درباره فیلم «چهارراه استانبول» ساخته مصطفی کیایی

چهارراه حوادث

در ایران، همواره تصور عمومی درباره فیلم‌هایی که به حوادث طبیعی و اتفاقات دلخراش می‌پردازد، ذهنیتی منفی توام با شک به توانایی ساخت چنین آثاری است.
کد خبر: ۱۱۴۲۱۱۱

فیلمهایی که در سینمای جهان یک گونه مستقل محسوب میشوند اما در سینمای ایران این فیلمها به دلیل هزینههای بالا و نبود امکانات سخت افزاری بیشتر به یک جرقه در کلیت سینما میمانند.

حادثه پلاسکو از آن نوع اتفاقاتی است که جامعه ایرانی را در بهت و اندوه فروبرد و به غیر از انتقادات فراوانی که به نحوه مدیریت این حادثه صورت گرفت، غم ناشی از این اتفاق هنوز هم در میان مردم وجود دارد. در همان دوران میشد حدس زد که سینمای ایران علیرغم سابقه نه چندان درخشان و محکم در بازنمایی اینگونه حوادث بر پرده سینما در مقابل این اتفاق ساکت نخواهد ماند و در پی آن این نگرانی عمده و نظر کارشناسی هم عنوان میشد که احتمالا با فیلم یا فیلمهایی بر اساس این حادثه روبهرو خواهیم بود که نمیتواند عمق فاجعه را نشان دهد اما چهارراه استانبول ساخته مصطفی کیایی اگرچه یک فیلم تمام و کمال و عالی نیست اما به عنوان تنها نمونهای که تاکنون درباره واقعه پلاسکو ساخته شده اثر قابل تاملی است.

یکی از نقدهایی که میشود به چهارراه استانبول داشت شلوغی کاراکترها و تعدد موضوعاتی است که در فیلم مطرح میشود. مهاجرت، ازدواج اجباری، بیکاری، جنس چینی، قمار و شبکههای زیرزمینی فساد و ... مواردی است که در فیلم به شکل عیان وجود دارد و در زمان تقریبا بیش از صد دقیقهای فیلم به هر کدام از آنها گوشهای زده میشود.

نکته مهم اما این است که از تمام این موضوعاتی که گفته شد در فیلم استفاده میشود و تقریبا هیچ کدام از آنها بدون استفاده نمیماند اگر چه به نظر فیلم میتوانست 15 دقیقه از چیزی که حالا در اکران عمومی میبینیم کوتاهتر باشد. این نکته را میتوان در 30دقیقه انتهایی فیلم کاملا حس کرد و سکانسهایی در فیلم وجود دارد که واقعا کاربردی ندارد. بهترین مثال برای این نکته سکانس رفتن حمید قمیشی و همسرش به پارکینگ برای اثبات بودن ماشین در پارکینگ است که کاربردی ندارد و حتی یکی از بهترین معضلاتی که فیلم به آن میپردازد (قمار سازمانیافته و زیرزمینی) در تهران را میسوزاند و آن را به یک مشکل شخصی آن طور که همسر حمید میگوید و یک بیماری تقلیل میدهد.

ماکتی از یک اجتماع شلوغ

چهارراه استانبول ماکتی از زیست و تقلای طبقه فرودست تهراننشین است که بیش از هر چیزی رویاپردازی میکند؛ بی آنکه بداند در این رویا مدفون میشود. ایده ناب پنهان شدن در تانکر حمل شیر برای مهاجرت به اروپا بیآنکه حتی یک حباب بالا بیاید هم کنایهای به همین نکته است. فیلم با آنکه کاراکترهای فرعی زیادی دارد اما از همه آنها درست استفاده میکند و البته حجم فلاکت در داستان بسیار بالاست. فلاکتی که باعث میشود احد و بهمن برای آنکه بتوانند به زندگی ادامه دهند مرگ و فراموشی را انتخاب کنند و انگار مدفون شدن زیر آوار پلاسکو برای آنها رهاییبخش است. اتفاقا از اینجا به بعد به نظر فیلم از دست میرود و میشد بدون اشاره به زندهبودن احد و بهمن و لادن و دیالوگهای شعاری بهمن درباره جنس چینی و نابودی پلاسکو، فیلم به سمتی حرکت کند که حالا زنده بودن آنها و رمزگشایی از این اتفاق برای مخاطب جذاب باشد. چهارراه استانبول به شکلی مشهود در دو فاز به داستان پلاسکو میپردازد.

در فاز اول داستان احد و بهمن و لادن و نجات آنها که کمی سهلانگارانه است. این سهلانگاری در ارتباط آدمهای مرتبط به این سه نفر در روز حادثه بیش از همه دیده میشود و آنها به راحتی در شلوغیهای ساعات اول میتوانند همدیگر را پیدا کنند. مثلا دقت کنید به نگهبان پلاسکو و اطلاعاتی که به خانواده لادن میدهد و محمود که به راحتی میتواند جای آنها را در زیرزمین پیدا کند یا ارتباط حمید قمیشی با خانواده احد و بهمن و اتفاقاتی از این نوع که در آن شلوغی غیرمنطقی به نظر میرسد.

فاز دوم درباره عملیات نجات توسط ماموران آتشنشانی است که ادای دین به آنها را انجام میدهد و البته میتوانست بدون شعار دادن و دیالوگهای گلدرشت درباره شهرداری و مسئولان مختلف، تنهایی و مظلومیت آتشنشانها را در میانه آتش و دود و آوار به تصویر بکشد. در یک نگاه کلی چهارراه استانبول با آن که قصه درگیرکننده و رو به جلویی دارد زمانهایی که به مستقیمگویی و شعار رو میآورد جذابیتش را از دست میدهد. فیلم به اندازه کافی سکانسهای درخشان و تکاندهنده دارد که احتیاجی به گفتوگوهای مستقیم نداشته باشد. سکانسهایی مانند پیدا کردن کلاه برادر فرمانده نیروهای آتشنشانی در میان آوار یا کامیونی که در میان برف و سرما گردنه را رو به بالا میرود در حالی که احد و بهمن و لادن در میان تانکر شیر نفسهایشان را حبس کردهاند.

در میان آتش و اشک

چهارراه استانبول از جلوههای ویژه کامپیوتری به بهترین شکل استفاده میکند. این نکته در صحنههای فروریختن ساختمان پلاسکو یا بازسازی خرابههای ناشی از آتشسوزی به اوج میرسد و جلوههای ویژه میدانی فیلم هم بخوبی اجرا شده است. فیلم از این جهت میتواند نمونه خوبی برای سینمای مبتنی بر اتفاقات طبیعی مانند آتشسوزی، سیل و زلزله باشد. گونهای از سینمای حادثهای که در ایران همانطور که گفته شد بشدت مغفول مانده است.

غفلتی تاریخی که حالا با پیشرفتهای تکنولوژی و استعداد بینظیری که در ایران وجود دارد میتواند جبران شود و باید توجه داشت که گونه سینمای حادثهای بسیار میتواند به اقتصاد سینما و اکران کمک کند.

چهارراه استانبول با تمام نکاتی که میتوان دربارهاش گفت فیلم شجاعانهای است. فیلمی که دردرون خود قصه پر غصهای دارد. قصه قهرمانهایی که دل یک ملت از مظلومیت آنها به درد آمد. پرداختن به چنین موضوعی بیشک جای تقدیر دارد و ایکاش سینمای ایران درباره حوادث مشابه مانند نفتکش سانچی، معدن یورت، سقوط هواپیما و اتفاقات غمانگیز دیگر، زودتر دست به کار شود. باور کنیم اگر سینمای ایران و مجموعه فرهنگی کشور در مقابل این اتفاقات و کنشهای انسانی پیرامون آنها بیتفاوت باشد در آیندهای نه چندان دور واژه قهرمانی از یاد بچههای ایران زمین خواهد رفت. قهرمانانی گمنام و بیادعا درست مانند مردان مردی که سالها گمنامانه زیستند و جنگیدند و بیشک آتشنشانان قهرمان پلاسکو از همان تبارند....

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها