گرد پیری بر موهایش جا خوش کرده بود. عینکی بزرگ و قهوهای به چشمانش زده بود و عصای سفیدی به دست داشت که او را از زنان دیگری که روی صندلیهای راهروی دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر نشسته بودند، متمایز میکرد. زیر لب با خود حرف میزد. گاهی خودش را روی صندلی جا به جا میکرد. در حال و هوای خودش بود که دختری جوان با قامتی متوسط در حالی که پوشهای زردرنگ به دست داشت به زن میانسال نزدیک شد. دستان او را گرفت و به آرامی او را از روی صندلی بلند کرد. زن دستانش را به دستان دخترش گره زد و عصازنان همراه او وارد شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر تهران شد .
کد خبر: ۹۷۳۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۱