کریمخان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟
درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده و به من چه داده؟ کریمخان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟
درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و فروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریمخان برد! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان
رفت.
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریمخان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش است.
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سفیر ایران در لبنان در گفتوگوی اختصاصی با روزنامه «جامجم» از پیامهای مراسم با شکوه بیروت میگوید
به بهانه نمایشگاه «مشق دل» در گالری صداوسیما
در گفتوگوی «جامجم» با یک مشاور خانواده مطرح شد
دبیر علمی جشنواره شعر فجر در گفتوگو با «جامجم» تأکید کرد آییننامه این رویداد ادبی نیاز به تجدیدنظر دارد