ایران در جنگ جهانی اول

جلوه‌هایی از مصائب ناگوار ایرانیان

در اسناد دولتی و خاطرات برخی از چهره‌های سیاسی ابعاد فجیع مرگ و میر ناشی از قحطی و نقش سیاست‌های دولت‌های متجاوز روس و انگلیس تشریح شده است.
کد خبر: ۷۹۳۶۸۸
جلوه‌هایی از مصائب ناگوار ایرانیان

مورگان شوستر آمریکایی که چند ماهی را به‌عنوان خزانه‌دار کل ایران در خدمت دولت ایران گذراند جمعیت ایران را در سال 1290 ش‌/‌ یعنی شش سال قبل از آغاز قحطی، 13 تا 15 میلیون نفر برآورد کرده است. از سوی دیگر به‌رغم کوچک نمایی آمار جمعیت ایران در اکثر گزارش‌های انگلیسی‌ها، راسل، وزیر مختار بریتانیا در ایران در آستانه جنگ جهانی (1293 ش‌/‌ 1914 م) جمعیت ایران را 20 میلیون نفر برآورد کرده است. با توجه به این‌که جمعیت ایران در سال 1320 ش‌/‌1941 م یعنی 27 سال بعد از آغاز جنگ جهانی اول قریب 15 میلیون نفر بوده است، پرسش سهمگینی شکل می‌گیرد که چرا در این فاصله نه تنها جمعیت ایران افزایش نداشته است بلکه با در نظر گرفتن آمار راسل، اگر نرخ زاد و ولد جمعیت را حتی صفر هم بگیریم قریب یک چهارم جمعیت ایران مفقود شده است! در حالی که مسلما نرخ زاد و ولد هیچ‌گاه صفر نبوده است بنابراین کاهش 50 درصدی جمعیت ایران در این فاصله زمانی امر دور از انتظاری نیست. اما سامانه‌های تاریخ‌پردازی نه تنها به این واقعیت اشاره نمی‌کنند بلکه با کم نشان دادن جمعیت ایران در ابتدای جنگ (کمترین آمار ده میلیون نفر) سعی دارند تلفات ناشی از جنگ و قحطی را «بیرون از تاریخ» قرار دهند.

قحطی اصفهان

میرزا عبدالجواد اخوت، تاجر اصفهانی با وجود این که از خانواده‌ای متمول بوده و کم و بیش دستش به دهانش می‌رسیده است، در خاطرات خود صحنه‌هایی را گزارش می‌کند که نشان‌دهنده اوج فقر و فاقه مردم اصفهان در آن روزهاست. در پانزدهم اردیبهشت 1296 می‌نویسد: «کارها هم خیلی درهم و برهم و به منتها درجه سختی و شدت رسیده و روز به روز هم کسب وخامت می‌کند. کلیه لوازم زندگی کمیاب بلکه نایاب و بسیار هم گران، که واقع فوق طاقت است. و از همه سخت‌تر و بدتر امر نان است.» و ادامه می‌دهد: «خلاصه بیش از اینها که می‌گویم و می‌نویسم سخت است. یعنی تا کسی خودش ندیده باشد ملتفت نیست که من چه می‌گویم و چه می‌نویسم». در بیست و هفتم اردیبهشت می‌نویسد: «عجب قیامتی است. عجب مجاعه و قحطی و سختی فراهم شده. واقع فوق طاقت است. هیچ تاریخی چنین روزهای تیره را برای ایران نشان نمی‌دهد. مسلمان نشنود کافر نبیند. گروه گروه و فوج فوج بیچاره مردم بدبخت بدرود زندگانی می‌گویند. یک عده از شدت گرسنگی یک عده از شدت امراض. مجدداً هم مرض حصبه طغیان کرده. چند روز بود که به کلی نان پیدا نشد. یعنی بالمره خبازها بسته بودند... منحصر به نان نیست تمام لوازمات زندگی گران و کمیاب و بعضی نایاب است. آرد گندم اگر پیدا شود یک من شش تومان که خرواری سیصد تومان باشد و قس علیهذا.... دیگر نمی‌دانم چه خواهد شد. این عده‌ای که باقی هستند آیا باقی خواهند ماند تا سرِ خرمن و آیا سرِ خرمن خوب خواهد شد یا نه» و برای این‌که وضع را ملموس‌تر به تصویر بکشد، می‌نویسد: «مردم دهات اغلب تلف شده‌اند. یکی از دهات را می‌گفت که سابقا قریب دویست نفر جمعیت داشته، حالی سه نفر مرد و چند نفر زن و چند بچه بیشتر نمانده‌اند.»

اخوت با اخباری که از گوشه و کنار می‌شنید مطمئن شده بود که بخش اعظمی از این قحطی تصنعی و ساختگی است. یعنی دست‌هایی در کار است تا مردم در قحطی بمیرند! هر چند بنابر روحیه محتاط خود سعی می‌کند در ورطه جزم‌اندیشی فرونغلتد. در خاطرات روز بیست و سوم فروردین 1296 می‌نویسد: «از قراری که شایع است سبب این قحطی و گرانی انگلیس‌ها هستند ولی حقیقت مطلب را نمی‌دانم، چرا که روزنامه‌ها در این ماه توقیف بوده و ابدا از اخبار سیاسی نمی‌گذارند کسی اطلاع پیدا نماید. یعنی از بس کار سخت است کسی دنبال اخبار سیاسی هم نیست. نمی‌گذارند. خدا خودش ترحم فرموده آبی به این آتش بپاشد.... واقع، یک ثلث مردم مرده‌اند. در اغلب معابر فقرا مرده و کسی نیست آنها را به خاک سپارد. باز هم خداوند ترحم فرماید» در نهم خرداد می‌نویسد: «نمی‌دانم دست انگلیس مانع ارزان شدن است یا آن‌که خود بلدیه برای جلب نفع و دخل خودش نمی‌گذارد ارزان شود یا آن‌که علت دیگری دارد. به هر صورت در این که دست محرکی در کار است هیچ محل شبهه و تردید نیست.»

قحطی آذربایجان

آذربایجان هر چند همواره به‌عنوان یکی از ثروتمندترین و حاصلخیزترین مناطق ایران شناخته می‌شد اما بلیه قحطی در این سامان هم روی زشت خود را نشان داد. گزارش‌های خاطره گون کسروی از این منطقه ایران نشان‌دهنده دو امر است. یکی بی‌سابقه بودن شدت قحطی و گرسنگی و دیگری دست داشتن روس‌ها در تشدید و مرگبارتر کردن قحطی. کسروی در باب زمستان 1296 ش می‌نویسد: «روسیان هم به خریدن و انبار کردن گندم و جو می‌کوشیدند. از هر باره زمینه برای کمیابی و گرسنگی آماده می‌شد. دیگر گرفتاری‌ها یک‌سو و این گرفتاری از همه بدتر می‌کرد... از همه جا ناله از کمی کشت و نایابی نان می‌رسید». کسروی در ادامه اظهار نظری می‌کند که به‌عنوان این که وی به‌عنوان یک مطلع از تاریخ ایران شناخته می‌شود باید آن را جدی گرفت. می‌نویسد: «ما در تاریخ داستان خشکسالی فراوان می‌خوانیم ولی گمان نمی‌دارم از این بدتر خشکسالی بوده. راست است ما آنها را ندیده‌ایم تا با این بسنجیم ولی دلیل می‌داریم که این از سخت‌ترین خشکسالی‌ها بوده. زیرا 9 ماه بیشتر آسمان از باریدن ایستاد و از تابستان که زمان برداشت خرمن‌ها بود کمیابی نمودار گردید. از آن سوی روسیان در بسیار جاها انبارها را مهر کردند و آنچه گندم و جو یافتند برای خود گرفتند. بدتر از همه آن‌که خشکسالی و نایابی در هر سوی ایران رخ رو داده و آوردن گندم و جو گرچه از راه‌های دوری باشد نشدنی بود.»

کسروی سیمای مردم را اینچنین به تصویر می‌کشد: «کم‌کم رنگ‌ها زرد شدن و تیره شدن گرفت و کسانی‌که از گرسنگی مرده بودند در کوچه‌ها دیده شدند... در این میان بیماری حصبه (تیفوس و تیفوئید) پیدا شده روز بروز سخت‌تر می‌گردید و دسته‌ای را هم این از میان برد... یک زمستان سخت و دلگدازی می‌گذشت.»

دکترابوالحسن فیاض‌انوش / دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها