در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
انزوا، فیلمی قهرمان محور است و دانایی هم بخوبی در قامت یک قهرمان ظاهر میشود. به بهانه این حضور و بازی جذاب و پرکشش، او را به روزنامه جامجم دعوت کردیم تا برای ما و شما از پرویز، انزوا و بازیگری بگوید.
شخصیت علی زالی (سیامک صفری) در فیلم انزوا، دیالوگ خیلی خوبی به شخصیت پرویز با بازی شما میگوید: «وقتی تو نباشی که دیگه سینما، سینما نیست.» انگار در نگاهی فرامتنی، این «تو» دارد از «قهرمان» حرف میزند؛ غایب بزرگ این سالهای سینمای ما. یکی از امتیازات انزوا باوجود همه کم و کاستیها این است که یک قهرمان به ما معرفی میکند، از او شناسنامه میدهد و کاری میکند که تماشاگر تا پایان قصه همراهیاش کند. در واقع پرویز است که مخاطب را دنبال خودش میکشد و اکتهای قهرمانانه دارد. به عنوان بازیگر این نقش، از ابتدا میدانستید یک کاراکتر قهرمان را بازی میکنید و آیا تلاشی برای پررنگتر کردن این وجه قهرمانانه کردید؟
در خود فیلمنامه، «قهرمان محوربودن» داستان مشخص است که همین خیلی برای من جذاب بود. کلا در سینما دنبال این گونه نقشها میگردم. به همین دلیل هم کم کار هستم، چون همانطور که خودتان اشاره کردید این مدل فیلمنامههای قهرمان محور خیلی کم کار میشود. البته به رغم این که پرویز وجوه قهرمانانه دارد، در عین حال خیلی هم کاراکتری درونی است و خیلی کمدیالوگ است. بیشتر بازی این شخصیت در ری اکشن و واکنشها خودش را نشان میدهد و بویژه خیلی بازی با چشم دارد. من 33 بار فیلمنامه انزوا را خواندم و در هر بار خواندن نکتههایی را که درباره پاساژهای حسی نقش احساس میکردم در حاشیه متن مینوشتم. من فیلمنامه را بارها بهصورت داستانی میخوانم تا دیالوگها جزئی از وجودم شود و در ذهنم شکل بگیرد، هیچ وقت دیالوگها را حفظ نمیکنم. حتی زمان بازی در «کلاه پهلوی» و نقش فرخ هم مونولوگها (تک گویی) و اسامی تاریخی زیاد متن را حفظ نمیکردم، بلکه با خواندن زیاد سعی میکنم نقش و دیالوگها را مال (متعلق به) خود کنم. درباره پرویز انزوا هم همینطور بود و خیلی روی نقش کار کردم؛ یک بازی حسی و درونی همراه با ری اکشن که خیلی از آن لذت بردم و خیلی هم در آن غرق شدم. من الان نسبت به زمان بازی در فیلم لاغرترم، اما وقتی به عکسهایی که زمان بازی در این نقش از من گرفتند، نگاه میکنم چروکهایی را روی صورتم میبینم که الان نیست. یعنی انگار تاثیر نقش روی پوستم هم نشسته بود. حتی دو ماه بعد از بازی در نقش هم درگیر کاراکتر بودم و افسردگی این شخصیت انگار به من منتقل شده بود. نه اینکه چون خودم در این فیلم بازی کردهام این را بگویم، اما هرچقدر «انزوا» را میبینم، سیر نمیشوم. به خاطر اینکه کاراکتر پرویز راه رفتنی دارد که راه رفتن امیرعلی دانایی نیست. ایست و نشستنی دارد که با من فرق میکند. هیچ کدام از نقشهایی که بازی کردم، تیپ نیست و همیشه سعی کردم آن را با تمام وجودم زندگی کنم.
کارگردان، پذیرای نظرات و پیشنهادات شما بود؟
بله، زمان فیلمبرداری تعامل خوبی با هم داشتیم. اما همانطور که میگویم اینقدر نقش روی من نشسته بود که نیاز به بحث نداشتیم. جالب است برایتان بگویم بعضی از بازیگران که برای گریم میآمدند، اصلا فکر نمیکردند این کاراکتر به من بخورد و بتوانم این نقش را بازی کنم. طبیعی هم بود، چون پرویز هیچ ارتباطی با امیرعلی دانایی ندارد و از من خیلی دور است.
اولین گزینه برای بازی در این نقش شما بودید؟
اگر هم پیش از این برای این نقش با کسی صحبت کردهاند، من نمیدانم.
احیانا مرتضی علی عباس میرزایی، کارگردان انزوا شما را برای بازی به حسین نمازی پیشنهاد داد تا در فیلمش «آپاندیس» بازی کنید؟
نه، اصلا من با آقای میرزایی در «آپاندیس» آشنا شدم. آقای میرزایی از دوستان آقای نمازی بود و برای حمایت از ایشان آمد و نقش کوتاهی هم آنجا بازی کرد. آشنایی من و آقای میرزایی از آن فیلم کلید خورد.
در انزوا و آپاندیس با دو فیلمساز فیلم اولی کار کردید که نتیجه خوبی هم داشت؛ هم فیلمها خوب است و هم شما نقشهای خوبی بازی کردهاید. در عین حال با کارگردانهای نامی مثل بهروز افخمی، داریوش مهرجویی و سیروس الوند هم همکاری کردید که شاید نتایج کلی فیلم و خروجی نقشهای شما چندان چشمگیر نبود. گرایش خودتان به کار با کدام طیف از فیلمسازان است؟ جوانها یا قدیمی ترها؟ کار با هر دوی این نسلها چه مزیتها و احیانا چه تاوانهایی دارد؟
همه چیز در بازیگری طوری اتفاق افتاد که مدام کارم را سخت تر کرد. این مساله هم خصوصیت مثبت دارد و هم بعد منفی. وقتی شما با نقش اول سریال «کلاه پهلوی» با وجود آن همه بازیگر بزرگ و کارگردان بزرگی مثل آقای ضیاءالدین دری شروع میکنید و وارد این حرفه میشوید، حتما در ادامه کار دشواری خواهید داشت. من قبل از اینکه بروم در «کلاه پهلوی» بازی کنم، اصلا دوربین سینمایی ندیده بودم، چون مرا از بیلبوردهای تبلیغاتی برای بازی در این سریال انتخاب کرده بودند. این خیلی جذاب است، چون همیشه دوست داشتم بازیگر شوم. همان زمانها ایده آل ترین شکل ورودم را به سینما ترسیم کردم و با خودم گفتم باید با یک سری از کارگردانها کار کنم. هرگز نمیتوانستم چنین چیزی را تصور کنم که کار اولم با آقای دری باشد، کار دومم با آقای افخمی، کار سومم با آقای مهرجویی و کار چهارم من هم با آقای الوند باشد.
ما چشم شوری نداریم و حسود نیستیم، اما امشب یک اسپندی برای خود دود کنید!
(می خندد) نه بابا! از اسپندمان گذشته. واقعا معتقدم همه اینها معجزه وار به خواست خدا اتفاق افتاده است. وقتی کلاه پهلوی را بازی کردم، اصلا سینما را نمیشناختم. اما بعدش فکر کردم بازی در این سریال، سکوی پرتاب خیلی خوبی برای من در سینما میشود. البته به لحاظ آموزشی این اتفاق افتاد و طی حدود هفت هشت سال و در کار اولم خیلی آموختم. یعنی اگر شما بازی مرا در آپاندیس و انزوا میپسندید، این حاصل آموزشی است که در کلاه پهلوی و زیر نظر آقا دری دیدم. بعد هم با کارگردانهایی کار کردم که از همگی آنها یاد گرفتم. اینها مسائل مهمی است، اما نکته منفی اش هم این بود که کار را واقعا برایم سخت کرد. چرا؟ چون من نمیتوانستم از نقش اول «کلاه پهلوی» بروم هر فیلمی را بازی کنم. توقع مخاطب از من چیز دیگری بود. ضمن اینکه گریم کلاه پهلوی هم بلافاصله از من یک جوان اول در سینما نمیساخت. همه مرا با یک هیبت خاص و سبیل کلاسیک میشناختند. حتی وقتی عکسهای مرا به آقای مهرجویی نشان دادند، دستیارهای ایشان گفتند این بازیگر دست کم 40 سال دارد! چون کاراکتر فرخ کلاه پهلوی را از من دیده بودند. بعد از این سریال در دو نمایش بازی کردم که آقای افخمی مرا در این کارها دیدند و برای بازی در فیلمشان (آذر، شهدخت، پرویز و دیگران) انتخاب کردند. وقتی آقای افخمی برای دیدن نمایشها آمدند به ایشان گفتم من خیلی دوست دارم با شما کار کنم. آقای افخمی گفتند دارم فیلمی میسازم، اما نقشی برای تو ندارم. چون سن نقشهایم بالاست. دو هفته بعد که آمدند، گفتند سن یکی از نقشها را کم کردم که تو بتوانی بازی کنی. آن نقش، ایده آل من نبود چون نقش یک نبود، اما بررسی کردم و با خودم گفتم شاید دیگر فرصت کارکردن با بهروز افخمی برای من پیش نیاید. بعد فیلم آقای مهرجویی و بعد هم فیلم آقای الوند پیش آمد. با این مقدمه به جواب سوال شما برسم، من همیشه دوست داشتم با کارگردانهای بزرگ کار کنم و از پارامترهای من این بود که پیش بیاید و با آقایان افخمی، مهرجویی، الوند و دری همکاری داشته باشم. شاید حتی کاراکتر فیلم آقای الوند (این سیب هم برای تو) هم ایده آل من نبود، درباره آن با یکدیگر بحث هم کردیم و درباره کاراکتر شاهین حرف زدیم، اما سیروس الوند بود دیگر. اینرا که اشتباه کردم یا نکردم، نمیدانم، اما دلیل حضور من در «این سیب هم برای تو» سیروس الوند بود.
فارغ از کیفیت نقش و نتیجه نهایی فیلم؟
بله، چون شما از الان نمیدانید نتیجه فیلمی که کار میکنید، چه خواهد شد. چون فیلم، یک پروسه عجیب و غریب است. واقعیت مطلب این است این کارگردانها آن زمان مرا پسندیدند و من هم در قیاس با پیشنهادات دیگری که داشتم، از این فرصتها استفاده کردم. بعد از این اتفاقات و کار با کارگردانهای شناخته شده، به خیلی از نکاتی که شما در سوالتان اشاره کردید فکر کردم. درنهایت به این نتیجه رسیدم که باید تغییری در کارم دهم. کارنامه معتبری داشتم و وقت آن رسیده بود که با فیلماولیها هم کار کنم. در همین حین، فیلمنامه خوب آقای حسین نمازی پیشنهاد شد که مرا جذب کرد. هرآنچه از کار با کارگردانهای معتبر آموخته بودم در کار با دو فیلم کارگردانهای کار اولی استفاده کردم. امیدوارم مردم هم این دو فیلم و این دو نقش را دوست داشته باشند.
برگردیم به فیلم؛ اگر بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم و درعین حال خیلی هم داستان را لو ندهیم، پرویز است که به نوعی غیرمستقیم باعث آن اتفاق تلخ برای همسرش میشود. چون به او شک میکند و به جلال (نادر فلاح) با آن هیبت ترسناک میگوید که او را تعقیب کند و باقی ماجرا. پرویز انگار با این اتفاق از چاله به چاه میافتد، گرچه ظاهرا عاقبت بخیر و گوهر (اندیشه فولادوند) سر راهش سبز میشود، اما او حالا شک و تردید کشنده و آن ذهنیت مریض را با عذاب وجدان ابدی تاخت میزند. انگار آن دیالوگ «به هر دری زدم دیوار بود» برای پرویز پایان ندارد و همیشگی است. با اینکه پرویز را بیشتر و جز یکی دو سکانس در زمان حال میبینیم، اما حال او نتیجه گذشتهای است که نمیبینیم. چقدر در این فیلم و دیگر آثارتان، شناسنامهای درباره گذشته و حال نقش مجسم میکنید یا آن را روی کاغذ میآورید؟
آن زیاد خواندن فیلمنامه پیشنهاد یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران به من بود. من پیش از این همه فیلمنامه هایم را حدود ده دوازده بار میخواندم، اما این اتفاق در انزوا خیلی بیشتر افتاد. خواندن فراوان این فیلمنامه، چیزهایی به من داد که الان صحبت درباره آن راحت نیست. موقع همین خواندنهای مدام بود که تصاویری از گذشته نقش را در آن میدیدم. یک مثال ساده برایتان بزنم؛ پشت صحنه چندان علی علیخانی (که نقش پسرم محسن را در فیلم بازی میکرد) را تحویل نمیگرفتم. این کار را آگاهانه میکردم، به این دلیل که پرویز زمان به دنیا آمدن بچه اش در زندان بود. اما هر چه جلوتر میرویم، میبینیم رابطه آنها بهتر میشود. من هم سعی کردم این رفتار را بهطور هدایت شده در پشت صحنه پیش ببرم. میخواهم بگویم این زیاد خواندن فیلمنامه و زندگی در نقش روی من نشسته بود که بسیاری از چیزها خودش اتفاق افتاد. در چنین شرایطی طبیعی است که شما موقع خواندن فیلمنامه، گذشته شخصیت را هم مجسم و مرور میکنید. واقعا از بازی در انزوا لذت بردم، همانطور که از بازی در کلاه پهلوی. حتی از بازی در «اشباح» آقای مهرجویی هم لذت بردم، آنجا یک نقش خیلی خطرناکی را بازی کردم. من درباره آن فیلم خیلی حرف دارم، اما هیچ وقت نخواهم گفت!
در انزوا گریم خوبی هم دارید. چقدر گریم مهرداد میرکیانی به شما کمک کرد؟
خیلی، درکل دست آقای میرکیانی برایم خیلی خوب است. چون تست گریم من را در کلاه پهلوی ایشان زدند. همیشه به مهرداد میگویم دستت برای من «آمد» دارد. (میخندد)
کار با دو بازیگر کودک فیلم سخت نبود؟
نه، این دو بچه واقعا خوب و بااستعداد بودند و من از بازی با آنها، سختی ای نکشیدم، هم کیمیا ملایی (ستاره) و هم علی علیخانی (محسن).
اینکه انزوا در گروه سینمایی استقلال اکران شده، دست شما در کار است؟! به دلیل استقلالی بودنتان میگویم.
(میخندد) نه. اتفاقا جالب است. اسم این سینما استقلال است، اما لوگوی آن را با رنگ قرمز نوشتهاند. بااینکه طرفدار استقلال هستم، اما دوستان پرسپولیسی زیادی دارم. کمی قبل از این گفتوگو آقای مهدی مهدویکیا از آلمان با من تماس گرفت. مهدی و هادی مهدویکیا، جواد کاظمیان و محسن مسلمان هم از دوستان خوب من هستند. از استقلالیها هم دوستان خوبی چون مهدی رحمتی، مجتبی جباری، خسرو حیدری، امید ابراهیمی و امیرحسین صادقی دارم. من در امیدهای استقلال بازی میکردم.
یعنی ممکن بود فوتبالیست حرفهای شوید؟
آنموقع که در سطح امیدها بودم، اما رباط صلیبیام پاره شد و فوتبال را کنار گذاشتم.
اگر این اتفاق نمیافتاد، احتمالا قابل تصور بود که به تیم ملی هم راه پیدا میکردید و در جام جهانی هم گل میزدید!
ممکن بود فوتبالیست حرفهای میشدم، اما این بقیه را که میگویید، دیگر نمیدانم. (می خندد)
پرپیشنهاد وسواسی
من در تلویزیون کاری در سطح کلاه پهلوی بازی کردم. دوست دارم باز زمانی در تلویزیون کار کنم که کاری در سطح این سریال ساخته شود. کارهایی که در این چند وقت از تلویزیون به من پیشنهاد شد کارهای خوبی بود، اما در سطح آن سریال نبود. فیلمنامههای سینمایی را هم که این اواخر به من پیشنهاد شد دوست نداشتم. ایدهآلم این است که نقشهای باکیفیت و سطح بالایی مثل پرویز انزوا را بازی کنم. قرار هم نیست به هر طریقی پرکار باشم. این یک روش آگاهانه است، باوجود اینکه همیشه پرپیشنهاد بودم، اما با وسواس انتخاب کردهام.
دغدغه پرویز
پرویز در فیلم انزوا پس از شش سال با ضمانت رئیس زندان، 72 ساعت مرخصی میگیرد تا همسرش را که فوت کرده است، دفن و در مراسمش شرکت کند. اما پرویز دغدغه دیگری هم دارد. امیرعلی دانایی نقش پرویز را بازی میکند و بازیگران دیگری چون نادر فلاح، بهنوش بختیاری، لیندا کیانی، اندیشه فولادوند، شقایق فراهانی، علیرضا استادی، لعیا عباس میرزایی، همایون ارشادی، امید روحانی، سیامک صفری، وحید نفر،کیمیا ملایی، علی علیخانی و جمشید هاشم پور هم در این فیلم حضور دارند.
علی رستگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد