برای تولید سریال‌های تلویزیونی می‌توان قالب‌های مختلفی را ذکر کرد که شبکه‌های مختلف تلویزیونی کشورمان نیز از سه دهه گذشته به این سو از آن بهره گرفته‌اند.
کد خبر: ۱۰۸۹۵۲۸

شیوه پخش هفتگی را می‌توان قدیمی‌ترین شکل آن به حساب آورد که یک داستان اصلی را روایت کرده و در کنار آن خرده داستان‌هایی هم برای جذاب‌تر شدن به آن اضافه می‌شد. دسته دوم را آثاری تشکیل می‌دهند که به اصطلاح به روزتر بوده و با سلیقه مخاطبان امروزی تلویزیون سازگاری بیشتری دارند. در این گروه، هر قصه‌ای در سه تا شش قسمت روایت شده و به پایان می‌رسد، بدون آن که مخاطب را هفته‌های متوالی به دنبال خود بکشاند. در سال‌های اخیر تعداد سریال‌های اینچنینی در شبکه‌های مختلف با کیفیت‌های گوناگون رو به افزایش گذاشته که یکی از آخرین نمونه‌های آن «روزهای بهتر» است که این روزها در حال پخش از شبکه یک سیماست.

مادران و فرزندان: ایده‌ای جذاب و قابل تامل

اساس فیلمنامه «روزهای بهتر» را مادر و فرزندانی تشکیل داده‌اند که با مشکلاتی در زندگی مواجه شده و برای حل آن به کمک یکدیگر می‌شتابند. در یکی از اپیزودهای اولیه این مجموعه تلویزیونی، با پسر نوجوانی آشنا می‌شویم که علاقه فراوانی به فوتبال داشته و در رویای رسیدن به بازی در یک تیم حرفه‌ای در رده سنی خود به سر می‌برد. وی در عین تلاش برای رسیدن به هدف خود با مشکلاتی هم در خانواده روبه‌روست که مهم‌ترین آن اعتیاد دایی و امرار معاش مادر از قهوه‌خانه‌ای محلی کنار جاده است. نکته مهمی که در فیلمنامه این اپیزود بخوبی گنجانده شده، کنشمندی قهرمان نوجوان داستان است که سرانجام موانع سر راهش را کنار زده و در کنار خانواده‌اش به آرامش می‌رسد. رابطه مادر و فرزندی در این بخش خوب از کار درآمده و کاملا به باور مخاطب می‌نشیند. همین طور داستان پدر و مادر جوانی که فرزندشان در سالروز تولدش دچار مشکلی شده و در بیمارستان در حالت کما بستری می‌شود. یک موقعیت بشدت تنش‌زا که مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و به دنبال خود می‌کشاند. طرف دیگر مادر شیرینی‌پزی قرار دارد که پسرش به خاطر بدهی به زندان افتاده و در تلاش برای پرداخت بدهی اوست. این دو داستان بخوبی در کنار هم پیش رفته و به شکل مناسبی هم جمع می‌شوند.

چادر گلدار و داستانی آشنا با طعم گذشته

خلق یک داستان براساس روابط خانوادگی در ایران با توجه به ریشه‌های آن، ایده‌ای امتحان پس داده است که اپیزود چادر گلدار به نویسندگی مجید آسودگان از آن بخوبی بهره گرفته است. داستان جوانی به نام پویان که از تبریز به تهران آمده و قصد راه‌اندازی کارگاه تولید کفش با استفاده از چرم ایرانی داشته، اما با بدشانسی و در نوسانات بازار، سرمایه‌اش را از دست داده و متواری شده است. مادربزرگ پویان (مامان پری) مرکز ثقل و شخصیت اصلی این داستان به حساب می‌آید که با ورودش به تهران، موتور داستان را به حرکت در آورده و آن را به جلو می‌برد. پی بردن او به بدهی پویان و فراری بودنش از دست طلبکارها، نقطه عطف نخست فیلمنامه‌ای است که در ادامه حوادث مختلفی را پیش‌روی شخصیت‌های اصلی‌اش قرار می‌دهد. از جمله می‌توان به تلاش طلبکارها برای باز کردن گاوصندوق مغازه پویان برای برداشتن دفتر اسناد مالی وی اشاره کرد که به بازداشت شدن همگی در کلانتری‌ای ختم می‌شود که رئیس آن پویان را هم می‌شناسد. نکته‌ای که در فیلمنامه این اپیزود به چشم می‌خورد، لحن طنزآمیز آن است که درونمایه جدی و تلخ‌اش را تحت تاثیر قرار داده و به نوعی تلطیف کرده است. در این بین برخی شخصیت‌ها هم در این امر نقش مهمی داشته‌اند که ازجمله آنها می‌توان به دوست قدیمی پدر پویان و نیز دوست چندساله مامان پری اشاره کرد که این دومی با رانندگی عجیب و غریب خود گاه لبخندی بر لبان مخاطبانش می‌نشاند. با این حال نمی‌توان از برخی ضعف‌های این کار هم چشم‌پوشی کرد که از مهم‌ترینش می‌توان به تیپ‌های مختلف آن اشاره کرد که برای مخاطب امروزی که انواع و اقسام فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی را دیده، چندان جالب به نظر نمی‌رسد.

برای نمونه می‌توان به دوست قدیمی پویان اشاره کرد که غلوشده به نظر می‌رسد و بازی تقریبا همیشگی رامین ناصرنصیر نیز آن را تشدید کرده است. همچنین باید به تعدد حوادث در دو قسمت پایانی هم اشاره کرد که پشت سر هم ردیف شده و کمی بیش از اندازه به نظر می‌رسد. بازی روان و بی‌تکلف مینا جعفرزاده در نقش مامان پری مهم‌ترین نقطه قوت اپیزود چادر گلدار است که برخی ضعف‌های کار را پوشانده و مخاطب را به سمت خود می‌کشاند.

تنها در تهران: داستان مهندس حریرچی و امیرعلی جوان

فاصله و گسست میان نسل‌ها یکی از دغدغه‌های همیشگی فیلمنامه‌نویسان در قاب کوچک تلویزیون است که اغلب گریزی به آن می‌زنند. امین حسینیون هم در «تنها در تهران» سراغ این ایده قدیمی رفته و از آن برای شکل دادن بخشی از داستان خود بهره گرفته است. در بخش اصلی فیلمنامه با مهندس رضا حریرچی، کارمند لایق یک کارخانه تولید فرش ایرانی همراه می‌شویم که در کارخانه با مشکلات مختلفی دست و پنجه نرم کرده و برای هر مشکل راه‌حلی در آستین دارد. باز پس فرستادن محموله فرش‌ها از آلمان و متعاقب آن سکته قلبی محمودی به عنوان مدیر کارخانه، نقطه عطف نخست فیلمنامه تنها در تهران را رقم می‌زند که در ادامه به رئیس نشدن حریرچی و نشستن زهره قائنی روی صندلی مدیریت منتهی می‌شود. آمدن امیرعلی (پسردایی حریرچی) به تهران، داستانک خوبی را رقم زده که به موازات قصه نخست پیش می‌رود. امیرعلی که علاقه زیادی به نقاشی دارد، می‌خواهد دانشگاه را رها کرده و در تهران مشغول کار و زندگی شود. رابطه او و حریرچی که خود در بیست سالگی با مشکلات فراوانی مواجه شده، خوب و باورپذیر از کار درآمده و رگه‌های طنز موجود در آن هم به هیچ وجه گل درشت به نظر نمی‌رسد. آمدن کریم‌خان (دایی حریرچی) به تهران و بدحال شدنش پس از مشاجره با امیرعلی، نقطه عطف دیگری را رقم زده و حقیقتی را فاش می‌کند که کل خانواده حریرچی را نگران و مضطرب می‌کند. با همه اینها موضوعی که به این اپیزود لطمه‌‌زده، قصه کلیشه شده و کاملا آشنایی است که مخاطب نمونه‌های مشابه‌اش را در سال‌های اخیر دیده و پایان آن را هم تا حدود زیادی حدس می‌زند. همین امر خود را در انتخاب بازیگران نقش‌های اصلی هم به رخ کشیده که نمونه آن را در انتخاب امین زندگانی برای نقش رضا حریرچی شاهد هستیم و بازی یکنواخت و همیشگی زندگانی با چاشنی طنز نیز شاهدی بر این مدعاست. انتخاب صبا گرگین پور برای نقش امیرعلی نیز کاملا بر پایه کلیشه‌های آشنا و رویه ظاهری نقش بوده و مخاطب برای نزدیک شدن به او کار سختی پیش‌رو دارد. روزهای بهتر به عنوان مجموعه‌ای اپیزودیک که در طول ایام پخش خود با فراز و فرودهای زیادی روبه‌رو بوده، به شکل بالقوه‌ای توانایی جذب مخاطبان زیادی را دارد منوط به آن که تازگی و طراوت بیشتری به داستان‌های خود تزریق کند.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها