یک شب از شبهای بی مهتاب و سرد
سایه سنگین تاریکی جهل
بر زمین نقشه پر رنگی داشت
ابرهای تاریک
روی آن سوسن کوچک
روی آن سرو بلند
منزل داشت
دخمه ها بر پا بود
غل و زنجیر به عشق میکوفتند
غم سنگین به زمان می دوختند
سبد باد صبا پرشده از مرثیه بود
بغض تاریخ پر از هق هقه بود
لیک ورق دیگر این معرکه
این گونه نبود
در غزل خوانی صبح
نفسی مهرآمیز
مژده آمدن طلعت داشت
خبر از آمدن نور امید
خبر از سرخی یک صبح بلند
عطری از آن طرف دنیا داشت
عطر گلهای فدک با خود داشت
فجر با آمدنش نغمه دیگر میخواند
شب نادانی و خودخواهی و زور
به عقب خواهد داشت
حسن کرمانشاهی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد