سند این بزرگنمایی، سفرنامه ژان شاردن فرانسوی است که سال 1673 میلادی وارد اصفهان شد و تا سال 1677 در ایران ماند.
او در بخشهایی از سفرنامهاش به پخت و پز، نحوه تهیه یخ و انواع میوهها در ایران اشاره میکند که پر است از جزئیاتی که بوی ناب زندگی میدهند، وقتی همه چیز مزه ارگانیک و واقعی میداد، حتی آبی که در چالههای کوچک دستساز یخ میبست. این سفرنامه را از دست ندهید:
«در اصفهان و شهرهای دیگر که چوب برای پخت و پز کمیاب و گران است، بسیاری از مردم شهرنشین کمتر در خانه خود پخت و پز میکنند و همین که کارشان تمام میشود و دکان خود را میبندند.
به یکی از دکانهای غذافروشی ارزانقیمت میروند و پلو و غذاهای آماده دیگر را برای شام خود و خانوادهشان میخرند و به خانه میبرند یا در همان دکان مینشینند و غذا میخورند.
هر کدام از این آشپزخانهها یک یا دو نوع غذا آماده میکند و آشپزخانه آنها نوعی دکان است و شما در گوشهای از این دکان دو یا سه اجاق میبینید که روی هر کدام چند تا دیگ را سر آتش گذاشته و دو طرف دکان سکوهایی درست کردهاند برای نشستن و غذا خوردن و آتش اجاقها از زغال و چوب نیست.
چون زغال و چوب بسیار کمیاب و گران است و ناچار با خار و برگهای خشک و با پشگل حیوانات آتش درست میکنند و روستاییان این چیزها را جمعآوری میکنند و به شهر میآورند و در این آشپزخانههای عمومی وقتی که غذا خوب پخته شد، آنها را به صورت آتش درمیآورند و روی دیگ میریزند تا غذا گرم بماند.
البته دفعههای اول که این منظره را میبینید ممکن است برای شما کراهتآور باشد و از غذا خوردن در چنین حالتی منصرف شوید، اما کمکم با دیدن این گونه چیزها عادت میکنید که به هر حال این آشپزخانهها غذای ارزانی تهیه میکنند و به مشتریان میدهند.
همچنین یخ در ایران مصرف بسیار دارد و از عجایب آن که نهتنها در اصفهان، بلکه در تبریز که شمالیتر است و هوا در زمستان بسیار سرد، مصرف یخ از فرانسه و انگلستان بیشتر است و من در ایران دیدهام که مردم در زمستان نیز مانند تابستان آب یخ میخورند و یخ را در جایی که سرپوشیده هم نیست نگه میدارند و میفروشند.
اما برای تهیه یخ زمین را میکنند و حوضچههای کمعمقی به وجود میآورند و در زمستان شبانه حوضچهها را پر از آب میکنند و آب به این ترتیب یخ میبندد و یخها را میشکنند و به صورت قالب میریزند و شب بعد باز حوضچهها را پر از آب میکنند و در تمام چند شبانهروز کار و زحمت مداوم گودالها پر میشود از یخهای تکه تکه و مردم محله گاهی میآیند و شادمانی گودالهای پر از یخ را تماشا میکنند.
غالبا شش هفته طول میکشد تا گودالها پر از یخ شود و هر بار اطراف گودالها را جارو میکنند و همه جا را پاکیزه نگه میدارند تا برگهای خشک و گرد و خاک روی یخها ننشیند و معمولا با گیاهی که آن را «پیزور» مینامند روی گودالهای یخ را میپوشانند و در تابستان پیزورها را کنار میزنند
و یخهای تکهتکه را بار خر میکنند و برای فروش به محلههای شهر میبرند و هر یخچال بزرگ میتواند مصرف یخ دو محله را تامین کند و مردم با شوق و علاقه بسیار این یخها را که ظاهرا پاکیزه است، میخرند و تکههای یخ را در آب یا شربت میریزند و با لذت میخورند.
و در مورد میوهها از خربزه شروع میکنم که از بهترین میوههای ایران است و شما بیش از 20 نوع خربزه را در میوهفروشیها مییابید که از همه محبوبتر گرمک است که گرد است و کوچک.
گرمک از میوههای فصل بهار بوده که شیرین هم نیست و در دهان مزه آب میدهد. پزشکان ایران خوردن گرمک را برای رفع یبوست به همه توصیه میکنند و میگویند اسبها به همین منظور علف میخورند.
و هر سال در اردیبهشت گرمک به بازار میآید و تا چند هفته در بساط میوهفروشان دیده میشود و خریداران بسیار دارد.
چون معتقدند برای حفظ سلامت انسان بهترین داروست و این داستان را روایت میکنند که دو پزشک عرب برای کار طبابت در فصل گرمک به اصفهان میآیند و در همان روزهای اول وقتی میبینند دکانهای میوه فروشی پر از گرمک است و همه مردم گرمک میخورند به همدیگر میگویند باید به وطن خودمان برگردیم، چون گرمک شفادهنده همه بیماریهاست!
با این وصف آدمهای عاقل و دوراندیش، برعکس میگویند که در خوردن گرمک زیاده روی نباید کرد، چون شکم را پر میکند و به زرد آب تبدیل میشود و این میوه با طعم ملایم و اندک شیرین خود به اعتقاد این دسته گرم است و تبآور.»
سهیل احمدی
ضمیمه چمدان
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد