بابا شب هنگام وقتی زیر بار کوهی از خستگیها پایکشان به خانه میآید و آنوقت همه ما باید از اینکه هستیم خجالت بکشیم. ما نانخورها، ما مفتخورهای کناره خواب که جز خرجی تراشیدن کاری برای بابا نمیکنیم و باید منتظر باشد تا هر روز و هر ساعت خرجی جدید روی دستش بگذاریم.