در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
به گزارش جام جم آنلاین ، ادنا بوچانان رماننویس، خبرنگار و گزارشگری است که اکنون شهرت جهانی دارد.این بانوی 79 ساله هرگز به آگاتا کریستی ثانوی تبدیل نشد اما سبکی برای خود تعیین کرد که در دنیای ادبیات جنایی بی نظیر است. آنچه در ادامه می آید تحلیلی بر روی نوشتار او، داستان نویسنده شدنش و اتفاقاتی است که در این حرفه برای او افتاده.
*در اتاق خبر «میامی هرالد» اختلاف نظرهایی وجود دارد مبنی بر اینکه کدام یک از نوشته های ادنا بوچانان به عنوان پیشتاز آثار کلاسیک ادنا مطرح است.
من یکی از داستان های او یعنی «جناح مرغ سرخ شده» را انتخاب کردم. داستان درباره یک زندانی سابق به نام گری رابینسون است که نیمه شب مست و پاتیل به یک کلیسا می رسد، به ردیف جلویی صندلی ها می رود و دستور مرغ سرخ شده سه تکه را می دهد. زنی جلو می آید و به او می گوید مرغ سرخ شده ندارند و به جایش می تواند برایش ناگت مرغ بیاورد. رابینسون عصبانی می شود و با مشت بر سر زن جوان می کوبد. سلسله حوادثی در ادامه باعث می شود پلیس مداخله کند و او را با شلیک گلوله از پای دربیاورد. حالا این داستان که «گری رابینسون گرسنه مرد» را به عنوان پیشتاز آثار ادنا می نامم.
*ادبیات کلاسیک ادنا شامل گزارش های جرم و جنایت است. او حوادث را ثبت می کند. من طی بررسی های مختلف به این نتیجه رسیدم که خواننده ترجیح می دهد آغازیک داستان جنایی مشتمل بر جملاتی کوتاه و تاثیر گذار باشد تا خواننده را روی صندلی میخکوب کند و خواندن را ادامه بدهد، چیزی که در داستان های ادنا وجود دارد.
جین میلر که در حال حاضر سردبیر هرالد است سال ها بر روی گزارش های حرفه ای گزارشگری که متمرکز بر جنجال و جنایت بود کار کرد و دو بار جایزه پولیتزر را برای داستانهایی که موجب آزادی زندانیان برای قتل شده بود، به دست آورد. میلر جملات کوتاه را به طور زیادی در داستان خود به کار می برد.
این روزها میلر نوشته هایی طولانی از آثار ادنا بوچانان را اصلاح می کند و اثر دیگری از این نویسنده زن را پیشتاز آثارش می داند اثری که این است: «همان مردی که دوستش داشت به او سیلی زد ، زن خشمگین شد و به مرد گفت هرگز این کار را دیگر تکرار نکن. مرد گفت اگر تکرار کنم چکار می کنی؟ من را می کشی؟ سپس اسلحه را به دست او داد، زن هم به طرف او شلیک کرد.
*ادنا بوچانان تمامی کارگاه های جنایی و پلیس های ویژه جرم و جنایت را می شناسد. مرتب با آنها در تماس است و از آنها اطلاعات می گیرد. به ندرت اتفاق می افتد ادنا با یکی از دایره های جنایی تماس بگیرد، یکی از افسران و یا بازرسان ویژه گوشی را بردارد، ادنا خودش را معرفی کند و آن افسر بگوید من شما را نمی شناسم. در میامی افراد کمی وجود دارند که با نام کوچکشان شناخته می شوند. یکی فیدل است و دیگری ادنا. ادنا نام از مد افتاده ای است، خود ادنا هم انسان مبادی مد نیست. پیراهن های ابریشم می پوشد، کفش های پاشنه بلند و موهایی که همیشه طلایی است. این زن به داستان های قدیمی جنایی بسیار علاقه نشان می دهد. او که بزرگ شده پترسون در نیوجرسی است روزنامه نیم قطع نیویورک را برای مادر بزرگ لهستانی اش به زبان لهستانی با صدای بلند می خواند و اسامی جنایتکارانی که آن زمان برای مادربزرگش را می خواند را به خاطر سپرد و بعدها وارد داستان های خودش کرد، نام هایی مثل ویلی ساتون، جرج متسکی، مد بمبر. طی سال ها کار کردن در روزنامه هرالد ادنا تمامی کلیشه ها را در رابطه با سبک نوشتاری داستان ها و آثار جنایی شکست.
*همیشه دراین سال ها کسانی وجود داشته اند که مانعی برای ادنا باشند تا در رابطه با موضوعات جنایی مختلف اطلاعات جمع آوری کنند. برخی از کسانی هم که شاهد جنایت و جرم بوده اند ترجیح می دهند با این نویسنده همکاری نکنند. بسیاری از وکیل های خبره هم به موکلان خود توصیه می کنند اگر ادنا بوچانان با آنها تماس گرفت به سرعت گوشی را قطع کنند. بسیاری از دبیران خبری هم هستند که نوشته ها را بنا به دلایلی شخصی و غیرشخصی همانند ترس از عواقب آن سانسور می کنند. برخی از پلیس ها در رابطه با دادن اطلاعت به ادنا خودداری می کنند. با تمام این موانع نوشته های ادنا طوری است که وقتی آن را بخوانی به بغل دستی ات می گویی: «خدای من، این را خوانده ای؟!»
*هنگامی که پلیس در صحنه جنایت است ادنا در محل کارش مدام در رابطه با جنایت رخ داده با این و آن تماس می گیرد. سعی می کند سراغ همسایه ها برود و اطلاعات جمع کند. او حتی تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا اگر شاهدی هم برای جنایت وجود داشته باشد با او تماس بگیرد. گاهی اوقات کسانی که با آنها تماس گرفته می شود بر سر ادنا فریاد می کشند و گوشی را قطع می کنند. اما ادنا یک قانون در این مواقع دارد، 60 ثانیه صبر می کند و سپس به نفر بعدی زنگ می زند و می گوید: «ادنا بوچانان با شما صحبت می کند.».
البته در این میان کسانی هم هستند که کمال همکاری را با این گزارشگر و خبرنگار دارند.
*هیچکس بازجویی شدن را دوست ندارد. ادنا بوچانان می گوید گاهی اوقات تهدید شده است و گاهی اوقات بر سر او فریاد کشیده اند. گاهی اوقات نیز به دلیل این که زن است جست و جوهایش در پرونده های جنایی از سوی پلیس و افسران مرد به سخره گرفته شده است. اما ادنا دست برنداشت. او مدام دنبال این بود که پاسخ سوال های خود را بگیرد.
*تحول بزرگ در زندگی ادنا بوچانان زمانی بود که یکی از دوستانش می خواست در کلاس های طراحی و خیاطی کالج مونت کلیر شرکت کند. ادنا که از همان کودکی علاقه مند به نوشتن بود تصمیم گرفت در کلاس های «نوشتن خلاقانه» همان کالج شرکت کند. معلم او مردی بود که هر هفته از روستای گرینویچ به نیوجرسی سفر می کرد. در یکی از جلسات معلم نوشته های دانش آموزان را یک به یک بررسی می کرد که به نوشته ادنا رسید. داستان درباره زنی بود که مدام فکر می کرد افرادی او را تعقیب می کنند. معلم ادنا تا توانست از این داستان تعریف و تمجید کرد تا لذتی خوشایند و غیر قابل وصف برایش به وجود بیاید. این لحظه ای تکان دهنده و ناب برای ادنا بود.
*میامی جایی است که می تواند سرآمد شکل گیری و رخ دادن داستان های پیچیده و غیر پیچیده جنایی باشد. اصلا داستان های جنایی میامی می تواند خوراک خوبی برای هالیوود و سریال های تلویزیونی باشد. زمانی که ادنا کار خود را در هرالد شروع کرد جنایت در میامی به ندرت رخ می داد. اما به تدریج خود ادنا بوچانان درگیر داستان های جنایی شد و حتی در روند پیدا شدن سرنخ و یا عامل اصلی عامل مهمی برای کمک به افسران و بازرسان ویژه جنایی بود.
*ادنا در حال سخنرانی در جایی بود که ناگهان مردی گفت: «اصلا دلم نمی خواهد جای شما باشم و شغل شما را داشته باشم، چون شغل شما کسل کننده است. همیشه با این داستان روبرو هستید که یکی اسلحه دارد و یکی دیگر را کشته ، در ضمن ما شنیده ایم شما اسلحه حمل می کنید، اینطور نیست؟ »
ادنا پاسخ داد: «من دو تا اسلحه دارم، یکی در خانه و یکی در اتومبیلم، بالاخره برای کسی که تنها زندگی می کند و سر و کارش با اتفاقات و داستان های جنایی است داشتن اسلحه ضروری به نظر می رسد. واقعیت این است که شغل ادنا بوچانان باعث شد چند باری هم تهدید شود.
*ادنا بوچانان در این سال ها گاهی اوقات در راه بررسی روند حوادث و جمع آوری اطلاعات با موانعی روبرو شد که حتی تیم ویژه جنایی هم در برابر این موانع ناتوان و مستاصل هستند. ادنا زمانی که کار خود را شروع کرد بیشتر به سرقت های مسلحانه توجه داشت اما بعدا روند کاری تغییر کرد و ترسناک تر و پیچیده تر شد. بعد از آن با فردی روبرو شد که از شدت مستی آنقدر همسر خود را کتک زده که زن نگون بخت زیر دست و پای او جان داده است. در این راه افرادی هم بوده اند که به عمد روایت های دروغ و نادرست از ماجرا به او ارائه داده اند از جمله یک خبرنگار کوبایی.
ادنا می گوید این روزها حوادث، جرم ها و جنایت ها سخت تر، پیچیده تر و حل آنها بسیار مشکل تر است. با این حال او می گردد و سرنخ را پیدا می کنند. قاتل شاید اجیر شده باشد، شاید کار یک باند بچه های دبیرستانی باشد، شاید هم قاتل خیلی اتفاقی و بر حسب شانس پیدا شود. ادنا سپس با نگاهی نگران به شما خیره می شود و زیر لب می گوید« اما جالب به نظر می رسد.»
منبع: newyorker / مترجم: هیلدا حسینی خواه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد