ادبیات، راهی برای شناخت بیشتر جوامع و سوق دادنشان به سمت اتفاقاتی بهتر است و حتی میتواند به معرفی تاریخ بپردازد و ویژگیهای فراموش شده آن قوم را برایشان از نو تعریف کند؛ خصلتی ارزنده و پهنهای پُروسعت که میتواند به کمک هنرهای نمایشی هم بیاید و با توجه به ویژگی اصلی خیال و تصویرسازی ذهنی در آن، به منزله کمک و بهانهای برای یافتن داستانهای تازه در ساخت مجموعهها باشد.
با این حال، به نظر میرسد بویژه در سالهای اخیر، مجموعهسازان و فیلمنامهنویسان داخلی برای روایت داستانهای خود، چندان سراغ ادبیات کشورمان نرفتهاند و روز به روز، فاصلهای بیشتر میان ادبیات و مجموعههای نمایشی احساس میشود؛ اتفاقی که کوشیدیم، چراییاش را از برخی فیلمنامهنویسان مطرح جویا شویم.
بیاعتمادی دوجانبه
فریدون فرهودی، در توضیح چرایی کمرنگ شدن اقتباسهای ادبی در ساخت مجموعههای نمایشی، دلایل متعددی را ذکر میکند.
او میگوید: یکی از این عوامل، تفاوت میان دایره بایدها و نبایدها و ممیزیهای آثار است که در ادبیات به نسبت تلویزیون تفاوت دارد. ضمنا دوستان تلویزیونی، علاقه چندانی به ارتباط با ادبیات داستانی ندارند و برخی سریالهای نمایشی هم در قالبی کلیشهای، این آثار را مورد استفاده قرار دادهاند. این عوامل موجب شده، نویسندگان آثار مکتوب معاصر، روی چندان خوشی به اقتباس از آثارشان نشان ندهند. البته فراموش نکنیم، حقوق مادی این افراد هم بدرستی تعریف نشده و معلوم نیست در صورت استفاده از متن و داستانشان، حقوقشان چگونه رعایت و تامین میشود.
نویسنده مجموعه «آرام میگیریم» ادامه میدهد: این بدبینی در هر دو حوزه وجود دارد و این دو گروه را نسبت به هم بدبین کرده است. مجموعهسازان تصور میکنند، گرفتن مجوز برای اقتباس از آثار نمایشی، کاری زمانبر و پردردسر است. تا اینجا، اعتماد نکردن نویسندگان به سازندگان آثار نمایشی در زمینه وفاداری به متن اصلی و مشخص نبودن حقوق مالکیت و مرزبندیهای مربوط به مجوزها را به عنوان دلایل اصلی این عدم همکاری میدانم.
فرهودی خاطرنشان میکند: عامل بعدی را در محتوای خود آثار مکتوب معاصر میدانم. فضای ادبیات کشورمان مدتی است، از زبان تصویر دور شده و نویسندگان عموما به بیان و توصیف شرححالهای ذهنی روی آوردهاند. تبدیل چنین متنی به رویدادی تصویری، کاری بسیار پردردسر محسوب میشود و عده زیادی سعی میکنند، از این سختی دوری کنند.
لزوم یک عنصر رابط
مسعود بهبهانینیا، نویسنده مجموعههایی چون ترانه مادری، خاک سرخ و کیمیا، نظری متفاوت در این زمینه دارد.
وی میگوید: متون ادبی ما به دو دسته کلی تقسیم میشوند. در یک طرف ماجرا، متون کهن تاریخی مثل مثنوی معنوی یا آثار عطار را داریم که عموما اسطورهها و حکایتها را شامل میشوند، اما مشکل اینجاست که این متنها به خودی خود قابلیت استفاده ندارند و باید عامل واسطی در نقش کاتالیزور عمل کند و این متون را با حفظ فرم و محتوا، به فضای روز جامعه نزدیک کند که قطعا کار آسانی نیست و با توجه به طولانی بودن این کار، نویسندهها فقط مضامین را میگیرند و براساس آن، داستان خودشان را مینویسند. در زمینه ادبیات روز هم از آنجا که همواره با شتاب در تولید مجموعهها مواجه هستیم، امکان برنامهریزی درازمدت گـرفته میشــود. فیلمنامهنویس باید این فرصت را داشته باشد که در حوزه ادبیات روز مطالعه کند و این امکان را بیابد که از میان آثار مختلف، یکی را برای اقتباس برگزیند.
بهبهانینیا ادامه میدهد: عامل دیگر، تنبلی فرهنگی است که امروزه گریبانگیر تولیدکنندگان آثار و بسیاری از مردم جامعه شده است. این تنبلی روز به روز بیشتر میان ما و ادبیات مکتوب فاصله میاندازد و باعث میشود، کمتر با این حوزه در ارتباط باشیم. میزان مطالعه در همه جای جامعه کم شده و این اتفاق خوبی نیست و پیامدهای مثبتی هم نخواهد داشت.
این نویسنده با ارائه پیشنهادی برای کمرنگتر شدن این فاصلهها میگوید: بهتر است در این زمینه مسئولان برنامهریزیهایی انجام بدهند؛ برای مثال کتابهایی را به عنوان مرجع و آثاری را برای اقتباس به فیلمنامهنویسان معرفی کنند و این فرصت کافی را هم برای مطالعه و کنکاش در متن آن در اختیار این افراد بگذارند. کار سخت است و عنصر زمان هم در آن نقشی انکارناپذیر دارد و لازم است در این زمینه، برنامهریزی درست انجام شود.
اقتضای شرایط اجتماعی و سیاسی
علیرضا طالبزاده، از دیگر فیلمنامهنویسان مطرحی است که متن آثاری چون دوران سرکشی، صاحبدلان و سرزمین کهن را به نگارش درآورده است.
وی معتقد است: گمان میکنم، بخش عمده این فاصله گرفتن از ادبیات در نگارش مجموعههای تلویزیونی معاصر به این دلیل است که هر اثر ادبی، نمایانکننده زمان و تاریخ اجتماعی و سیاسی مقطع خودش است. برای مثال، اگر بخواهیم اثری چون نون و القلم نوشته جلال آلاحمد را در شرایط کنونی بسازیم، دیگر موضوعیت ندارد و آن داستان مختص زمان خودش است. جدا از این قضیه، خیلی وقتها نظرات شخصی سازندگان هم دخیل میشود و لذا در روایت بسیاری از داستانهای ادبی مشکل پیدا میکنیم.
این نویسنده ادامه میدهد: در زمینه آثار ادبی کهن هم ما نوشتههای خوبی چون بوستان سعدی را داریم که سرشار از امثال و حکم است و قطعا مضامینی پندآموز دارد. با این حال این قصهها هم کوتاه و برای پیشبرد کار، زیادی مختصر هستند. در آن صورت فقط ژانر بیوگرافی و زندگینامهها باقی میماند که در این سبک هم باز دستچین شده عمل میکنیم و به سراغ زندگی شخصیتهای محدودی میرویم.
طالبزاده توصیه میکند: اگر قرار است داستانی را مورد اقتباس قرار بدهیم، در وهله نخست باید نویسنده اثر و سازندگان آن با هم در جلسهای به برداشت مشترک برسند. الان اولویتهای مالی برای همه مهم شده و نویسندگان هم دلشان میخواهد بدانند حق و حقوقشان در ساخته شدن کار چقدر است. پول و انگیزه مالی برای همه شرط است اتفاقا همه به ساخته شدن مجموعههایی براساس اقتباس ادبی تمایل دارند و به وقوع پیوستن آن اتفاق خوبی است، اما اول باید تکلیف این موضوع روشن شود.
یک اقتباس موفق در قصههای مجید
کمتر کودک و نوجوان متولد دهه 60 و 70 است که از سریال قصههای مجید خاطره نداشته باشد؛ مجموعهای ساده، صمیمی و دوستداشتنی که از مجموعه قصههایی به همین نام، نوشته هوشنگ مرادی کرمانی مورد اقتباس واقع شد و در قالب 11 فیلم تلویزیونی و سه فیلم سینمایی، خاطراتی خوش را برای مخاطبان آن سالهای تلویزیون رقم زد. باید این اثر را موفقترین نمونه اقتباس ادبی در مجموعههای نمایشی تلویزیون عنوان کرد؛ مجموعهای که بیشترین شباهت را به متن کتاب دارد و مخاطب در صورت خواندنش، تفاوت چندانی میان متن و مجموعه احساس نخواهد کرد.
مرادی کرمانی البته در زمینه اقتباس از آثارش، رکورددار نویسندگان ایرانی محسوب میشود و در سینما هم کارگردانهای مختلف سراغ نوشتههای او رفتهاند که مهمان مامان، ساخته داریوش مهرجویی از معروفترین این نمونهها محسوب میشود.
زهرا غفاری - رادیو و تلویزیون جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد