یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
به گزارش جام جم آنلاین، آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از صحبت های پسر عارف است که در برنامه خیلی محرمانه سایت ویدیوگرام آمده است.
روزی که عارف ویدئو را به خانه آورد
تا روزی که ویدیو قانونی نشد، آقای دکتر عارف(پدرم) ویدیو به خانه نیاورد؛ با اینکه معاون وزیر علوم بود و میتوانست این کار را انجام بدهد. می گفت چون ما در رأس حکومت هستیم و در سلسله مدیران قرار داریم وقتی یک فعل حرام است، ما هم حق استفاده نداریم و ایشان الان در حال حاضر آنتن ماهواره در خانه ندارند. چون میگویند وقتی ما در مسئولیت اجرایی بودیم آنتن ماهواره را حکومت و دولتِ وقت ممنوع اعلام کرده (که البته از طرف مجلس اتفاق افتاده) دکتر عارف با اینکه میتواند مجوز بگیرد (چون استاد دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمایند مجلس است)، ولی این کار را نمیکند.
ما حتی از فیلترشکن هم استفاده نمی کنیم، چون نیاز نشده؛ من هیچوقت از فیسبوک استفاده نکردم؛ از توییتر هم استفاده نمیکنم؛ من اینستاگرامی هستم. چون اینستاگرام فیلتر نیست استفاده میکنم.
از کار در سوپرمارکت تا تحصیل در فلوریدا
پدر و مادر من هر دو جزو شاگرد اولهای کنکور در کشور بودند، مادر من رتبه 15 کنکور داشته؛ این ژن منتقل میشود. ما سه برادر، هر سه درسهایمان خوب بوده و خوب تحصیل کردیم؛ من خودم بعد از اینکه تحصیلاتم در دانشگاه صنعتی شریف به اتمام رسید، در سال 85 رفتم آمریکا و با رزومه و نمرات خوبم (من زبانم همیشه خوب بود) در دانشگاه جرج واشنگتن پذیرش گرفتم و PHD روابط بین الملل را در دانشگاه فلوریدا خواندم. آنجا نگاه نمیکنند که تو پسر چه کسی هستی؟ به رزومه نگاه میکنند.
البته من 14 ساله که بودم در یک سوپرمارکت کار میکردم؛ در پانزده سالگی در یک تراشکاری کار کردم. بعد در دوران کنکور کارم کمتر شد؛ از سال دوم دانشگاه هم تا به امروز کار کردم. البته تا وقتی در کنار دکتر عارف بودم (خرداد 95) اعتقادم این است، کسی که کار سیاسی میکند، حق و اجازه فعالیت اقتصادی ندارد. تا به حال نه کسی به من پیشنهاد کار داده، نه در جایی سمت اجرایی داشتم، فقط یک پست هیئت مدیره داشتم در یک شرکت تهیه و تولید مواد معدنی که از روز اولی که رفتم، شرط کردم که یک ریال هم به عنوان حق حضور در جلسات هیئت مدیره نمیگیرم و نه پاداش میخواهم؛ روزی هم که آمدم بیرون، یک نامه از مدیرعامل این شرکت دولتی گرفتم که من هیچگونه دریافتی نداشتم. حساسیتهای خاصی داشتم که اینها را رعایت کردم.
پسر عارف و ایرانسل
افتخار کردم و میکنم زمانی که سیم کارت تلفن همراه اول فقط وجود داشت (که آن زمان فقط از طرف دولت و وزارت پست و تلگراف و شرکت ارتباطات سیار توزیع میشد و سیمکارت صفی بود و قیمت بالایی داشت) در یک مزایده رسمی با 32 شرکت، من در سن 25 سالگی، یک شرکتی را از افریقای جنوبی آوردم، که همان موقع همه می گفتند مگر آفریقاییها هم از این کارها بلدند؟ همه میرفتند دنبال شرکتهای اروپایی و چشم آبی؛ من با بضاعت خودم رفتم مذاکره کردم و MTN را آوردم.
مگر همه جای دنیا، آدم های کوچک در سن 19 و20 سالگی کار بزرگ نکردند؟ مثل اقای زاکربرگ. شما برو هر کشور خارجی، ویزا بگیر، (که به پدرِ معاونِ رییس جمهور بودن ربطی ندارد)، بلیت هواپیما هم که هست؛ ما رفتیم و یک شرکت مشاور در هلند پیدا کردیم، گفتیم میخواهیم چنین کاری بکنیم، آنها ما را به MTN معرفی کردند، MTN هم اصلا خواب نمی دید که در ایران حضور پیدا کند. شرکتی نبود که خودش را بخواهد در این فضاها ببیند؛ بعد از اینکه به ایران آمد و ما پایش را به ایران باز کردیم، مثل خیلی از قراردادها که خیلیهای دیگر میبندند، (این همه شرکت خارجی در ایران کار میکند، مگر همه اینها برای فرزندان مسئولان است؟!)
من باز هم میگویم، کاری که من کردم، (حتی در آن زمان من را مسخره میکردند که شما رفتید آفریقایی را آوردید) که در مزایده بوده؛ مزایده در سیستم رسمی کشور است؛ قوه قضاییه نظارت دارد، بازرسی کل کشور نظارت دارد، نکتهای که وجود دارد، دوستان با بیتقواییِ تمام نگفتند، زمانی که آقای دکتر عارف معاون اول رییس جمهور بود، ما در مزایده بازنده شدیم، دوم شدیم. ترکسل برنده شد به همراه ایرانسل. اتفاق خلاف قانونی که افتاد، این بود وقتی که مجلس هفتم، اعلام کرد که ترکسل وابسته به صهیونیستهاست و نمیتواند به دلیل مسائل امنیتی در ایران فعالیت داشته باشد، طبق قانون مزایده، که دولت اعلام کرده بود و تمام شرکتکنندهها از جمله ما، با پذیرش این قانون در مزایده حضور داشتیم، این بود که اگر یکی از اعضای یکی از کنسرسیومها ردصلاحیت شود یا تایید نشود، کل کنسرسیوم باید کنار گذاشته شود. شرکای ترکسل چه کسانی بودند؟ بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی و وزارت دفاع (شرکت صاایران)؛ این طرف چه کسی بود؟ حمیدرضا عارف با دو شخصی حقیقی و شرکت MTN. زور کی بیشتر بود؟ بنیاد مستضعفان و وزارت دفاع!
در حالی که اولین ویزای MTN را من برایشان درخواست دادم. تا به حال ایران نیامده بودند؛ یکسال و نیم برایشان هزینه کردیم و به نقطهای رساندیم؛ به راحتی حق الناس پایمال شد، بنیاد مستضعفان و صاایران آمدند با MTN قرارداد بستندو MTN میخواست در ایران کار کند، هیچ درآمدی من از این اتفاق نداشتم، هیچی. در صدای آمریکا/VOA میگویند حمیدرضا عارف سهامدار است؛ سهام ایرانسل مشخص است. من به شما بگویم، روابط عمومی شرکت ایرانسل اگر این برنامه/مصاحبه را میبیند، بگوید که اگر یک سیمکارت ایرانسل به نام حمیدرضا عارف هست، بگویند. من سیمکارتشان را هم تا حالا نخریدم. به خاطر اینکه احساس میکنم حق من ضایع شده؛ و من شرعاً راضی نیستم. من به مدیرعامل بنیاد مستضعفان چند وقت پیش تماس گرفتم و گفتم، من میدانم که شما انسان متشرعی هستید، بدانید که درآمدی که از این پروژه نصیب شما میشود، شرعاً من که این شرکت را آوردم، راضی نیستم. اما اتفاقی که افتاد، این بود سیمکارتی که دو میلیون تومان بود، شد پنج هزار تومان.
افتخار میکنم که در این امر نقش داشتم، چون هیچکسی نمیتوانست به غیر از MTN این کار را انجام دهد. به جای تشکر از من که در سن 23-24 سالگی، حتی اگر با رانت پدرم این کار را کرده باشم، بالاخره برای منافع مملکت بوده.
برادر من آلمان است اگر برگردد چی می گویند؟
برادر من در آلمان زندگی میکند ماهی 6 و 7 هزار یورو هم از دانشگاه و محل کارش درآمد دارد. ایشان اگر فردا به ایران بیاید، (شاگرد اول برق لیسانس و فوق لیسانس شریف بوده) بخواهد اگر عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف بشود، اولین چیزی که میگویند چیست؟ پسر دکتر عارف، خارج از ضوابط عضو هیئت علمی شریف شده! آخرش هم ماهی چقدر میخواهند به او حقوق بدهند؟ ماهی دو میلیون تومان؟ معلوم است که انگیزه اش را برای برگشتن و خدمت به کشور از دست میدهد. به خودش میگوید من در آلمان دارم زندگی ام را میکنم، حقوق و مزایا هم دارم، کسی هم اسمی از من نمیآورد.
من چون روحیهم متفاوت بوده، برگشتم و کتکهایش را میخورم. پوستم کلفت است و تا آخرش هم ایستاده ام. من در هر زمینه که قفل شدم، در یک زمینه دیگر ورود پیدا کردم. در تجارت نگذاشتند کار کنم، رفتم هنر. مطمئن باشید جشنواره فجر بعدی یک فیلم دیگر خواهم داشت. اصلا شک نکنید، من که جشنواره فجر سی و پنج فصل نرگس را با تمامی حواشی به جشنواره آوردم، دوست دارم در این زمینه کار کنم. وظیفه خودم می دانم که از توانایی هایم استفاده کنم. برای اینکه بتوانم خوراک خوب فرهنگی به مردم بدهم. حالا یک سری خوششان نمیآید، بروند کار خودشان را بکنند. الحمدالله مملکت وزارت اطلاعات دارد، قوه قضاییه دارد، حفاظت اطلاعات سپاه هم که الحمدالله چشم و گوشش باز است؛ هر کسی در این کشور خلافی مرتکب شود، ممکن است مقداری به او زمان بدهند ولی قطعا روزی به دام خواهد افتاد. ما کسانی هستیم که تمام حساب های بانکی و فعالیت هایمان زیر ذره بین است. هر جایی که بخواهیم خدای نکرده خلاف منافع ملی عمل کنیم یا خلاف مصالح مردم عمل کنیم یا حقی را ناحق کنیم، مردم شک نداشته باشند که خیلی زودتر سراغ ما می آیند. مخصوصا ماهایی که منتسب به جناح اصلاح طلب هستیم بیشتر رویمان حساسیت هست.
من از دوران نوجوانی، علاقه شخصی به سینما و موسیقی داشتم. صندوق بیمه هنرمندان که به دستور دکتر عارف تاسیس شد، تقریباً کارهای پیشنهادی و اجرایی اش را من شروع کردم. زمانی که آقای مسجد جامعی وزیر فرهنگ و ارشاد بودند، کارها را به سرانجام رساند ولی کارهای اولیه را آقای دکتر عارف به عنوان معاون اول باید انجام میدادند، کار عام المنفعه ای بود. محسن چاوشی برای من خیلی عزیز است. در جشنواره موسیقی فجر 95، آلبوم امیر بی گزند به عنوان آلبوم برتر پاپ کشور برگزیده شد و جایزه باربد موسیقی را گرفت؛ در کمال تعجب، نه تنها من را دعوت نکردند، من شب در تلویزیون دیدم که جایزه اعلام شد. از خودم پرسیدم چرا من را دعوت نکردند؟ دیدیم که جایزه را هم به محسن چاوشی (خواننده اثر) دادند! من با محسن (چاوشی) از این حرفها ندارم اما نکته ای که دارم این است، چرا نباید اسم حمید عارف مطرح شود؟ جرم ما این است که پسر دکتر عارف یم!
فیلم سینمایی فصل نرگس که من تهیه کردم هم وقتی رفت جشنواره فیلم فجر، جوسازی کردند که فیلم آقازاده اصلاح طلب را با توصیه پدرش وارد جشنواره کردند. پدر من در زندگیم، حتی یک بار تلفن به معلم های مدرسه من نزده؛ اگر برای یک نفر در خیابان تلفن بزند، برای من که پسرش بودم، تلفن نکرده. من این را با خوشحالی نمیگویم، من ناراحتم که پدرم برای من هیچوقت هیچکاری نکرده؛ ولی این طرف دردش بیشتر است.
رای عارف بیشتر از روحانی بود
در مورد انصراف دکتر عارف در انتخابات 92: لحظهای که نامهی آقای خاتمی به دست آقای دکتر عارف رسید و ما در پرواز شیراز به تهران بودیم، من اولین کسی بودم که همهی دوستان از جمله مادرم را از آقای دکتر دور کردم و به آقای دکتر گفتم ما روزی که با هم شروع کردیم قرآن باز کردیم و این آیه آمد که «فَإِنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا» عزت دست خداست. تا اینجا آمدهایم، سه روز هم مانده است. طبق آمار و اطلاعات و رای گیری ها، شما جزو اولیها هستی، آقای دکتر آن موقع یا اول بود یا دوم. میتوانم راحت بگویم رای آقای دکتر عارف از آقای روحانی بالاتر بود (طبق درصدها). ولی آقای دکتر حرف زده بود. گفته بود که اگر آقای خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات به این نتیجه برسند که من نباشم، انصراف میدهم. آقای دکتر گفت که من اخلاق را زیر پا نمیگذارم. شما یک سال و نیم زحمت کشیدی، از جیبت هزینه کردی، چون در انتخابات هیچ کسی به ما کمک نکرد. فکر میکنم از کمخرجترین ستادهای انتخابات کل تاریخ ایران بودیم. خب حرف زدی، یک لحظه منافع خودت را زیر پا میگذاری. این اتفاق افتاد. یعنی در یک لحظه آقای دکتر عارف تصمیمی گرفت که اگر تصمیم نمیگرفت، معلوم نبود که آیا امروز برجامی امضا میشد، آیا اتفاقات خوب دیگر و حداقل این آرامش پیش میآمد؟ واقعا شاید آن شب یکی از بدترین شبهای زندگی من و همزمان بهترین شب زندگی من بود. اما دکتر گفت همان شب، بهترین شب زندگیم بود. آرام ترین شبی که دکتر خوابید، همان دوشنبه شبی بود که انصراف دادند. آن اتفاق دو حاصل داشت، یکی اینکه آرا دکتر عارف برای دکتر روحانی آمد، و اینکه مردم دیدند برای اولین بار یک نفر در ایران چشمش را به قدرت بسته؛ و آنهایی که نمی خواستند رای بدهند آمدند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد