقش مروارید که یک دختربچه 6-5 ساله بود را بازی میکردم. یک روز وسط اجرا متوجه یک دوربین تلویزیونی شدم که در حال فیلمبرداری از اجرا بود. من هیچ اتفاقی مثل عکاسی و فیلمبرداری را بدون هماهنگی نمیپذیرفتم. آن زمان آقای شکرِخدا گودرزی رئیس سالن مبارک بود. وقتی یک کاراکتر کودکانه بازی میکنی بچهها خیلی ارتباط نزدیکی با تو برقرار میکنند. به بچهها گفتم: «یه نفر داره از ما فیلم میگیره، شاید جاسوس آقاگرگه باشه. بذارین من برم ببینم دوربین رو از کجا آورده؟ و بعد میام.» و همه بچهها به طرف دوربین برگشتند. آقایان کوروش و رضا ذاکری پشت دوربین بودند. من رفتم و از ایشان و کارگردان توضیح خواستم. به من گفتند از آقای گودرزی اجازه گرفتند. من جواب دادم ایشان مسؤول سالن هستند نه مسؤول این که تصویری از من گرفته شود یا نه. هر چقدر خنده خنده با من صحبت کردند من راضی نشدم و در آخر فیلم را همان جا پاک کردند. انگار از همین جسارت و ارتباط من با بچهها خوششان آمده بود. مرا به دفتر آقای ذاکری دعوت کردند. من اوایل راضی نمیشدم بروم ولی آقایان شکرخدا گودرزی و امیر دژاکام خیلی با من حرف زدند و گفتند برو، اگر خوشت نیامد قبول نکن. من چندبار به دفتر آقای ذاکری رفتم و ساعتها بدون موضوع و بداهه با یک عروسک بدون مو و چشم با عروسکگردانی و صداپیشگی آقای عباس شجاع اجرا کردیم و فیلم گرفتند. تمام فیلمها توسط مدیر وقت شبکه تهران دیده شد و در نهایت بهعنوان مجری رنگین کمان انتخاب شدم. من معتقدم آدم نتیجه زحماتش را در زمانهای متمادی میبیند.

کودک درون خودتان چند ساله است؟

(میخندد) اگر سالهای پیش بود میگفتم کودک درونم هنوز هم نیاز دارد برایش توضیح بدهم بقیه چه میگویند. خدا را شکر میکنم که خدا آرزوی مرا مثل هر زنی برآورده کرد و به من یک پسر بچه به اسم ایلیا داد که خیلی دوستش دارم. کودک درون من همراه او زندگی میکند. تا قبل از این اگر مادری میگفت دل من هم سن بچه من است میگفتم آدم باید دلش جوان باشد. ولی حالا دل من هفت ساله است و مثل ایلیا زندگی و کشف میکنم. با هم بازی میکنیم و مدرسه میرویم و حتی گاهی ایلیا بهتر از من کشف میکند و من ذوق میکنم.

اجرا، نویسندگی، بازیگری یا گویندگی؟

فاز این کارها متفاوت است و در هر کدام یک اتفاق میافتد؛ انرژیهای متفاوتی از هنرمند میگیرند. ولی در همه اینها چیزی را خلق میکنی. یک هنرمند سعی میکند با وجود تمام مشکلات و محدودیتها صادق باشد و مسائل را مطرح کند. همه را دوست دارم ولی صادقانه میگویم اجرا برای بچهها تجربه عجیبی است که هیچ چیز شبیهاش نیست، هیچ چیز!

چه چیزی دوست داشتید بپرسم و نپرسیدم؟

این که چرا خاله زیبا از رنگینکمان و جعفر بزرگی (آقاجون) جدا شد؟ در داستان اولیه اصلی رنگینکمان که خانم درویش نوشتند «چرا» عروسک بچگیهای من بود و من نوه آقاجون، پس نبودن من ماجرای نشدنی بود. اما گاهی بهعنوان یک هنرمند در زندگی به جایگاهی میرسی که برای حفظش باید از زندگی شخصی خود بگذری. من هیچ موقع چنین آدمی نبودم برای مردم احترام قائل بوده و هستم. به من میگفتند ره صد ساله را یک شبه طی کردی، یکی از مجریان معروف وقت در صدا و سیما بودم و این برایم دوست داشتنی و قابل احترام بود. با وجود این که خیلی آدم احساسی هستم به جایی رسیدم که تشخیص دادم باید زندگی کنم. نباید کار کنم و رفتم زندگی کردم. نمیشد من همراه رنگینکمان زندگی کنم، خط و فازش با من فرق داشت.

گفتم خداحافظ تا یک روز دیگر. من هم یک آدمم مثل همه آدمها، هیچ اتفاق عجیبی نیفتاده است. من همان زیبا بنماران هستم با همان ویژگیها و قابلیتها. بودن و ساختن کار برای بچهها و بزرگترها را دوست دارم و هر کجا مجالی باشد چه در زمینه نوشتن و بازی و اجرا و کارگردانی و چه در زمینه تدریس هنر تمام تلاشم را برای سربلندی هنر، مردمم و دلم خواهم کرد. ممنونم که هستید و حمایتم میکنید. ممنونم که بخشی از دلهای نازنینتان را به من دادید و با قلبتان خودم و کارهایم را دنبال میکنید. پایدار باشید و شاد و سفره دلتان پر برکت باشد.

مهمترین دغدغه

بچهها امروز بیشتر به عاطفه و احساسات نیاز دارند و حتی این را به زبان میآورند. خیلی از بچهها تنها هستند و مثل بچگی من خواهر و برادر ندارند. حتی بعضی از آنها مادر و پدر را هم در کنار خود ندارند. پدرها و مادرها یا درگیر کار و یا بعضی مشغول فضای مجازی، عمل زیبایی و... هستند. حداقل ما پدر و مادر و خانواده را داشتیم که با ما بازی کنند. الان اگر اوضاع خوب باشد فامیل را ماهی یکبار میبینند. من خودم سعی میکنم وقتی هستم با ایلیا بازی و مشکلاتش را رفع کنم. دعا میکنم خدا هم به ما کمک کند. چیزهای دیگری برای بچهها جایگزین شدهاند؛ موبایل، تبلت، بازیهای رایانهای و... که باعث شده بچهها خشنتر و بیعاطفهتر شوند در عین حال که نیاز آنها به عاطفه زیادتر و تنهاییشان بیشتر میشود .

سیده زهرا مطهریکیا

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها