به بهانه پخش مستند «باتلاق وان» از شبکه مستند

کابوس جهنم غربت

مهاجرت یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های انسان مدرن و چالش مهم حکومت‌ها در قرن 20 و 21 است. این پدیده اجتماعی متناسب با اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورها شکل می‌گیرد و مقصد اصلی مهاجران عمدتا اروپا و آمریکای شمالی است.
کد خبر: ۸۷۷۲۷۰
کابوس جهنم غربت

به گزارش جام جم سیما،مستند «باتلاق وان» به کارگردانی مهدی گلستانیان نه به مقصد نهایی مهاجران و پناهجویان، بلکه به یکی از اصلی‌ترین شهرهای واسطه ورود به اروپا یعنی وان ترکیه می‌رود و راوی با اجرای رز رضوی با گفت‌وگو با مهاجران ایرانی دلیل ترک کشور و شرایط کنونی آنها را بررسی می‌کند

و اینجا تراژدی در پس یکی از زیباترین شهرهای ترکیه شکل می‌گیرد و انسان‌هایی دردمند، پشیمان و غمگین با راوی از روزها و شب‌های غربت می‌گویند.

ابتدای فیلم فردی که دو ماه است به وان آمده خود را متمایز از دیگران می‌داند، غافل از این‌که ایرانیانی با سابقه 12 سال ماندن در این شهر هستند که نه امکان رفتن دارند و نه امکان برگشت به ایران، بنابراین ناچار و ناگزیر باید در این شهر واسطه رسیدن به رویاهایشان بمانند.

دوستی نقل می‌کرد دو بار برای دیدن یک هموطن به یکی از کمپ‌های مهاجران در آلمان رفته و هر دو بار بشدت گریسته است.

گریه‌ای برای شرایط غم‌انگیز انسانی در این کمپ‌ها و انسان‌هایی که فریب یک سراب زیبا را خورده‌اند و راهی برای بازگشت ندارند. این غم به مرور در چهره راوی هم نمایان می‌شود و زمانی که تصمیم می‌گیرد به شهر ازمیر سفر کند به اوج خود می‌رسد.

اینجا شهری است که با یونان فقط هفت کیلومتر فاصله دریایی دارد و این فاصله کوتاه قتلگاه بسیاری از مهاجران عمدتا سوری، عراقی و گاهی ایرانی است.

قایق‌های بادی با یک یا دو قاچاقچی انسان، شبانه به دل دریا می‌روند با کودکان و زنان بی‌پناه و گاه همان‌طور که در خبرها می‌خوانیم این قایق‌ها واژگون می‌شوند و صحنه‌هایی مانند پیکر بی‌جان آیلان، کودک سوری شوکی بزرگ به جامعه بشری وارد می‌کند و طنز تلخ اینجاست که همان کشور‌های اروپایی که بحران‌های خاورمیانه را شکل می‌دهند ژست‌های انساندوستانه متظاهرانه‌ای پس از این اتفاقات می‌گیرند.

در صحبت‌های تمام مهاجران ایرانی در وان و ازمیر یک نکته اساسی به چشم می‌آید و آن غم و پشیمانی از ترک وطن و آرزوی بازگشت است چه آن جوانی که با دیدن تابلوی به سمت ایران هر روز یاد وطن می‌افتد و چه آن قاچاقچی انسان ایرانی در ازمیر که وقتی راوی به او می‌گوید فکر می‌کردم آدم‌هایی مثل شما عاطفه و احساس ندارند.

می‌گوید هر شب تا دیر وقت به فکر جان کسانی هستم که سوار قایق می‌شوند و به همین دلیل خوابم نمی‌برد.

آنها همگی یک نکته را با خود در ذهنشان مرور می‌کنند که حتی اگر در زیباترین شهر دنیا هم باشند باز یک خارجی و مهاجر غیرقانونی هستند.

مهاجرت با شیوه‌های قانونی معمولا بر اساس تحصیلات و مهارت اتفاق می‌افتد که متاسفانه همان هم به نوعی استثمار جوامع مدرن و استفاده از نیروهای متخصص کشورهای در حال توسعه را تداعی می‌کند.

اما زمانی که این پدیده با شیوه‌های غیرقانونی اتفاق می‌افتد یک تراژدی انسانی است که بارها در سینما و تلویزیون به آن پرداخته شده و البته این فیلم به ضلع دوم و برزخ کوچ انسان‌های درگیر می‌پردازد.

البته در طول تاریخ یکصد ساله گذشته ایرانی‌های بسیاری مهاجرت کرده‌اند، اما همیشه ارتباط خود را با ایران حفظ و به دلیل رشد تکنولوژی می‌توانند به ایران رفت و آمد کنند.

اما آدم‌های این فیلم به‌دلیل یکسری قوانین نمی‌توانند برگردند و بیم آن را دارند که پس از بازگشت با مجازات روبه‌رو شوند و ای‌کاش فیلم‌های اینچنینی باعث شود این قوانین در مورد مهاجرانی که پشیمان هستند قدری مهربانانه‌تر برخورد کند تا از آثار مخرب این نوع مهاجرت‌ها برای شهروندان ایرانی بکاهد.

مستند باتلاق وان موضوع هوشمندانه و بکری دارد و با وجود زمان نسبتا کوتاهش به صورت یک شاهد و راوی صرف باقی می‌ماند و تحلیل و قضاوت را به‌عهده خود مخاطب می‌گذارد و البته این اتفاق می‌توانست با تدوینی متفاوت‌تر ساختار روایی فیلم را تاثیر‌گذارتر کند.

البته جسارت فیلمساز در برخی صحنه‌ها و مثلا رفتن به میان قاچاقچیان انسان با توجه به خطرات احتمالی تحسین‌برانگیز است.

جایی در ابتدای فیلم شخصی که با وجود سن45 ساله‌اش بسیار پیرتر به نظر می‌رسد، می‌گوید جایی که رویای ما برای زندگی است یک جهنم سبز است و با نگاهی تلخ به سر کارش باز‌می‌گردد و ای کاش همه کسانی که به مهاجرت به این شکل فکر می‌کنند ماندن در خاک پاک ایران را به چنین زندگی غم‌انگیزی ترجیح دهند.

بهرنگ ملک محمدی

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها