روایتی از رابطه محبتآمیز خواهر احمد عزیزی با این شاعر فقید
اشکش را در آوردم ! عمدی که نه ؛ حرف توی حرف شد و به خودم که آمدم، دیدم گریه میکند .... وقتی تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم، اول توی اینترنت گشتی زدم و به عکسهایش نگاه کردم؛ چهرهاش به دلم نشست واز لبخندهای مداوم و همیشگیاش در بیشتر عکسها با خودم گفتم، عجب خواهری، بعد دلم خواست، کاش کنارش بودم و بغلش میکردم.
کد خبر: ۱۱۵۳۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۶