سیاست روز : 8 میلیارد را از جیب می پردازم
جمله زیر از کیست و در چه راستایی بیان شده است؟
اگر هشت میلیارد تومان کسری بودجه داشتیم که من آن را از جیب پرداخت میکردم.
الف) بیل گیتس خوشبخت در راستای اثبات گل و گشاد بودن جیب!
ب) ننجون سیاهبخت در راستای بلوف و لاف آخری که کار دستش میدهد.
ج) محمدباقر نوبخت در راستای ایجاد نشاط عمومی و ادخال سرور در قلب ملت همیشه در صحنه ایران.
د) گزینه ج صحیح است.
مدیرکل استاندارد تهران: آب آشامیدنی دماوند تمامی فاکتورهای استاندارد را دارد.
اظهارنظر فوق یادآور کدام یک از ضربالمثلهای شیرین فارسی است؟
الف) هر چقدر پول بدهی همانقدر آب تولید شدهات استاندارد است.
ب) شاید برای بعضیها "آب" نداشته باشد ولی برای خیلیها "نان" دارد.
ج) نونت نبود، آبت نبود، آخر این حرف زدنت چی بود؟
د) پول بده روی سیبیل شاه بنشین و نقاره بزن.
شرق : پناهندگی جگری یا جگر پناهندگی
ما تا دیروز با همهچیز کنار آمده بودیم و صدامان درنمیآمد. فقط هم به شوق جگر و پاچه و خوردن بناگوش. اما حالا چی؟ تورم بالاوپایین شد هیچی نگفتیم. تحریم سفتوشل شد هیچی نگفتیم. آلودگی هوا شد هیچی نگفتیم. پول با تریلی بردند هیچی نگفتیم. معاون اول آقای احمدینژاد بهدلیل پرونده اقتصادی رفت زندان هیچی نگفتیم. دکل نفت گم شد هیچی نگفتیم. زمین اول گران شد، بعد خورده شد، بعد غیب شد هیچی نگفتیم. خودروها اینطوری شد ما خائن شدیم هیچی نگفتیم. هواپیما سقوط کرد هیچی نگفتیم. یک توفان آمد چهار نفر را باد برد، یک سیل آمد ٢٠نفر را آب برد، یک زلزله آمد صدنفر را خاک خورد هیچی نگفتیم. یعنی درکل ما هیچی نمیگوییم و مردم هیچینگویی هستیم. اما به شوق چی؟ تنها انگیزه ما همین جگر بود. همین پاچه و بناگوشخوردن. یعنی تنها چیزی که برایمان مانده، تنها دلخوشیمان، همینها بود؛ جگر. تا اینکه، دادستان شاهرود، گفت: ١٣٧ کیلوگرم تریاک و ۱۰ کیلوگرم شیره تریاک کشف کرده. که این چیز عجیب و جدیدی نیست و ما هیچی نگفتیم. اما همین مقام مسئول پرده از مهمترین جنایت قرن برداشته است. وی گفت: «فردی در شاهرود چهارونیم تن کله، پاچه، دل و جگر در خانهاش نگه داشته بوده تا در زمستان بفروشد». این مقام مسئول گفت: «همه این چهارونیم تن جگر و پاچه فاسد شده است».ا
ین بحرانی غیرقابلباور است. ما دیگر نمیتوانیم هیچی نگوییم. یعنی آدم دیگر به جگرها هم نمیتواند اعتماد کند؟ یک پاچه میخواهد بخورد باید هزارجور ترس مریضی و فساد برش دارد؟ یعنی اگر الان پای جگرهای شاهرود به تهران و شهرهای دیگر باز شده باشد تکلیف چیست؟ یعنی آدم الان میرود کلهپاچهای، اول باید سر صحبت را باز کنی و کمکم از زیر زبان کلهپز بکشی بیرون که در یک ماه اخیر به کجا برای خرید سفر کرده است؟ واقعا چی ماند برای آدم؟ برای ما همین جگر، کله و پاچه مانده بود که دیگر به همان هم نمیشود اعتماد کرد. این تنها باری است که من دارم به مهاجرت فکر میکنم. اروپا درگیر مهاجرت است و بعید نیست انتشار خبر چهارونیمتن جگر و دل فاسد، جگر خیلی از ایرانیان را بسوزاند و دلزدهشان کند. بعد هم ما میرویم تقاضای پناهندگی میدهیم. طرف میپرسد چه جگری داشتی غیرقانونی از مرز خارج شدی. ما میگوییم نه قربانت بشوم جگر نداشتیم که از مرز خارج شدیم. جگرها فاسد بود.
اعتماد: سیاست پیشه مردم بیچاره، طفلیها
«سیاست» حرفه سختی است و مثل مهندسی و طبابت و فلسفه احتیاج به ذوق و آموزش توامان دارد. هم درسی است هم ادریسی. هم باید ریشه در جنم آدمیزاد داشته باشد و هم باید یادش گرفت و بر فوت و فنش وقوف یافت و کسب تجربه کرد. ضمن اینکه بخشی از علم سیاست اشراقی است و نیاز به الهامات رحمانی و شیطانی دارد. همه علوم محتاج الهامند اما سیاست به راهنمایی نیروهای خیر و شر وابسته است. البته تصور عمومی این است که سیاست قلمرو ابلیس و ابلیسبچگان است و این کار با اخلاق و ادب و پارسایی سازگاری ندارد. برای همین است که در چشم ما عمروعاص و چرچیل سیاستمداران زیرکتر و باهوشتری هستند تا عابدان و زاهدان و نیکوکاران. این تصور خیلی هم دور از واقعیت نیست. تاریخ هم گواهی میدهد که عرصه سیاست برای اشرار وسیع و فراخ بوده و برای اولیا تنگ و تاریک. بعضیها فکر میکنند که چون اشرار از گفتن دروغ پروا ندارند و چون به اصول اخلاقی متعهد نیستند، پس سیاستمداران بهتری هم هستند. اما اینطور نیست و دروغ و سیاست باهم خویشاوندی ندارند چنانکه تجارت و دروغ به هم وابسته نیستند. ممکن است تاجری با دروغ و کارهای غیر اخلاقی بر رقیبانش فائق آید. مگر نه اینکه در جامعه ما دلالی و بازاریابی و واسطهگری مترادف دروغ و نامردی شدهاند؟ اما حقیقت این است که دروغ بیش از اینکه ابزار توفیق باشد، ویروس فاسدکننده است و راه به جایی نمیبرد. النجات فی الصدق. بله؛ ظاهر امر این است که دروغگویان و نامردها و ظالمان پیروزند و کلاه راستگویان و اهل ادب و نزاکت پس معرکه است اما این بیت خواجه حافظ پرده از حقیقتی ازلی و ابدی برمیدارد و ما را تذکر میدهد که پردهها را از جلوی چشممان کنار بزنیم و گول ظاهر را نخوریم: از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی/ از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. اگر واقعا سیاست پراز نیرنگ و فریب معاویه و عمروعاص جواب داده بود امروز ما تولد نحس او را گرامی میداشتیم و زعامت او و پسرش را به هم تبریک میگفتیم. اما ما، نه فقط ما که همه خردمندان و صافی دلان جهان علی ابن ابی طالب(ع) را تکریم میکنند و امامت او را عید میگیرند. مدار دنیا از ١٤ قرن پیش به این طرف تغییر نکرده و همچنان دروغ و خدعه به جایی نمیرسند. از بحث اصلیام دور نیفتم.
عرضم این بود که سیاست فنی پیچیده و سخت است که جز عده معدودی از آن سر درنمی آورند و جز آنها که در آن صاحب تجربه و دانشند فعل و قولشان اعتباری ندارد. همچنانکه در طب حرف بیخبران محلی از اعراب ندارد و همچنانکه در مهندسی عوامالناس راه ورودی ندارند و همچنان که در علم دین جز عالمان دینی کسی نباید حرف بزند در سیاست هم همینطور است و جز اهل سیاست کسی نمیتواند اظهارنظر کند، یا اگر هم بکند اعتبار و ارزشی ندارد. ما توی تاکسی و اداره و مهمانی کم اظهارنظر سیاسی نمیشنویم. چنانکه اظهارنظر پزشکی و مهندسی هم کم نمیشنویم. یکی از سفرنامهنویسان اروپایی دوره قاجار نوشته است که ایرانیها دو خصوصیت ذاتی دارند. یکی اینکه در خلوت آواز میخوانند و دیگر اینکه از اظهارنظر پزشکی اجتناب نمیتوانند بکنند. در دوره ما اظهارنظر سیاسی را هم باید به این دو خصوصیت اضافه کرد. سیاست پیچیده است اما این پیچیدگی مانع نمیشود تا آدمها در ورود به سیاست جانب احتیاط را نگه دارند. یک نکته دیگر را هم همین جا بگویم که منصب ربطی به فوت و فن سیاست ندارد. چون من روزنامهنگار شدهام و نصفونیمه بر اخبار اشراف دارم معنیاش این نیست که بر سیاست هم اشراف دارم. نمایندگی مجلس هم اگرچه یک منصب سیاسی است اما صاحب چنین منصبی الزاما سیاستمدار نیست و به صرف نماینده شدن کارشناس نمیشود. جلوتر عرض کردم که سیاست علم است و کسی که با این علم آشنا نباشد اهلیت دخالت درآن را ندارد. روزنامهنگار، خطیب، نماینده مجلس، وزیر و هر کسی که بخواهد حرف سیاسی بزند و بحث سیاسی بکند ناگزیر است که زحمت بکشد و دانایی لازم را کسب کند که اگر نکند حرفهایش تبدیل به لطیفه میشوند و در شبکههای مجازی دست به دست میچرخند و خنده و تاسف ملت را باعث میشوند. سیاست سخت است اما در کشور ما سختتر است برای اینکه در خیلی از مراتب کارها به کاردانان سپرده نشده و بسیاری از عوامالناس بر مسند خواص تکیه زدهاند. کشورهای دیگر هم البته همین گرفتاریها را دارند اما به همان میزانی که به علم و عالم بها میدهند وضعشان از ما بهتر است.
مادامی که بحث در انحصار عالمان و کارشناسان است تضارب آرا و مباحثه بلکه حتی تخطئه ایراد ندارد، خیلی هم خوب است اما همین که حضور عالمان کمرنگ میشود، حضور غیر متخصصان و غیر کارشناسان پررنگ میشود. اینجاست که مهار بحث از دست در میرود و مثلا یک دست دادن دیپلماتیک به گندم ری و ماجرای غدیر و تنهایی امام حسن مجتبی منتسب میشود و غیرت خروسی و جوجه خروسی به میان کشیده میشود. اینجاست که عالم سیاست درمیماند و کارش به خنس میخورد. استادان ورزشهای رزمی از یک چیز خیلی نگرانند. آنها از مبارزه با استادان همتای خود نمیترسند. حتی به استقبال آن میروند. اما از جنگ و جدل با آدم ناوارد گریزانند. کسی که به هیچ قانون و فنونی گردن نمینهد باید به فرسنگ از او گریخت.
قانون : بیرون گود نشینان شجاع شدهاند!
ساعت 10:25 صبح
داشتم آخرین روز حضور در پاستور را سپری میکردم که شنیدم از خیابان صدای داد و فریاد میآید. به داوری گفتم: «چه خبره؟ باز اصلاحطلبا ریختن جلوی پاستور عربدهکشی میکنن؟ بریم بزنیم سر این اراذل و اوباش رو بکوبیم به طاق! غلط میکنه کسی جلوی ساختمان ریاست جمهوری عربدهکشی راه بندازه! مگه اینجا سرِ جالیزه؟!» وقتی رسیدیم جلوی در، رنگ از رخسارم پرید. دیدم اوه اوه اوه! عربده کشی نیست، اینها حقطلبان و عزتمداران ایران هستند که فریاد عَدالتخواهی و استکبارستیزیشان را دارند به گوش جهانیان میرسانند.
پرسیدم: «چی شده؟ چرا حق خواهی میکنید؟ چه حقی از کسی ضایع شده که شما اینچنین برآشفتید؟» کمی هاج و واج نگاهم کردند و گفتند: «هان؟ ما که نفهمیدیم چی گفتی. ولی باید دست ظریف رو از کتف قطع کنن.» دیگری گفت: «مرگ بر آمریکا و دوست آمریکا!» ما هم تصدیق کردیم و اعلام کردیم که دست دادن ظریف با اوباما عزت ایرانی را خدشهدار کرده.
داشتیم دور هم برای این حادثه شرم آور ابراز تأسف میکردیم که اکبر ترکان رسید. همه ترکان را میشناختند. میدانستند اعصاب ندارد و جوری دو تا ضخیم بار آدم میکند که آدم رویش نشود سرش را بلند کند! به اندازه کافی هم از همه ما آتو دارد. برای همین هرکس به کنجی خزید و قایم شد. بیرانوند از پشت بوتهها فریاد «مرگ بر آمریکا» سر داد. زاکانی که پشت چراغ راهنمایی مخفی شده بود، گفت: «دست دادن آقای ظریف با اوباما مصداق بارزی از زمینه سازی عامدانه یا جاهلانه برای نفوذ سیاسی دشمن در شرایط پسابرجام و خطایی نابخشودنی است و مایه تأسف است که وزیرخارجه ما که باید نخستین سنگر در برابر نفوذ سیاسی استکبارجهانی باشد خود دست به تابوشکنی بزند و دست شیطان بزرگ را بفشارد.» با این گفتههای زاکانی همه شیر شده بودند. رسایی از بالای درختی که رویش قایم شده بود حرفهای زشتی راجع به دست دادن ظریف زد که حتی منِ احمدینژاد که به ادبیات فولکلور و کوچهبازاری معروفم خجالت کشیدم.
این را که گفت ترکان از کوره در رفت. فریاد زد: «بس کنییییییید!!» همه نفسها در سینه حبس شد و اعتراض همه چسبید بیخ گلویشان. ترکان گفت: «فقط ادعا! فقط حرف! فقط شعار! خسته کردید ما رو! بسه دیگه! موقعی که بیرون گود نشستید ادعاتون گوش فلک رو پاره میکنه، اون وقت زمان دولت خودتون با وزیر علوم رژیم صهیونیستی چیک تو چیک میشینید به کسی هم اجازه نمیدید اعتراض کنه! شورشو در آوردید! کاری نکنید دولت هم شورشو در بیاره. یه مرررررد پیدا شه بگه توی همچین شرایطی چی کار میکردید؟ هان؟» کوچکزاده گفت: «تف! من اگه بودم تف میکردم سمت اوباما!» یامینپور گفت: «آبدولیاچیگی! یه وزیر خارجه باید به آخرین فنون روز تکواندو و کاراته مسلط باشه!» زاهدی خواست حرفی بزند که ترکان فریاد زد: «شما یکی دیگه صدات در نیاد با اون عکس افتضاحی که ازت منتشر شد!» زاهدی سرش را انداخت پایین و گریهکنان دوید و رفت سمت مجلس. ترکان گفت: «یه مررررد پیدا نمیشه یه راه عاقلانه پیشنهاد کنه ما هم یاد بگیریم؟» مثل یه مرد عاقل ابرویم را دادم بالا و گفتم: «بهترین روش پیشگیریه! وقتی شما میری باهاشون مذاکره میکنی، با وزیر خارجه شون دست میدی، با هم گل میگید و گل میشنوید، همین میشه! پررو میشن میان دست هم میدن! شما باید مثل من عمل میکردید. یعنی جوری باهاشون حرف میزدید که حتی موقع سخنرانیتون کسی توی سالن نمونه. توی راهرو همه ازتون فاصله بگیرن. باید جوری برخورد میکردید که حتی اسمتون رو هم نیارند. اقتدار یعنی این. عزت یعنی این. شرافت یعنی این. اینطوری آبروی ایران و ایرانی رو حفظ میکنن. نه با دست دادن به اوباما!»
وقایعنگار 7 مهر 94:
1- زاکانی: «دست دادن ظریف با اوباما غیرقابل توجیه و مستحق برخورد جدی است و مجلس در این زمینه کوتاه نخواهد آمد.»
2- بیرانوند: «ظریف با اجازه چه کسی با اوباما دست داد؟ مرگ بر آمریکا!!»
3- توهین شنیع یامینپور به وزیر خارجه: «غیرت مرد به ز دولت اوست!»
4- ادبیات زشت رسایی در نقد دست دادن ظریف و اوباما
5- بازنشر عکس زاهدی (وزیر علوم احمدینژاد) در کنار وزیر علوم رژیم صهیونیستی
کیهان: دلارهای نفتی
گفت: روزنامه انگلیسی گاردین با انتشار یک گزارش مستند از بحرانهای عربستان نوشته است، حکومت آلسعود در آستانه فروپاشی است.
گفتم: دیکتاتوری قرون وسطایی، نوکری آشکار برای آمریکا و اسرائیل، قتل عام مردم مظلوم یمن، بیکفایتی در اداره حرمینشریف، حمایت مالی از تروریستهای وحشی داعش، جنایت اخیر منا و... دیگر جایی برای ادامه حاکمیت آلسعود باقی نمیگذارد.
گفت: گاردین نوشته است، آلسعود تاکنون با دلارهای نفتی و باجدادن به غربیها مانع سقوط خود بود ولی امروزه دیگر از دلارهای نفتی هم کاری ساخته نیست و آمریکا یکی از متحدان منطقهای خود را از دست خواهد داد.
گفتم: یارو تصادف کرده و درب و داغون شده بود، پزشک رادیولوژیست با مشاهده عکس او به پدر وی گفت؛ دندههایش شکسته، طحالش پاره شده، ریههایش آسیب دیده و... دیگر زنده نمیماند. پدر یارو گفت؛ هر چه پول بخواهید میدهم و رادیولوژیست گفت؛ پس نگران نباشید، خودم با فتوشاپ همه شکستگیها و پارگیها را درست میکنم!
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد