عکاس حاضر در بمباران شیمیایی سردشت از تلخی آن روز به جام جم می گوید

ماسکم را برداشتم و تئاتر را فشردم

7تیر سی و یک سال پیش در چنین روزی هجوم بمب‌های شیمیایی به سردشت باعث شد تا این روز در تاریخ ثبت شود و دردی که همچنان برای خیلی از مردم آنجا ادامه دارد، یادآور ظلمی باشد که ناجوانمردانه قربانی‌های زیادی گرفت.
کد خبر: ۱۱۵۰۳۷۴
ماسکم را برداشتم و تئاتر را فشردم
آن روز همزمان با این واقعه دردناک و انتشار اخبار آن، گروه‌های مختلفی برای ثبت آن راهی منطقه شدند، در این بین علاوه بر خبرنگارها و برخی از مسئولان، عکاسان هم با دوربینشان قاب‌هایی را ثبت کردند که سندی از رنج‌هایی‌اند که با بی‌رحمی شکل گرفتند. ساسان مویدی یکی از این عکاسان است که در روز حادثه نزدیک شهر بود، او که از نوجوانی عکاسی را شروع کرده بود و در نشریه سروش فعالیت داشت، از سال ۱۳۵۵ در حدود 17 سالگی به استخدام تلویزیون آموزشی درآمد. مویدی با شروع جنگ راهی مناطق مختلف شد و هنرش را در این مسیر ادامه داد. او در گفت‌وگو با جام‌جم از روز تلخی گفت که همه را بهت‌زده و سردرگم کرده بود، اتفاقی که در ابتدا هنوز خیلی‌ها متوجه عواقب و آثارش نشده بودند.

او به جام جم میگوید: ما برای مأموریتی پیش از این حمله به سردشت رفته بودیم و شب به خوابگاهمان که در نزدیکی شهر بود برگشتیم، فردای آن روز در حدود بعد از ظهر با صدای آژیر از خواب پریدیم، همه به پشت بام رفتیم تا ببینیم که کجا را هدف گرفتهاند، اما چیز خاصی مشخص نبود، برای همین راهی شهر شدیم و بعد متوجه شدیم شیمیایی زدهاند. با شنیدن این اتفاق خودمان را آماده کردیم و با دستمالهای خیسی که همراه داشتیم مشغول سرزدن و بررسی اطراف شدیم، اما هر جا که میرفتیم به ظاهر هیچ خبری نبود و نمیدانستیم که دقیقا کجا را زدهاند. با پرسوجو متوجه شدیم که در نزدیکی بازار اتفاقاتی اتفاده، به آنجا که رسیدیم هیاهو و آشفتگی عجیبی بود. مویدی از تفاوتی گفت که بین بمباران سردشت با دیگر رویدادهای مشابه آن مثل حلبچه وجود داشت. او بیان کرد: بمباران سردشت مثل حلبچه که در آن گاز سیانور و موادی وجود داشت که درجا قربانی میگرفت نبود، به همین دلیل مردم ابتدا راه میرفتند و علائم شدیدی نداشتند، اما حدود یکی دو ساعت بعد از پا در میآمدند. ما به سراغ بیمارستانها رفتیم و عکاسی را ادامه دادیم، زمانی که قصد برگشت داشتیم گفتند قرار است نماینده سازمان ملل بیاید، برای همین ماندگار شدیم. آن زمان شرایط بیمارستان و در کل امکاناتی که وجود داشت، خیلی بد بود، نه پزشک نه دارو و نه رسیدگیهای لازم، هیچکدام برای آن جمعیت وجود نداشت.

اعتراض نماینده سازمان ملل به عکاسان

ورود نماینده سازمان ملل به شهر و بازدید او از اوضاع، رویدادی بود که مویدی با اشاره به آن از عکسهایی گفت که در آن لحظات ثبت کرده بود، تصاویری که با وجود راکتهایی که هنوز فعال بودند شکل گرفتند. او اضافه کرد: فردای آن روز نماینده سازمان ملل هم آمد. من به همراه عکاس خبرگزاری (محمود ظهیرالدینی) و یک عکاس دیگر با آنها همراه شدیم و به مناطق مختلف سر زدیم، در یکی از بخشها اعلام کردند که هنوز راکتهایی هستند که عمل نکرده و هر لحظه ممکن است فعال شوند، با شنیدن این موضوع به ماسک مجهز شدیم و به قسمت بالایی شهر رفتیم. در آن لحظه دیدیم که یکی از راکتها عمل نکرده و در حال نشتی دادن بود، ظهیرالدینی ماسکش را برداشت و من هم نتوانستم تحمل کنم که خیلی کردها بدون هیچ ماسک و تجهیزاتی به کمک آمدهاند و ما این گونه گوشهای ایستاده‌‌ایم، به همین دلیل ماسکم را برداشتم و مشغول عکاسی شدم، چون با آن پوشش امکان فوکوس و ثبت تصاویر وجود نداشت. ما عکاسی میکردیم و نماینده سازمان ملل به این اقدام معترض شده بود، آنها واقعا هنرپیشههای خوبی بودند و به ظاهر خیلی متأثر میشدند، البته بخشی از آن حس خواه ناخواه حقیقت داشت.

عکسهای سردشت کجا هستند؟

در ادامه او بازهم به بیمارستان برمی گردد و در تهران هم به عکاسی از جانبازانی که از سردشت منتقل شده بودند، میپردازد.

مویدی که در آن روزها لحظات سختی را پشت سرگذاشته بود، درباره حس و فضایی که در زمان انعکاس آن در قاب دوربینش داشت، میگوید: دیدن بچهها و کودکانی که حال بدی داشتند، خیلی اذیت کننده بود.

من موقع کار سعی میکردم به هیچ چیز فکر نکنم و هیچ صحنهای جلوی کارم را نمیگرفت. اما بعد از ثبت عکسهایم به شدت ناراحت میشدم. من سهتا بچه داشتم و دیدن بچههایی که در جنگ کشته میشدند بشدت اذیتم میکرد. در آن روز ما به حدی شوکه بودیم که نمیدانستیم باید چه کنیم، برای همین تعداد عکسهایی که نمایانگر آن روز باشند هم چندان زیاد نبودند و حدود ده عکس نهایی انتخاب شدند. از بین این کارها همان صحنهای که ظهیرالدینی ماسکش را درآورد یکی از بهترین تصاویری است که آن را ثبت کردهام، همان عکسی که عدهای بدون ماسک مشغول خنثی کردن و فعالیت بودند و نماینده سازمان ملل هم با تجهیزات نظارهگر آنها بود. این عکاس در پاسخ به این که چرا عکسهای کمتری از سردشت، نسبت به حلبچه وجود دارد، با اشاره به تلخی این دو حادثه گفت: داستان حلبچه فرق میکند، در آنجا گاز سیانور بود که بلافاصله قربانی گرفت، حلبچه آوارگی دردناکی را به همراه داشت و من هم 48 ساعت آنجا بودم، حضوری که از پیش درباره آن به من اطلاع داده شد و تکلیفمان مشخص بود. در کربلای 5 هم شیمیایی زده بودند، اما آنجا جبهه بود و میگفتیم جنگ بود نه این که در مناطق مسکونی با حضور خانوادهها و بچهها، این حرکت بسیار ناجوانمردانه بود. برای بمباران سردشت اطلاعرسانی کاملی در آن مقطع صورت نگرفت و کمتر عکاسی در آنجا حضور داشت، همچنین همانطور که گفتم ما هم که آنجا بودیم، هنوز نمیدانستیم دقیقا چه رخ داده، از سوی دیگر دستمان هم بسته بود و به دلیل نیاز به نگاتیو با محدودیتهایی روبهرو بودیم.

باید تاریخ را نشان دهیم

انتشار و نمایش عکسهایی که دلخراش هستند و البته بخشی از تاریخ را میگویند، از موضوعاتی بود که مویدی درباره لزوم پرداخت به آن میگوید: عکسها و تصاویر زیادی وجود دارد که خیلی از آنها دردناک هستند و مدتی است که در هر مجموعهای که مثلا از من منتشر میشود، پنج تا از آن عکسها را هم میگذارند و کمکم این موضوع در حال جا افتادن است. این تصاویر باید نشان داده شوند، چون بخشی از زمانی را نشان میدهند که مردم این کشور برای دفاع از سرزمینشان، چه کشیدهاند.

او از حس و اشتیاق خودش برای جمعآوری آرشیوی از این رویدادهای ناگوار گفت و بیان کرد: در این مدت لازم بود همه این وقایع ثبت شوند، آن روزها بچه‌‌هایم همراهم نبودند اما با دیدن آن کشتهها مدام فرزندانم جلوی چشمم میآمدند و میتوانم بگویم که آن سالها تأثیر زیادی روی حال من گذاشت.

فاطمه شهدوست

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها