حرفهای دخترک تاثیرش را گذاشت، مرد دیگر مردد نبود، تصمیم خود را گرفت، به خانه رفت، اسلحهاش را برداشت و دست دختر خردسالش را گرفت و به سمت مسجد روستا حرکت کرد، آن روز هم روستای «درهکی» مریوان یکی از سردترین روزهای زمستان را تجربه میکرد، اما مرد جوان خیلی محکم به سمت مسجد روستا قدم برمیداشت، جلوی در مسجد حدود 200 نفر از اهالی دور هم جمع شده بودند، آنها وقتی مرد جوان را همراه دخترش دیدند راه را برایشان بازکردند، چند دقیقه بعد مرد جوان در میان جمعیت قرار گرفت، همه چشمها به دست او دوخته شده بود، برای چند لحظه سکوت روستا را دربرگرفت، مرد جوان دست دخترش را رها کرد، اسلحهاش را روی زمین و تکه سنگی قرار داد، نگاهی گذرا به جمعیتی که دورش حلقه زده بودند، انداخت، نفس عمیقی کشید، دستهایش را جلوی دهانش گرفت تا آنها را با دمیدن نفساش گرم کند.
کد خبر: ۶۴۶۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۲۷