سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
محمدجعفر محقق از قم: تو برای من ملموسترین اثباتی بر نفی براهین عقل و عینیترین مصداقی بر اجتماع نقیضین. تویی تمام انگیزه و نیروی محرکهام برای خروج از مرداب سکون و دلمردگی و باز تویی آرامش بخش امواج متلاطم و سرگردان درونم. در وصف تو ماندهام کماکان، آرامش روح و قلبم ای جان.
بدون نام: صبح آمد، دفتر این زندگی را باز کن. زیستن را با سلام تازهای آغاز کن. روشن و شفاف باش و بیتخلف همچو روز. با نوای مهربانی عاشقی را ساز کن. با محبت آشتی کن همزبانی پیشه ساز. قلب خود را باصفای همدلی دمساز کن.
نیلوفر یکتا: ماه من! نمیدانم گوش جان به تپشهای آشفته چشمانم میسپاری یا نه؟ نغمه پرندگان باغ و بوستان دلم را به خاطر میسپاری یانه؟ گلهای خورشیدی نگاه تبدارم را به قاب دلت میسپاری یا نه؟
محمدرضا دولتیان از خرمآباد: همه میپندارند که عکس پدرم را به دیوار خانه آویختهام. اما نمیدانند که دیوار خانهام را به عکس پدرم تکیه دادهام.
روحالله عربانی از صومعهسرا: وقتی چیزی مرا رنج میداد درباره آن با هیچکس حرفی نمیزدم. خودم دربارهاش فکر میکردم، به نتیجه میرسیدم و به تنهایی عمل میکردم. نه اینکه واقعاً احساس تنهایی بکنم، فکر میکردم که انسانها در آخر باید خودشان، خودشان را نجات دهند.
شقایق ۵۰۱: چشم به راه بهاری نشسته بودم که در گذر آنی به خزان نرسد. غافل از اینکه زندگی خود در گذر آنی به پایان میرسد. قهرمان کسی است که در این آن زندگی کند.
قنبر یوسفی لاویج از آمل: رستم که سراسیمه از آمل برگشت/ وقتی که زد از خواجه تفأل، برگشت/ از هیبت هفتخوان نترسید ولی/ از زلزله ترسید و به زابل برگشت.
نرگس عباسی از اراک: در سرزمین زندگان مرده، حق اجازه نفس کشیدن ندارد. باید سکوت کنی و شاهد زنده مردنش باشی. بیخیال فریاد خفه حنجرهام. پایمال کن، نابودش کن و نادیده بگیر باختت را و فراموش کن بردش را. باز هم بگو: حرفهایم بوی شعار میدهد، بوی تظاهر میدهد که در جوابت فریاد بزنم: بوی بغض میدهد، بوی درد و نفرت میدهد. با تو هستم. دستهایت را آتش بزن که خط میزنی دلش را؛ که خط میزنی قلبش را و احساس شیشهایاش را که شکست و نماند. افکارت را آتش بزن، حرفهایت را آتش بزن و دروغصهایت را؛ اما چشمهایم را آتش نزن.
محمد وزیری از بهبهان: دلی که از بیکسی تنهاست، هر کس را میتواند تحمل کند.
علیرضا ماهری: با چشم، دو مثنوی تداعی کردی/ شاه دل گله را چه راعی کردی/ رسمش که نشد مگر تو بیماری عشق؟/ اشعار مرا چرا رباعی کردی؟
م.م. از اردبیل: غریبه نمیدانم کیستی، اما مرا خوب شناختی! سکوت میکنم اما تو میدانی در سکوتم چهها نهفته است! بیا بیا دستانم را در دستت قرار بده. آخر من به تو دلبستهام و این را دوست دارم.
پیامکهای شما هم رسید: آزاده ۲۲ ساله از کرج- اقبالی از گنبدکاووس- علیرضا عربسیاری- سارا چوگان- هدیه حاجی زاده- محمد رضایی از ماهدشت- نرگس عباسی از اراک- لیلی از ماکو- تورج ظهیر مالکی از میاندوآب- عباس پاکپور- سید امیر حسین کلانتر هاشمی از شوشتر- فصاحتی از سرعین- محمد قاسمی از کلاچای- مهسا از گرمی- شهلا دبیرینژاد از اهواز- مبارک احدی از نظرآباد- پرستو فتحی شقاقی از تهران.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد