اما در فاصله یک هفته پیش از اجرای عمومی، اندیشه فولادوند، بازیگری که بیشتر با آثار سینمایی و فیلمهایی چون ستارهها، سن پترزبورگ، سنگ اول و کلاشینکف و البته با دیگر فعالیت هنریاش به عنوان شاعر شناخته میشود، از حضور در تمرینات سرباز زد و باعث تعطیلی نمایش شد.
این اتفاق خیلی زود رسانهای شد و تهیهکننده و بازیگر نمایش را رودرروی هم قرار داد و آنها با مصاحبهها و توضیحاتشان بر آتش ماجرا افزودند. آوا فیاض، تهیهکننده نمایش، عدم تعهد فولادوند را زمینهساز این مشکل و ضرر مالی به پروژه میداند و معتقد است در مهلت یک هفتهای به اجرا، امکان تعویض و جایگزینی بازیگر وجود ندارد و این موضوع نیاز به حداقل یک ماه تمرین دیگر دارد. او ضمنا در گفتوگو با رسانهها بیان کرد که باوجود ثبت بندی در قرارداد فیمابین تهیهکننده و بازیگر، فولادوند حق حضور بدون اجازه در پروژههای دیگر را نداشته، ولی با این وجود او در دو اثر دیگر ـ یک فیلم سینمایی و یک سریال تلویزیونی ـ هم حضور پیدا کرد. به عبارت دیگر تهیهکننده، خستگی و بیخوابی ناشی از آن کارهای دیگر را یکی از دلایل این انصراف ناگهانی از سوی بازیگر دانست.
از آن سو فولادوند هم در پاسخ به تهیهکننده، کیفیت پایین کار، تفاوتهای محسوس این اثر با نمایشنامه اولیه، بازی بد برخی از بازیگران نمایش و ناهماهنگی آنها، زمان ناکافی یک ماهه برای تمرین و رد شدن کار در بازبینی را از مهمترین دلایل کنارهگیری خود اعلام کرد. او همچنین به این نکته هم اشاره کرد که حضور او در فیلمی سینمایی به کارگردانی محمدرضا رحمانی و سریال مناسبتی ماه رمضان «تنهایی لیلا» به کارگردانی محمدحسین لطیفی، طبق قرارداد منافاتی با بازی او در نمایش «ایرلند نباید جای بدی هم باشه!» نداشت. ضمن اینکه حضور او منوط به قبولی کار در مرحله بازبینی اثر است و اگر کار در این نقطه رد میشد، انصراف او از پروژه طبیعی و طبق قرارداد، قانونی خواهد بود.
ادامه ماجرا به تهدیدهای ژورنالیستی تهیهکننده و بازیگر علیه یکدیگر مربوط میشود و هرکدام هم دلایل و توجیهات خود را برای ادعاهایشان دارند. تهیهکننده معتقد است فولادوند باید 40 میلیون تومان خسارت وارده از این رفتار غیرمتعهدانه را به او بپردازد و بازیگر هم متقابلا از پیگیری این غائله از طریق وکیل و دریافت قسط اول دستمزدش سخن میگوید. پس تا اینجای کار و فارغ از سرانجام این اتفاق نازیبا به این نتیجه میرسیم، ایرلندی که ما ایرانیها قرار بود به نمایش بگذاریم، جای چندان خوبی هم نبوده!
پرده دوم: قضاوت درباره این ماجرا نه در صلاحیت ماست و نه تمایلی به دامن زدن به اتفاق رخداده داریم. اما برخی از نکتههای مطرح شده از سوی دو طرف این داستان، ما را به رهیافتهای قابل تاملی میرساند و ضرورت توجه و پایبندی به اصول را گوشزد میکند. چنین کشمکشی پیش از این هم در برخی دیگر از کارهای تئاتری، تلویزیونی و سینمایی، مسبوق به سابقه بوده و خیال خامی هم خواهد بود اگر تصور کنیم آخرین آنها بوده است، اما آنچه باعث تکرار این رخدادها میشود، بیاعتنایی به قداست صحنه نمایش است.
بارها شنیده و خواندهایم که تئاتر هنری مقدس است؛ وجه تسمیه این نشان و ویژگی هم این است که ریشه و سرچشمه این هنر را در مراسمهای آیینی و مذهبی میدانند. بنابراین پیوند و قرابت تئاتر با معنویت، ناگزیر پای اخلاق و تعهد و وفاداری را به میان میکشد و براساس قانونی نانوشته همه فعالان این عرصه را مقید و ملزم به پذیرش اصولی وجدانی و اخلاقی میکند. همه میدانند که دست کم در تئاتر حرفهای ایران، پول و کسب درآمد، سهم و جایگاه ویژهای ندارد، پس اگر کسی قبول میکند پا به این عرصه بگذارد، شرایط مشقتبار حضور در آن را هم قبول میکند. بازیگر باید نفس لذت بردن از تئاتر و ارتباط نفس به نفس با تما شاگر و تزکیه موجود در فضای مقدس نمایش را با هیچ چیز دیگر تاخت نزند و معاوضه نکند. اگر جز این باشد، او محرمِ تئاتر نیست و بهتر است بساطش را جای دیگری پهن کند. برای همین است که بسیاری از تئاتریهای اصیل، هنوز و حتی باوجود حضور در پروژههای تصویری تلویزیون و سینما، یک موی تئاتر را به هیچ مدیوم دیگری نمیدهند. پیشنهادهای وسوسهانگیز مالی برخی از فیلم و سریالها همیشه به بازیگران تئاتر چشمک میزنند و باعث هوایی کردن آنها میشوند، بهطوری که گاهی واقعا مقاومت دربرابر آنها بیفایده است. از سوی دیگر نباید همه را به یک چوب راند و باید شرایط معیشت و زندگی بازیگران را هم درنظر گرفت. اول اینکه هر بازیگری این حق طبیعی را دارد که برای سرنوشت و آینده شغلیاش تصمیم بگیرد و اگر لازم است، نسبت به پیشنهادات کاری و مالی مناسب و چشمگیر بیتفاوت نباشد. دوم اینکه مدیومهای مختلف هنرهای نمایشی همگی یک ریشه مشترک دارند و به هیچ وجه دشمن هم نیستند و حضور بازیگر در همه آنها در امتداد و راستای یکدیگر است. ولی بحث اصلی در اینجا تعهد، وجدان کاری و مسئولیتپذیری است که بازیگر تئاتر باید نهایت تلاش خود را درباره آنها به کار بگیرد و شرمنده هنر نمایش نشود. اگر بازیگری به حضور در یک نمایش ساده و بیتکلف، اعلام تعهد کرده، نباید در برابر وسوسه حضور در اثری پرزرق و برقتر تلویزیون و سینما به پایبندیاش، پشت پا بزند. میدانیم که در بسیاری از تئاترها ـ بخصوص نمایشهای غیرحرفهای و در شهرستانها ـ اصلا قرارداد مکتوبی میان عوامل وجود ندارد و آنچه آنها را ملزم به همراهی میکند، فقط حرف و بیان شفاهی است، پس اگر هر کدام بخواهند زیر قول و قرارشان بزنند، سنگ روی سنگ تئاتر بند نمیشود.
پرده سوم: در زمانهای نه چندان دور، رسم بر این بود که یک گروه نمایشی دست کم سه ماه برای روی صحنه بردن یک نمایش، بهطور شبانهروزی تمرین میکردند تا مبادا اثری که روی صحنه میرود، باعث شرمندگی عوامل آن شود. حتی بسیاری از افراد ریشهدارتر تئاتر، به تعداد ماههای بیشتر از این هم برای شکل دادن به یک نمایش، اکتفا نمیکردند و تا به معنای واقعی کلمه، از مطلوبیت کار اطمینان حاصل نمیکردند، آن را روی صحنه نمیبردند. اما متاسفانه و به مرور، تعداد ماههای تمرین تئاتر تقلیل پیدا کرد و الان طوری شده که گاهی نمایشی را با تمرینی دو هفتهای روی صحنه میبرند! بنابراین زمانهای بسیار کم تمرین حتی یک ماهه، برای هماهنگی یک گروه، اصلا مطلوب نیست و نمیتوان انتظار داشت اثری که روی صحنه میرود، معجزه کند. البته نباید از گروههای فراوان متقاضی اجرا، نبود سالن تمرین کافی، فشردگی ساعات تمرین و درگیر بودن برخی از بازیگران حرفهای در چند کار همزمان – که خود یکی از آفتهای مسلم بازیگری است ـ هم در شکلگیری این وضع نابسامان گذشت.
پرده چهارم: اما به فرض اینکه یک بازیگر در آخرین روزهای تمرین و در فاصله کمی پیش از اجرای عمومی، به هر دلیلی- عدم رضایت از کار، مسافرت، بیماری، اختلاف با کارگردان و تهیهکننده و خدای ناکرده مرگ ـ، عطای نمایش را به لقایش ببخشد، واقعا باید چه کرد؟ آیا باید همه چیز را سر آن بازیگر شکست و با جاروجنجال، روحیه گروه را تضعیف کرد یا زانوی غم بغل گرفت؟ جواب، یک نه قاطع است. باید با درک و هوشمندی بالا و نگاهی فهرستوار به تاریخ و چشم انداختن به پیرامون، شرایط را مدیریت کرد. مثل کاری که بازیگر و کارگردان باتجربهای همچون پیام دهکردی انجام داد. دهکردی دقیقا در همین زمانی که «ایرلند نباید جای بدی هم باشه!»، قصد داشت نمایشی به نام «هیچکس نبود بیدارمان کند» را روی صحنه ببرد، اما در آخرین روزهای تمرین، روزبه حصاری، یکی از بازیگران کار دچار مشکلاتی شد و در نگاهی تعاملی با کارگردان به این نتیجه رسید که بازیگر دیگری جایگزینش شود. این اتفاق افتاد و رضا مولایی در فاصله بسیار اندکی تا اجرا، به تمرینات اضافه شد تا کار بدون حاشیه روی صحنه برود. درواقع تفاوت نگاه و شیوه برخورد با یک مساله مشابه از سوی دو گروه، کاری را به ساحل آسایش رساند و اثر دیگر را با بحران و حاشیه مواجه کرد. فرض کنید اگر یک گروه، این بخت را نداشته باشد که در این فاصله زمانی، بازیگر جایگزینی پیدا کند، آیا باید شکست را پذیرفت و پرچم سفید تسلیم را بالا برد؟ جواب، باز هم یک نه قاطع است، چرا که به یاد داریم که در میانههای نمایش «شب هزارویکم» (به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی/ 1382)، حمید فرخنژاد، بازیگر نقش ضحاک ماردوش، دچار بیماری شد و نتوانست چند شب گروه را همراهی کند، اما کارگردان باتجربه تئاتر ایران، در تصمیمی هوشمندانه، علی عمرانی، یکی دیگر از بازیگرانِ این نمایش، را به جای فرخنژاد روی صحنه فرستاد. منتها عمرانی که به نقش فرخنژاد تسلط نداشت و نمیتوانست دیالوگهای سخت او را در مهلتی یکی دو روزه حفظ کند، با لباس شخصی و امروزی، همراه بازیگرانی با گریمها و لباسهایی تاریخی شد و دیالوگهای مربوط به ضحاک را از روی متن نمایشنامهای که در دست داشت، برای تماشاگران خواند. این ترفند اتفاقا مقبول افتاد و ساختارشکنی جذابی را رقم زد. آیا این الگوی خوبی برای جوانترهای کمتجربهتر نیست تا اندکی تامل کنند و یکی از هزاران راه نرفته خود را امتحان کنند؟
پرده پنجم: بازیهای ایران و ایرلند در مرحله پلیآف (حذفی) جام جهانی 2002 کره و ژاپن را به یاد دارید؟ در بازی رفت ما بازی را 2 بر صفر باختیم و شی گیون، دروازهبان ایرلند چند بار با درخشش خود مانع گلزنی علی کریمی و تیم ایران شد. این نتیجه باعث شد ما در بازی برگشت و در ورزشگاه آزادی، به آب و آتش بزنیم، اما در پایان هیچ چیز آن طور که خواستیم پیش نرفت و یحیی گل محمدی، تلخترین گل تاریخ فوتبال ایران را زد. یک گل برای رفتن به جامجهانی در قاره خودمان کفایت نمیکرد. فکر میکنید چرا ما نتوانستیم از آن دو بازی سربلند بیرون بیاییم؟ چون فکر کردیم ایرلند نباید جای بدی هم باشه! پس چرا ایرلندیهای عزیز را اذیت و ناراحت کنیم؟! فارغ از این مثال ظاهرا بیربط، بیشتر باید تلاش کرد تئاتر و عرصه فرهنگ و هنر ایرانی، جای بد و ناشایستی نباشد، وگرنه برد و باخت که نمک و خاصیت هر ورزشی است.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه