اشرف باقری

برچسب ها - اشرف باقری

ما را به خاطر می آورید؟
حوالی دهه 1330، عکاسی دوره‌گرد به نام غلامرضا امیربیگی در پرسه های نه چندان هدفمندش میان کوچه پس کوچه ها و محله های تهران ( مانند امامزاده داوود، خیابان مهناز، توپخانه، امامزاده حسن، خیابان سالار، باغ ملی و دزاشیب)،‌ از خویشاوندان و هموندانش ‌تصاویری را ثبت می کند که حال و هوای آن سال ها و آن آدم ها را در لحظه ای معین به تاریخ می سپارد.
کد خبر: ۹۸۷۸۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۹

همراهانی به نام تربیت و ژنتیک
بی تردید شما نیز تاکنون به عباراتی از این دست برخورده اید ؛ بد ذات، بد جنس، ذات خراب، جنسش شیشه خرده دارد، اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است،‌ کسی که به شیر می آورد، به گور می برد.
کد خبر: ۹۶۶۲۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۸

تلویزیون، کودکان زخمی و خون‌آلود غزه را نشان می‌دهد که در آغوش پدر یا مادرشان از درد آرمیده‌اند. تماشای این تصاویر دردناک را دخترک هفت ساله من برنمی‌تابد. با اخم و شتاب، تلویزیون را خاموش می‌کند، مرا با نگاهش نشان می‌کند و به سویم می‌آید.
کد خبر: ۷۲۲۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۸

... میوه می‌خوریم و تلویزیون روشن است. شبکه خبر برنامه جالبی پخش می‌کند. برنامه شیر ماده گرسنه‌ای را نشان می‌دهد که سر در پی آهویی گذاشته و بالاخره آن را شکار می‌کند، اما وقتِ دریدن و پاره کردن آهو، چشمش می‌افتد به «آهوبره»ای که در شکم آهوست: آهوی بیچاره حامله است. شیر مکثی می‌کند؛ انگار از شکارش پشیمان شده است.
کد خبر: ۷۰۷۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۹

نزدیک تعطیل شدن مدرسه است. باید بروم و فرزندم را از مدرسه بیاورم. پنج دقیقه دیر می‌رسم. نشسته است روی سکوی کنار حیاط مدرسه و بینی و چشم‌هایش قرمز شده یعنی گریه کرده است. معلمش از ایوان مدرسه صدایش می‌زند و می‌گوید «بیا. این هم مامانت! این همه گریه کردن داشت دخترم؟» برای این که خنده بیاورم روی لب‌هایش، به پهنای صورتم می‌خندم و دست‌هایم را در امتداد یکدیگر می‌گشایم که بدود به سمت آغوشم.
کد خبر: ۶۰۳۱۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۱۱

نیازمندی ها