داستانک

درویشی تهیدست از کنار باغ کریم‌خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریمخان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کد خبر: ۱۰۸۴۸۸۰
داستانک

کریم‌خان گفت: این اشاره‌‌های تو برای چه بود؟

درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.

آن کریم به تو چقدر داده و به من چه داده؟ کریم‌خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟

درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و فروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریم‌خان برد! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان
رفت.

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم‌خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
روز ادای دین

سفیر ایران در لبنان در گفت‌و‌گوی اختصاصی با روزنامه «جام‌جم» از پیام‌های مراسم با شکوه بیروت می‌گوید

روز ادای دین

ابتلای شعر به روزمرگی

دبیر علمی جشنواره شعر فجر در گفت‌و‌گو با «جام‌جم» تأکید کرد آیین‌نامه این رویداد ادبی نیاز به تجدیدنظر دارد

ابتلای شعر به روزمرگی

نیازمندی ها