ما را به خاطر می آورید؟

تماشای غربت قدیمی تهران و آدم هایش در گالری آران

حوالی دهه 1330، عکاسی دوره‌گرد به نام غلامرضا امیربیگی در پرسه های نه چندان هدفمندش میان کوچه پس کوچه ها و محله های تهران ( مانند امامزاده داوود، خیابان مهناز، توپخانه، امامزاده حسن، خیابان سالار، باغ ملی و دزاشیب)،‌ از خویشاوندان و هموندانش ‌تصاویری را ثبت می کند که حال و هوای آن سال ها و آن آدم ها را در لحظه ای معین به تاریخ می سپارد.
کد خبر: ۹۸۷۸۰۶
تماشای غربت قدیمی تهران و آدم هایش در گالری آران

به گزارش جام جم آنلاین ، از این ماجرا سال ها می گذرد تا این که بهزاد خسروی نوری،‌ نوه غلامرضا امیربیگی حدود پنج دهه پس از زمان ثبت عکس ها - یعنی اکنون - در میان گمگشتگی ها و بی خوابی هایش،‌ از پرسه های تصویری پدربزرگ نشان می یابد.

مادربزرگ، عکس های نگاتیو قدیمی را که متعلق به دوربین پدربزرگ است، به بهزاد نشان می دهد و نتیجه خوشایند و ماندگار می شود؛‌ او تصاویر دوربین پدربزرگ را در متناسب ترین چیدمان به گالری آران می سپارد که از منظر فضا و ساختار، هارمونی معنایی قابل توجهی با تصاویر دارد و کسانی را که از تماشای تاریخ در قاب تصویر لذت می برند،‌ به حظی تصویری دعوت می کند.

افزون بر آشنا بودن مکان ها، بخش خوشایند این تصویرگردی تاریخی آن است که آدم های عکس غریبه نیستند و چه بسا هنگام گشت و گذار در گالری،‌یکی از آنها را ببینید که دارد با بهزاد خسروی گپ می زند در حالی که تماشای تصاویر، او را به خاطره هایش برده است؛ آدم هایی که با نام و نشانی آشنا در عکس ها حضور دارند: مادر، حسن وفا منش، ملیحه اکبری، جهانبخش امیربیگی، جهانگیر امیربیگی،‌ کریم مقدم و....



بهزاد خسروی در طی طریقی خاطره‌نوردانه حتی سازنده دوربین پدربزرگ را یافته و با او هم سخن شده است؛ رجب اکبری ، پیرمردی 92 ساله که سال 1316 از روستایی در همدان به تهران کوچیده است و زمانی که در یک رستوران مشغول کار بوده، با عکاسی دوره گردآشنا شده و عکاسی و ساختن دوربین را از او یادگرفته است. یکی از دوربین هایی که او ساخته ، همین دوربین غلامرضا امیربیگی است که عکس هایش در گالری پیش روی ما قرار دارد.

دوربین غلامرضا امیر بیگی، تکه ای از تاریخ کوچه های این شهر و مردمانش را ثبت و هویت اجتماعی و گاه سیاسی این گروه از مردم را باز تعریف کرده است.

به نظر می رسد، این عکس ها جزو اولین عکس هایی باشند که از طبقه کارگر تهران گرفته شده اند و عکاس، خود یکی از اهالی همان طبقه است.

کسانی که نگاتیو تصویرشان را تماشا می کنیم،‌ اهل میمه بوده اند که در نیمه اول قرن پیش شاید شهری کوچک یا روستایی بزرگ بود. آنها میمه را به خاطر خشکسالی، قحطی و فقر ترک کرد ه ا ند و به عنوان کارگری مهاجر، مطیع، کم توقع و گوش به فرمان،‌راهی تهران شده اند و سر از حاشیه درآورده اند تا پاسخگوی نیاز طبقه متوسط نو ظهور تهرانی شوند. شهرام خسروی، انسان شناس در واکاوی تصاویر به این تحلیل از آدم های درون عکس ها رسیده است.

او می گوید: قصه مردمی که دوربین ثبت کرده، قصه مهاجرت است. قصه جابه جایی است. قصه دل کندن از زادگاه است و سرگردان شدن در فضایی بینابینی. فضایی میان این جا و آن جا. میان اکنون و بعد از این.میان انسان بودن و شهروند بودن.میان بومی ها و غریبه ها. تجربه آدم های این عکس ها که نه این جا بودند نه آن جا، تجربه مهاجران امروز نیز هست و این تداعی های مشترک است که عکاس را در مفهومی بینابینی به قصه گو بدل می سازد.

خسروی درباره عبور تصاویر از عرصه خصوصی و راهیابی آنها به عرصه عمومی می گوید: در این نمایشگاه، عکس هایی که متعلق به مجموعه ای خصوصی بوده اند، به فضای عمومی راه یافته اند و در معرض دید عموم قرار گرفته اند. به نظر می رسد، آنها با وارد شدن به عرصه عمومی، حق شهروندی شان را جشن گرفته اند و به مثابه شهروند در عرصه فرهنگی شهری وارد شده اند که در آن زیسته اند و کار کرده اند.آنها محله کارگر نشین خود را در جنوب تهران ترک کرده اند و وارد یکی از مهم ترین گالری های شهر شده اند .آمده اند تا حق خود بر شهر را مطالبه کنند؛ حقی که در زمان زیستشان از آنها گرفته شده بود؛ حق شرکت کردن در پروسه شکل گیری و تحول تهران به مثابه شهری با گوناگونی فرهنگی..... عدم توانایی در بازشناسی چهره ها یا همان چهره شناسی ، هنگامی نمایان تر می شود که با نگاتیو عکس ها روبه رو می شویم؛ صورت های روح وار این عکس ها بدون انتقال هیچ حسی به چشمان مخاطب نگاه می کنند و می پرسند: مرا به خاطر می آوری؟....

صرف نظر از حظی که تماشای غرابت قدیمی عکس ها به بیننده می رساند، باید گفت بهزاد خسروی در تحلیل تصاویر ، تاریخ آنها و سرشت و سرنوشت حوادثی که بر صاحبان تصاویر ، عکاس و حتی نوع دوربین و تاریخچه ساخت آن رفته، نگاهی ژرف و ظریف و منحصر به فرد داشته و اطلاعات جزئی و دقیق و جامعی به تماشاگر تصاویر داده است.

او درباره این نگاتیوهای به ظاهر بی جان گفته است: برای من این ها فقط عکس نیست. مادر من است که ادای هنرپیشه های هندی را در می آورد با صورتی قرمزرنگ شده برای بالانس کردن نور...
بهزاد خسروی، این عکس ها را به دیوار آویزان کرده و نمایششان می دهد به همه آنهایی که از قصه های این عکس ها لذت می برند. این ها تاریکی ها و روشنایی های دوربین سوراخ سوزنی قرمز رنگی است که به مدت 25 سال ، نان آور خانواده ای 12 نفری بوده است.

نمایشگاه زندگی یک دوره گرد از دریچه سوراخ سوزنی به روایت بهزاد خسروی نوری، از دهم دی ماه در گالری آران (خیابان نوفل لوشاتو، کوچه لولاگر، پلاک پنج) برپا شده و تا بیست و هفتم دی ماه ادامه دارد.

اشرف باقری - جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها