عروسی تمام شد و حالا ما برگشتیم سر جای اول‌مان. گیرم سربلند و حریص و ستیزه‌جو. گیرم همچون پهلوانان و یلان. گیرم توشه‌مان بیش از آن چیزی ست که پیش از آغاز بازی‌ها حدس می‌زدیم. این از مشتقات سایکولوژی دسته‌جمعی ما ایرانیان است که اکنون یک عمر زیر سایه هیاهوی مهار پنالتی رونالدو به دست بیرانوند، لایی تاریخی وحید امیری به پیکه و تجمع چهار امتیازمان از جام‌جهانی، سر در برف کنیم و به طرز خیره‌سرانه‌ای، در سایه‌سار خوشباشی و افیون و نشئگی فوتبال، دراز بکشیم. ـ همچنان که همیشه و بعد از هر جامی و هر پیروزی چنین بوده‌ایم ـ حالا دیگر تا آخر عمر به این تیم می‌نازیم و از نردبان‌اش بالا می‌رویم. این تنها فوتبال است که باید جور همه چیزمان را بکشد؛ یک فوتبال قازان‌قورتکی و مهندسی‌نشده که در گلخانه مرد سیاس و «باخت‌گریز»ی چون کی‌روش، از توفان‌ها سربلند بیرون آمده و خود را به زور دَگنَک هم که شده، توی چشم جهانیان فرو کرده است. اما داستان تا کجا می‌تواند چنین پیش برود؟ و چرا فوتبال به اندازه حالی که بین سیاستمداران ایرانی پخش می‌کند پاسخ نمی‌گیرد و یا با سازماندهی‌های ساختاری و اساسی مواجه نمی‌شود؟
کد خبر: ۱۱۵۰۳۲۷

بچهها برگشتهاند و ما به اندازه کافی قربانصدقهشان رفتهایم. حالا دیگر وقت پناه بردن به تخدیرکنندگی فوتبال نیست. ما کیفمان را در این سه بازی بردهایم و به اندازه کافی آدرنالین ترشح کرده و نصفجان شدهایم. دیگر کفایت میکند این همه پرچمرقصانی و رویاتراشی. حالا دیگر عروسی در کوچه ما تمام شده است. داماد، گرسنه است. داماد، بی سر و سامان است. داماد، اندوهگرد است. داماد فوتبال توسعه پایدار میخواهد، نه قشقرقهای صرف. صرفا قشقرق.

تیم برگشته است و جماعتی در فرودگاه، خود را از گردن ستارهها آویخته است. حالا که توفان خوابیده است، باید این پرسش کلیشهای را از مدیران پرسید کهای حضرات! شما برای تزریق چنین حال متبرکی به مردم ایران ـ که سه شب به لطف فوتبال به رستگاری برسند و در خیابانها شادی کنند ـ چقدر باید سرمایهگذاری میکردید؟ مگر ممکن است این مردم را با میلیاردها تومان، به چنین شور و شوقی واداشت که نیمهشبی دردهای زندگیشان را فراموش کنند و کیفور شوند. غیر از فوتبال، چه چیزی این پتانسیل را داشت که چنین نمایش باشکوهی از همبستگیملی راه بیندازد؟ این فوتبال جهانسومی ـ حداقل در حوزه ساختارسازی ـ که اکنون مستحق التفاتهای مردمی و دولتی شماست تا شکوه و جلال حقیقی و دیرپای خود را بیابد. شکوه و جلالی بهقاعده و در خورِ شأن این جامعه که جز فوتبال، دلخوشی چندانی ندارد که همه طیفها و تودهها را بهدنبال خود بکشد و شبهاشان را دراماتیزه کند.

فوتبال، فوتبال است، گلخانه گلخانه است و کیروش کیروش است. هرکدام از اینها نیز قواعد خاص خود را دارند. چنین نیست که همیشه هم از دل فوتبالهای توسعهنیافته، «حماسه»ای شامل حالمان شود. گاهی حماسه و گاهی تراژدی، کودکان دوقلوی این فوتبالاند. کودکان بههم نچسبیده. کودکان لاله و لادن! اگر راه دستتان بود عروسی را تمام کنید و بیش از این ما را به خلسه نبرید.

ما هرچقدر هم که از بازیهای تیم ملی ایران در روسیه لذت برده باشیم، دیگر وقت آن است که موسمِ قشقرقها و آتش سوزاندنها و فشفشه درکردنها و حماسهسرائیها تمام شود. اکنون زمان آن است که عُقلا به توسعه پایدار فوتبال بیندیشند. ما استحقاقش را داریم. ما استحقاقش را خواهیم داشت.

ابراهیم افشار

ورزش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها