راهکار ترک دشنام و بدگویی چیست؟

دشنام و بدگویی از منظر قرآن کریم

زخمی که بر روح می‌نشیند

[امام محمد باقر (ع‌)] درباره این کلام خداوند که «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: بهترین سخنی که دوست دارید مردم به شما بگویند، به آنها بگویید، زیرا مبغوض خداست آن‌که لعنت می‌فرستد، دشنام می‌دهد، بر مؤمنان زخم زبان می‌زند، بدگو و بدزبان است و در تکدی سماجت می‌کند.
کد خبر: ۷۸۴۵۶۹
زخمی که بر روح می‌نشیند

خداوند دوستدار کسی است که مأخوذ به حیا، بردبار، عفیف و پارساست. (امالی شیخ صدوق، ص 326‌)

تلخی تحمل‌ناپذیر

از میان این خصلت‌های ناپسند، طعنه یا زخم زبان ـ شاید به دلیل دوپهلو بودنش که ریشه در نفاق و ریا و تظاهر دارد ـ از جمله آزاردهنده‌ترین رذایل اخلاقی است که گاه آثار سوئی که بر آن مترتب است تا مدت‌ها در ذهن و ضمیر آن‌که مخاطب این هجمه زبانی بوده باقی می‌ماند و جراحتی التیام‌ناپذیر در روح و روانش بر جای می‌گذارد. لعن، دشنام و هرگونه بدگویی و بدزبانی دیگر را می‌شود دست‌کم با گذر زمان و فراموشی حاصل از آن بخشید و در دل نیز از تألم خاطرش درگذشت اما نیش و کنایه‌ و زخم زبان را حتی اگر بشود بخشید، بسادگی نمی‌توان به دست فراموشی سپرد و خاطر را از یادآوری مدام و تلخی تحمل‌ناپذیرش پیراست. زخم زبان، زخمی زنده است که هر دم از نو تازه می‌شود و بیش از پیش می‌آزارد. شاید یکی از مصادیق بارز کسی که در این کلام پیامبر (ص‌) مستحق عقاب دانسته شده، شخص طعنه‌زن باشد که حقیقتا امنیت روحی و روانی دیگران را با زبان خود در معرض خطر قرار می‌دهد: «یا علی، آن‌کس که مردم از شر زبانش در امان نباشند، اهل آتش است.» (من لا یحضره الفقیه، تالیف شیخ صدوق (ره‌)، جلد 4، صفحه 352‌)

نیرنگ به‌جای کیاست

در روایات آمده است که «المؤمن کیس» یعنی مؤمن زیرک است. پس هوش و ذکاوتی که به زیرکی و کیاست بینجامد به خودی خود مذموم نیست، بلکه از نگاه دین خصلتی پسندیده است اما همان‌گونه که عالمان بی‌عمل عذابی سخت‌تر از جاهلان دارند، زیرکانی که از ذکاوت خود به سود منافع شخصی و به زیان آرامش دیگران سوءاستفاده می‌کنند نیز به گناهی بزرگ‌تر و نابخشودنی‌تر گرفتارند، چراکه آسیب جبران‌ناپذیرتری نیز به دیگران وارد می‌آورند: چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر بَرَد کالا. امام علی (ع‌) در پاسخ کسانی که ایشان را با معاویه مقایسه می‌کردند، فرمود: «به‌ خدا سوگند معاویه زیرک‌تر از من نیست، او نیرنگ‌ می‌بازد.» این «نیرنگ» در مقابل «کیاست» می‌تواند معیار اصلی تمایز زیرکی پسندیده از زیرکی ناپسند باشد که ارتباط مستقیمی هم با مساله طعنه و زخم زبان دارد.

دشنام دادن و ناسزا گفتن، نیازمند هوش و ذکاوت نیست، حال آن‌که نیش و کنایه چون با نفاق و ریا درآمیخته، زاییده محاسبات ذهنی است به‌طوری که در مواجهه با آن، مخاطب از یک سو تا بیشترین حد ممکن آزار می‌بیند و از سوی دیگر چون با بدگویی مستقیم مواجه نشده، نمی‌تواند علناً برآشوبد و پاسخ درخور بدهد. تنها می‌تواند در دل برنجد و دم برنیاورد و این آزار روحی هولناک به طور کامل ریشه در همان استعدادی دارد که مختص آدمی است ولی در راه باطل به کار گرفته شده است. خِردی که بناست اسباب بیداری باشد، غفلت مضاعف می‌زاید و انسان را از حیواناتی که محروم از نعمت عقل و هوش هستند به‌مراتب پست‌تر می‌کند.

انزوای ناگزیر

زخم زبان، آفت ارتباط است. انسان به اقتضای انسانیت خود موجودی اجتماعی است و به پیوندهای خانوادگی و بستگی‌های نَسَبی و سببی نیاز مبرم دارد اما طعنه‌های این و آن یا همان حرف‌های کنایه‌آمیز دیگران راه را بر ارتباط حسنه می‌بندد و آدمیان را در عین نیاز و باوجود میل باطنی‌، از هرگونه رابطه دوستی و خویشاوندی گریزان می‌کند و به‌تنهایی و انزوا سوق می‌دهد. بخش مهمی از زخم‌های زبانی، قضاوت‌های نابجایی است که ما در مورد دیگران بر خود روا می‌داریم. شاید چون همیشه خود را معیار حق می‌پنداریم و نیکی و بدی دیگران را در ترازوی رفتار یا از آن بی‌اساس‌تر، پندار خویش می‌سنجیم. گاهی دلیل طعنه و کنایه، بدطینتی و لذت تمسخر و دیگرآزاری نیست، بلکه صرفاً انتقادی است بزدلانه که در قالب ایهام و کنایه بیان می‌شود. اما کسی که طعنه می‌زند منتقد نیست، منتقم است؛ چراکه شرط انتقاد، برخورداری از روحیه پرسشگری است، حال آن‌که انتقام با عصبیت و خشم و عقده‌های فروخورده درهم آمیخته و کوچک‌ترین نسبتی با حقیقت‌جویی و شناخت ندارد. حال چه می‌شود که ما به خود نه فقط اجازه قضاوت، که از آن فراتر اجازه اهانت کردن می‌دهیم و شرمسار هم نمی‌شویم؟ پاسخ را می‌توان در این فرازهای خواندنی خطبه امیرالمؤمنین(ع‌) در نهج‌البلاغه جُست که بهترین حُسن ختام برای بحث ما در اینجاست:

بر کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزاست که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند، و شکر این نعمت بگزارند، چندان که این شکرگزاری، آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیب‌جویی که برادر را نکوهش کند، و به آنچه به‌ آن گرفتار است سرزنش کند. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید و گناهان او را پوشید ـ بزرگ‌تر از گناهی که او را به آن مذمت کند ـ و چگونه او را مذمت کند که خود چنان گناهی کرده است ـ لیکن پوشیده و در پرده است ـ. و اگر چنان گناهی نداشته گناهان دیگری داشته که از آن گناه بزرگ‌تر است و به خدا سوگند، اگر گناهی که کرده بزرگ نیست و گناهی است خُرد، جرأت او را بر زشتی مردمان گفتن، گناهی بزرگ‌تر باید شمرد. ای بنده خدا در گفتن عیب کسی که گناهی کرده است، شتاب مکن! چه، امید می‌رود که آن گناه را بر او ببخشند، و بر گناه خُرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسی عیب دیگری را دانست، بر زبان نراند به خاطر عیبی که در خود می‌داند. و شکر بر کنار ماندن از گناه، او را بازدارد از آن‌که دیگری را که به گناه گرفتار است بیازارد.» (نهج‌البلاغه، خطبه 140، ترجمه سید جعفر شهیدی‌)

محمد کامیار / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها