سروان رضوانی بلافاصله خود را به ساختمان 122 خیابان شانزدهم رساند؛ یک ساختمان نسبتا قدیمی چهار طبقه. حادثه در طبقه اول رخ داده بود و هیچ یک از همسایگان مورد مشکوکی ندیده یا صدایی نشنیده بودند.
سروان رضوانی وقتی وارد آپارتمان شد، با صحنه دردناکی روبهرو شد. دختر پیرزن و دو دخترش بشدت گریه و زاری میکردند و ماموران تجسس کلانتری و تشخیص هویت در حال بررسی صحنه جنایت بودند.
جسد نحیف پیرزن بیچاره داخل وان حمان رها شده بود. او پیراهن خواب به تن داشت. صورتش کبود و چشمان از حدقه بیرون زدهاش به سقف حمام دوخته شده بود.
بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت که ساعتها از وقوع مرگ او میگذرد. ضمن این که آثاری از درگیری و مقاومت در بدن او دیده نمیشد و این امر نشان میداد پیرزن بیچاره احتمالا در خواب مورد حمله قاتل یا قاتلان قرار گرفته و نتوانسته مقاومتی از خود نشان دهد. در واقع قتل خارج از حمام رخ داده و سپس جسد داخل وان حمام منتقل شده بود.
وضعیت ظاهری آپارتمان طبیعی بود و اثری از بهمریختگی دیده نمیشد. البته وضعیت اتاق خواب کاملا متفاوت بود چراکه کمد لباسهای پیرزن وضعیت آشفتهای داشت. لباسهای او بیرون ریخته شده و دستگاه اکسیژن کنار تخت او واژگون شده بود.
سروان رضوانی بعد از این که به دقت تمام زوایای صحنه جنایت را از نظر گذراند از دختر پیرزن خواست آنچه را که در مورد مادر پیرش میداند، بازگو کند.
نرگس، زن میانسالی که به سختی میتوانست جلوی هقهق گریهاش را بگیرد در میان اشک و ناله گفت: با این که مادرم زنی عصبی و تندخو بود و بیماری بیحوصلهاش کرده بود، اما خوشقلب بود. او آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسید و نمیدانم کدام آدم بیوجدان و سنگدلی چنین بلایی را سر او آورده است.
نرگس توضیح داد که مادرش به تنهایی زندگی میکرده و دچار تنگی نفس و همچنین فشار خون بوده است. او گفت: مادرم راضی نمیشد با ما زندگی کند و ترجیح میداد تنها باشد و در خانه خودش احساس راحتی بیشتری میکرد. از این رو برای این که راحت باشد به تصمیمش احترام گذاشته و برایش پرستار گرفتم. ضمن این که خودم هم دائم به او سر میزدم و خریدهایش را هم خودم انجام میدادم.
نرگس همچنین اظهار داشت که برادر و خواهرش خارج از کشور زندگی میکنند و او تنها عضو خانواده است که به مادرش سرکشی میکند.
وی همچنین گفت: دو زن جوان به نامهای مهین و شهلا پرستار مادرش هستند که تا هفته پیش به صورت شیفتی هر 24 ساعت از او نگهداری میکردند که البته شهلا هفته پیش تسویه کرد و دیگر مسئولیتی نداشت. او هم دنبال پرستار جدید بوده که این اتفاق رخ داده است.
نرگس در ادامه بازجویی گفت: مهین 11 ماهی است که پرستار مادرم است. او زن خوب و مسئولیتپذیری است. در این مدت هیچ بدی از او ندیدهام. ضمن این که از هفته پیش که شهلا رفت تا پیدا شدن پرستار جدید، وی هر شب پیش مادر بود. البته صبح خانه را ترک میکرد. در واقع از ساعت 6 عصر تا 9 ـ 8 صبح پیش مادرم بود. من هم تقریبا هر روز سری به مادر میزدم تا مشکلی پیش نیاید.
نرگس درباره شهلا گفت: او را چهار ماه پیش استخدام کردیم. اولش خیلی خوب بود و بعد از مدتی سر ناسازگاری گذاشت و در واقع نتوانست با مادرم ارتباط برقرار کند. مادرم هم از او راضی نبود و دائم میگفت زن شلختهای است و همهاش سرگرم تلفن همراه و تلویزیون است.
البته این را هم بگویم که مادر خدابیامرزم این اواخر خیلی بهانهگیر شده بود و غر میزد و سر یک موضوع کوچک داد و بیداد راه میانداخت و همین موضوع هم سبب میشد تحمل پرستارها کم شود. ولی خب ارتباطش با مهین بهتر بود، اما از شهلا دل خوشی نداشت. همین باعث شد هفته پیش عذر شهلا را بخواهیم و از او خداحافظی کنیم. از آن به بعد هم دیگر اطلاعی از او ندارم. این را هم بگویم هر دو پرستار، کلید آپارتمان را داشتند. چون مادرم به سختی میتوانست از جایش بلند شود و البته به خاطر سنگینی گوشهایش صدای زنگ را هم نمیشنید. البته وقتی شهلا اینجا را ترک کرد، کلید را از او گرفتم و قفل در را هم عوض کردم. او را یکی از دوستان شوهرم معرفی کرد و مهین را یکی از همسایگان.
نرگس درخصوص چگونگی اطلاع از قتل مادرش گفت: ساعت حدود 8 صبح بود که مهین با موبایلش به من زنگ زد و گفت قرصهای مادر را دادم و او را خواباندم و دارم میروم. او از من پرسید شما کی میآیید؟ گفتم حول و حوش ساعت 12 ظهر که ناهارش را بدهم. ساعت چند دقیقهای از 12 گذشته بود که با دخترانم به اینجا رسیدیم و وقتی در را باز کردیم و وارد آپارتمان شدیم، احساس بدی به من دست داد. با عجله به اتاق خواب مادر رفتم و وقتی با بهمریختگی اتاق روبهرو شدم ناخودآگاه جیغ کشیدم.
هقهق گریه امانش را برید و پس از سکوتی نسبتا طولانی ادامه داد: مادرم طلاهای زیادی داشت. مقداری هم دلار و پول نقد در خانه بود که همه آنها سرقت شده است. وی در ادامه درخصوص اقوام، آشنایان و دوستان مقتوله توضیحاتی به سروان رضوانی داد.
سروان پس از شنیدن سخنان نرگس، شهلا و مهین دو پرستار پیرزن را احضار و به بازجویی از آنها پرداخت.
مهین 34 ساله که هنوز ازدواج نکرده ولی نامزد دارد به سروان رضوانی گفت: اکرم خانم با این که بسیار بهانهجو بود و سر هر موضوع کوچکی عصبی میشد و گاهی هم بد و بیراه میگفت، اما ذاتا زن بدی نبود و خیلی زود از کردهاش پشیمان میشد و سعی میکرد دلجویی کند، اما روی هم رفته تحملش سخت بود. من حدود 11 ماه است پرستار او هستم و در این مدت سعی کردام مطابق میلش رفتار کنم، وظیفهام را به نحو احسن انجام بدهم و از این رو هیچ مشکلی با او نداشتم.
وی در ادامه درخصوص روز حادثه گفت: ساعت حدود 8 صبح که کارهایم را انجام دادم اکرمخانم را خواباندم بعد هم با نرگسخانم تماس گرفتم و گفتم اگر کاری ندارید بنده مرخص شوم. عصر میآیم. ایشان هم گفتند اشکالی ندارد شما برو من ظهر خودم سر میزنم. دقایقی بعد هم که نامزدم آمد دنبالم و اینجا را ترک کردیم و دیگر خبری نداشتم تا اینکه شنیدم این اتفاق ناگوار افتاده و اکرمخانم خفه شده است.
شهلا دیگر پرستار مقتوله که او هم 30 ساله است به سروان رضوانی گفت: واقعا زندگی با اکرمخانم خیلی سخت و شاید طاقتفرسا بود. خدابیامرز دائم غر میزد و امر و نهی میکرد. سر یک چیز کوچک فحش میداد و بد و بیراه میگفت و دوست داشت آدم را تحقیر کند و از کوچکترین مسائل شخصی سر در بیاورد. هفته پیش سر اینکه غذا شور شده بود هر چه از دهانش بیرون آمد به من گفت. واقعا دیدم دیگر نمیتوانم این وضع را تحمل کنم و موضوع را به نرگسخانم گفتم بعد هم تسویه کرده و اینجا را ترک کردم. دیگر هم خبری نداشتم تا اینکه شنیدم این حادثه دردناک برایشان اتفاق افتاده و خیلی ناراحت و متاثر شدم. با اینکه خیلی مرا اذیت کرد، اما هرگز راضی به مرگش نبودم. وی توضیح داد که دو سالی است از شوهرش طلاق گرفته و با مادرش زندگی میکند و در ساعت و روز حادثه هم در خانه بوده و مادرش هم شاهد است.
سروان رضوانی پس از شنیدن اظهارات شهلا آنچه را که اتفاق افتاده بود یک بار دیگر مرور کرد. بازجوییهای انجام شده را بهدقت از نظر گذراند و آنگاه دستور دستگیری قاتل را داد. شما خواننده عزیز با دو دلیل برای ما بنویسید قاتل پیرزن 77 ساله کیست و سروان رضوانی او را چگونه شناسایی کرد؟
پاسخ معمای قتل به خاطر 10 هزار دلار
کارآگاه با اشاره به دو دلیل زیر راز جنایت را فاش کرد.
یک ـ مجید مدعی بود ساعت 9 صبح خانه را ترک کرده و با اتوبوس به بازار رفته است و پس از خرید ساعت 10 خود را به ترمینال رسانده است. درواقع در ظرف یک ساعت هم به بازار رفته و هم خرید کرده است. قطعا رفت و آمد او بیش از یک ساعت طول میکشید. ضمن این که در روز تعطیل بازار هم تعطیل است.
دو ـ شاهین و شاهرخ چون از قبل نقشه کلاهبرداری را کشیده بودندو مقتول را بابت پرداخت پول قانع کرده بودند دلیلی برای قتل او نداشتند. بنابراین تنها کسی که در جریان وجود دلارهای مقتول بوده است دوست او مجید بود .
در مسابقه شماره گذشته 2523 نفر شرکت کرده بودند که 567 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخهای صحیح عباس قلدری از مریوان و صالح باغی از مسجد سلیمان به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خوانندگان گرامی با اشاره به دلایل کارآگاه، قاتل این پرونده جنایی را معرفی کنید. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
حمید موفق
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد