عادت، نقش تعیین کننده‌ای در مساله‌ تغییر و تحول انسان دارد

فرار از زنجیر عادات

گربه‌ها موجوداتی هستند که با عادت‌هایشان زندگی می‌کنند. شنیده‌اید ترک عادت موجب مرض است؟ خب، ظاهرا در گربه‌ها این ضرب‌المثل کاملا درست است و به هم خوردن هر یک از عادت‌های معمول روزمره‌شان می‌تواند آنها را مریض کند.
کد خبر: ۷۸۴۵۶۷
فرار از زنجیر عادات

جالب اینجاست که اگر صاحب گربه برایش یک عادت جدید درست کند،‌ بیماری گربه هم برطرف می‌شود. محققان دانشگاه ایالت اوهایو در مطالعات خود به این نتیجه رسیده‌اند که در صورت به هم خوردن عادات روزمره‌ زندگی، گربه‌های سالم و گربه‌هایی که به بیماری‌های مزمن مبتلا هستند، به یک اندازه علائم بیماری را نشان می‌دهند؛ علائمی مثل بالا آوردن،‌ سرفه کردن و... در واقع انگیزه‌ اصلی این مطالعه وقتی به‌وجود آمد که صاحبان تعدادی از گربه‌های بیمار (با علائمی که پیش از این گفته شد)‌ چون نمی‌توانستند از گربه‌هایشان نگهداری کنند، آنها را به مرکز دامپزشکی دانشگاه اوهایو سپردند. جودی استلا، در آن زمان دانشجوی دکتری بود و متوجه شد اگر درمانی برای این گربه‌ها پیدا نکند، احتمالا همگی خواهند مرد. جودی استلا برای گربه‌های بیمار عادات کم‌استرسی در بازی،‌ غذا خوردن و دفع به وجود آورد و خیلی زود متوجه شد علائم بیماری بهبود یافته است.

این خبر به تنهایی شاهد مثال کاملی است بر اهمیت و جایگاه عادت در زندگی جانوری. حال این‌که آیا این حکم در حیات انسانی هم با همین چند و چون صادق است یا نه، محل بحث ما در اینجاست.

ترک عادت، موجب مرض

در خصوص این‌که ضرب المثل مشهور «ترک عادت موجب مرض است» چه میزان صحت دارد و اصلاً قابل اعتناست یا نه، بحث‌های فراوان شده است اما نکته‌ای که کمتر مورد اشاره قرار گرفته وجه اطلاق این ضرب‌المثل به موقعیت‌های انسانی است. یعنی این‌که انسان دقیقاً از آن‌ رو که موجودی جاندار و طبیعی است یا به عبارت دیگر از جهت حیوانیتش محتاج نظم و نیازمند عادت است. گواه این مدعا، همین خبر مربوط به وابستگی زندگی گربه‌ها به عادت روزانه است که در ابتدای مطلب عنوان شد. انسان در بسیاری از جنبه‌های حیاتی‌اش زیست حیوانی دارد و این گستره به قدری است که بعضی‌ها را بر آن داشته تا برای نیازهای غریزی و حیوانی انسان اصالت قائل شوند و بقیه نیازها را برساخته یا تقلبی و نااصل بدانند. چنان‌که به عنوان نمونه نظریات روانشناختی «فروید» تا اندازه‌ای و نظریه‌ شرطی‌سازی «اسکینر» به طور کامل بر این انگاره مبتنی است. با این وصف یعنی با این زاویه‌ نگاه به موجودیت انسان، ضرب‌المثل مذکور نه فقط درخصوص گربه‌ها و دیگر حیوانات که در مورد آدمیان هم بی‌چون‌ و چرا مصداق آشکار خواهد داشت.

ترک عادت، شرط فضل

نگاه دیگر به هستی انسانی، تأکید و تکیه بر وجه تفاوت یا مابه‌الامتیاز انسان از دیگر موجودات است. مشخص است که منظور، زبان و عقل و اراده و اختیار است. در باب این تفاوت هم زیاد گفته‌اند و شنیده‌ایم، اما به نظر می‌رسد مساله مورد بحث یعنی تکرار و عادت، اینجا هم برای آدمیت مشکل‌ساز شده و بیشتر به سود آسایش و راحتی حیوانی میل پیدا کرده است. یعنی تکیه، تأکید و تکرار جای اصل موضوع نشسته و آن تعبیر معروف که «ماهی از فرط حضور آب در دور و برش وجود آب را حس نمی‌کند» در مورد ما هم مصداق یافته است. ما هم از فرط تکرارِ وجه تمایز انسان از حیوان، دیگر خیره به انگشت اشاره مانده‌ و مشار‌ٌالیه را از یاد برده‌ایم. از منظر اراده و اختیار انسانی، ترک عادت نه فقط موجب مرض نیست بلکه شرط فضیلت و برتری بنی‌آدم به‌شمار می‌رود. چه‌، تنها انسان، آن هم انسانی که از استعداد وجودی خود برای انتخابگری حداکثر بهره را برده باشد، قادر است بر عادات بیرونی و روزمر‌گی‌های محیطی غلبه پیدا کرده و برخلاف جهت حرکت آب شنا کند. که به قول لسان‌الغیب، حافظ: از خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من‌/‌ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.

شهید آوینی در کتاب «آغازی بر یک پایان» می‌نویسد: «تحول تاریخی بشر جز از طریق انقلاب ممکن نیست. آنان‌که این نظریه را نمی‌پذیرند، به وضع موجود دل بسته‌اند. در درون انسان میلی برای ماندن هست و میل دیگری هم برای رفتن؛ و این دومی قوی‌تر است. از آنجا که بشر، اهل عادت است و دل به ماندن می‌سپارد، تحول تاریخی‌اش جز از طریق انقلاب ممکن نیست. انقلاب یک تغییر دفعی است و ناگهانی روی می‌دهد و همه‌ عادات گذشته را درهم می‌ریزد و بنابراین نمی‌تواند صورتی مداوم پیدا کند. «انقلاب دائم» یک آرزوی شیرین، اما دست‌نیافتنی است. زندگی فی‌نفسه ملازم با سکونت و آرامش و امنیت و امکان آینده‌نگری است. یعنی زندگی بشر ملازم با عاداتی است که او را دعوت به ماندن می‌کنند و انقلاب، کوچیدن است.»

ممکن است به نظر برسد این‌ قبیل اشارات، صرفاً مواعظی دینی و غایتی خاص را دنبال می‌کند اما بواقع چنین نیست و هر انسانی با هر مرام و مسلکی می‌تواند عقلانی بودن این قبیل گزاره‌های منطقی و قابل تأمل را دریابد. زیرا جیم موریسون، ستاره‌ مشهور موسیقی راک هم - که طبعاً مبلّغ دینی یا حکیم الهی نیست ـ سخنانی چنین دارد. وی می‌گوید: «آزادی اقسام متفاوتی دارد که اغلب نیز دچار سوء‌تفاهم‌های زیادی می‌شود. مهم‌ترین نوع آزادی، در آن حالتی است که شما بتوانید همان‌طور که هستید باشید. شما در زندگی روزمره‌ خود دائم نقش بازی می‌کنید. در نهایت توانایی احساس و تغییر در شما از بین می‌رود، زیرا ماسکی به صورت خود زده‌اید. تا زمانی‌ که تک‌تک آدم‌ها در درون خودشان انقلاب نکنند، هیچ انقلابی در مقیاس وسیع شکل نمی‌گیرد. این اتفاق ابتدا باید در درون انسان‌ها بیفتد.»

نه آن و نه این

گزاره‌ سومی هم در این میان متصور است. این‌که به تعبیر خیام در آن بیت مشهور گفته شود: راه نه آن است و نه این؛ یعنی آن‌‌که نه به طور کامل جانب طبیعت را بگیریم و منکر آموزه‌های عقلی و استعدادهای ارادی وجود انسان بشویم، نه این‌که طبیعت و اقتضائات ناگزیرش را نادیده انگاشته و صرفا با کوبیدن بر طبل اراده و اختیار از انسان‌ها انتظار عصمت و معجزه داشته باشیم. براساس این گزاره‌ سوم، نه می‌بایست هیزم به آتش عادات و روزمرگی‌ها ریخت و نه لازم است که به انقلاب‌های دفعی و تحولات آنی توسل جست، بلکه می‌توان حیوانیت وجود خویش را تحت کنترل وجه امتیاز انسانی یعنی اراده و اختیار قرار دارد و حد وسط یا امری بین‌الامرین را اختیار نمود. امام علی (ع) در سفارش به فرزند خود امام حسن (ع) این گزاره‌ به مراتب معقول‌تر و عملی‌تر از گزاره‌های پیشین را با این بیان مورد اشاره قرار داده‌‌‌‌اند:‌ «خود را به شکیبایی در آنچه ناخوشایند است عادت ده؛ که شکیبایی ورزیدن عادتی‌ است پسندیده و ارجمند.» (نهج‌البلاغه، نامه 31)

این آموزه‌ ژرف که در کلام امیرالمؤمنین در قالب اصل «عادت دادن خویشتن به نیکی‌ها» بیان گردیده، در کلام فلاسفه نیز به شکلی دیگر مطرح شده است. به عنوان نمونه جان استوارت میل که اسماً در شمار فیلسوفان فایده‌گرا به‌شمار می‌آید با تحلیلی متناسب با دو وجه حیوانی و انسانی وجود انسان ـ که در واقع مبتنی بر نگاهی انسان‌شناختی است نه صرفاً فایده‌گرایانه ـ اعتبار گزاره‌ سوم مورد نظر ما را این‌گونه به اثبات می‌رساند: «ما در واقع نمی‌توانیم مستقیماً اراده کنیم و بخواهیم متفاوت از آن چیزی باشیم که هستیم. اما آنهایی هم که فرض می‌شود شخصیت ما را برساخته‌اند مستقیماً نمی‌توانسته اند اراده کنند و بخواهند که ما آن چیزی بشویم که هستیم. خواست و اراده آنان هیچ قدرت مستقیمی نداشته است مگر بر اعمال خود آنان. آنها با اعمالی که برای ساختن [شخصیت] ما کرده اند [شخصیت] ما را ساخته‌اند، اما نه با خواست و اراده فرجام کار، بلکه با خواست و اراده وسایل مقتضی؛ و ما نیز زمانی که عاداتمان بیش از حد ریشه‌دار و مزمن نیست، می‌توانیم بر همان وجه با خواست و اراده مقتضی، خودمان را تغییر دهیم. اگر آنها توانسته‌اند ما را تحت تأثیر شرایطی معین قرار دهند، ما هم به همان نحو می‌توانیم خودمان را تحت تأثیر شرایطی دیگرگونه قرار دهیم. ما هم دقیقاً به همان اندازه دیگرانی که شخصیت ما را برای ما ساخته‌اند، اگر اراده کنیم، توانایی آن را داریم که شخصیت خودمان را بسازیم.»

حال با این اوصاف شاید بتوان نیایش زیبای «یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول‌ الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن‌ الحال» را در لحظه‌ تحویل سال، به‌گونه‌ای دیگر دریافت و با فهمی نو و حالی دیگرگون، از برکات زمزمه‌اش حیاتی دگرباره یافت.

آزاد جعفری / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها