علیا مخدره «تو»!

آیا ترانه‌سرایان همان حرف‌های عاشقانه و فراق و وصال معمول در شعر را تکرار می‌کنند؟ آیا ترانه‌سرا حرف‌های روزمره را مترنم و موسیقایی می‌نویسد و به مردم بازمی‌گرداند؟ واقعیت این است که برای ترانه نمی‌توان دامنه موضوعی خاص تعریف کرد.
کد خبر: ۷۹۴۱۰۸
علیا مخدره «تو»!

هر چیزی که به زندگی و انسان مرتبط است می‌تواند دستمایه ترانه باشد و در این میان ترانه با شعر فاصله‌ای دارد و آن این که تأویل‌پذیری و چندمعنایی و ارجاعات زبانی و معنایی و اشارات و کنایات دشواریاب و بسیاری از ظرایف دیگر که به شعر قابلیت چندباره خواندن و تحلیل و برداشت‌های مکرر می‌دهند، در ترانه الزامی نیست، اگرچه ممکن است امتیاز ترانه باشد.

اما مهم‌تر از همه اینها، این است که ترانه می‌خواهد از پنجره نزدیک‌تری به جهان نگاه کند. بنابراین انتظار می‌رود که در ترانه‌ها، از زندگی و رخدادهای تلخ و شیرین آن صحبت شود و همچنان که کلمات ترانه از زبان گفت‌وگوی روزمره است، درونمایه ترانه نیز از زندگی روزمره مردم باشد، اما اگر در ترانه‌های پرشمار این سالیان دقیق شویم، مضمون غالب آنها چیزی نیست جز آه و ناله از فراق و شوق وصال و قهر و آشتی با دلداری خیالی که از فرط تکرار و تقلید تمام ویژگی‌های این معشوق همیشگی ترانه‌سرایان برای همگان شناخته شده است، چندان که گویی همه ترانه‌سرایان برای یک «تو» ترانه می‌سرایند و از دست آن «تو» شکایت دارند و از همه عجیب‌تر آن که انگار همگی عاشق همان یک نفرند که این همه توصیف آنها از معشوقشان شبیه یکدیگر است.

دیگر این که انگار ترانه نیز نتوانست سخن سرایان را از قید مضامین تکراری رها کند. ترانه با همه ظرفیت‌ها و قابلیت‌هایش به دام تکرار و تقلید افتاده است و اگر کلمات کلیدی ترانه‌های پرشمار این سالیان را برشماریم به دایره محدود واژگانی می‌رسیم که برخلاف مقتضیات ترانه، اغلب آنها کلمات ذهنی و به تعبیرِ دستوری اسمِ معنایند. چیزهایی از قبیل: بغض، غم، شوق، حسرت، عشق، گریه، دیدار، نفس، تب، وسعت، فصل، فرصت، بهانه، پرواز، اعتماد، نجیب، وطن و نظایر اینها. حتی معدود کلمات حسی که از میان اسامی ذات انتخاب شده‌اند از فرط تکرار و عدم ارتباط با تجربه‌های حسی قدرت حس‌برانگیزی ندارند و در واقع از نظر خیال‌انگیزی در زمره ذهنیات محسوب می‌شوند. واژه‌هایی مانند: قفس، اقاقی، پرنده، اشک، اطلسی، پنجره، کوچه، دست، چشم، دریا، مرداب، رود و نظایر اینها.

درونمایه‌ای که هیچ ارتباطی به سانسور و ممیزی، مجاز و غیرمجاز، رسمی و زیرزمینی و این دست بازی‌های شگفت ندارد و در آن سوی بازار رسمی ترانه نیز از آثار برجسته و اندیشمند و صاحب تفکر اجتماعی و سیاسی خبری نیست و هر چه هست همین آه و ناله و التماس و دشنام و نفرین به معشوقی خیالی و تکراری به نام «تو»ست و همین علیامخدره تو در همه جا حاضر است. افزون بر این، نوعی از ترانه‌های پریشان و بی‌معنا نیز موجود است که فقط مجموعه‌ای از کلماتند بی‌آن که بر این کلمات هیچ منطق معنایی حاکم باشد. ترانه‌هایی که فاقد انسجام منطقی بوده و پریشان گویی و آشفتگی معنایی را برای گریز از تیغ سانسور، برگزیده است. ترسیم‌کنندگان و نگاهبانان خط قرمز دل خوشند که ترانه‌هایی از این دست در همان محدوده مجاز به تفنن گردشی کرده‌اند و سرجای خود نشسته‌اند و روی خطوط ترسیم شده آنها که حریم ایمن است پا نگذاشته‌اند. غافل از آن که همین پریشان گویی و بی‌معنایی، افزون بر آن که مصداق بارز ابتذال هنری است، از مهم‌ترین اهداف فرهنگ مهاجم بیگانه است. به تعبیر محمود درویش شاعر بزرگ عرب: سروده‌ای که هیچ حرفی نزند، سخن دشمن را بیان می‌کند.

اسماعیل امینی /‌‌ شاعر و ترانه‌سرا

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها