روزنامه خندان

آمبولانس ۳۰۰

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۷۸۴۰۸
یادداشت‌های روزانه یک کاندیدا

سیاست روز: یادداشت‌های روزانه یک کاندیدا

شنبه: دیشب خواب خوبی دیدم و با لذت بیدار شدم. صندلی‌های مجلس واقعا گرم و نرم است اما برای من خدمت به مردم در اولویت است. احساس تکلیف عجیبی دارم.
یکشنبه: از دست این تماس‌های تلفنی مشکوک خسته شده‌ام. همه می‌خواهند به زور به آدم پول بدهند اما معلوم نیست منشاء این پول‌ها، پاک باشد. یک نفر هم زنگ زده و گفته یک چک صدمیلیون تومانی برایم کنار گذاشته تا وقتی می‌خواهم به مردم حوزه انتخابیه‌ام خدمت کنم، دست و بالم خالی نباشد. خدا خیرش بدهد ولی آخر صد میلیون تومان هم شد پول؟!
دوشنبه: حوالی ساعت دو بعدازظهر در یک کوچه تنگ و باریک گرفتار چند زورگیر شدم. آنها از یک لحظه غفلت من استفاده کردند و به زور رقمی نزدیک به سیصد میلیون تومان در جیب‌های مختلف و کیف دستی من گذاشتند و فرار کردند. فعلا به پول‌ها دست نزدم تا منشا آنها را پیدا کنم. اگر منشا این پول‌ها "پاک" نباشد باید قبل از مصرف آنها را با آب سرد بشویم.
سه‌شنبه: باز هم در همان کوچه مورد سوء‌قصد واقع شدم و چند نفر که شکل قاچاقچی‌ها بودند در جیب سمت چپ پیراهنم یک چک به مبلغ یک میلیارد تومان گذاشتند و بعد گریختند. من نمی‌دانم چرا شهرداری اینقدر کوچه‌ها را تنگ و ترش طراحی کرده که چک و اسکناس دیگران می‌رود توی جیب بچه مردم؟!
چهارشنبه: امروز پسرم برای دریافت پول توجیبی روزانه‌اش آمد. تمام جیب‌هایم را زیر و رو کردم اما پولی پیدا نشد. انتخابات واقعا خرج دارد. بعد از نیم ساعت یک اسکناس ده هزار تومانی پیدا کردم و به پسرم دادم. خدا کند منشاء این اسکناس پاک باشد. من در تربیت پسرم خیلی حساسم.
پنج‌شنبه: امروز با یکی از سران‌... قرار داشتم. می‌گفت آقای (م - الف) سفارش کرده که مبلغ (...) تومان از حساب آقای (ب - ز) برداشت کرده و می‌خواهد تقدیم کند. به ایشان گفتم اگر پول آقای (ب - ز) منشاء پاک دارد به حسابم واریز کنید وگرنه می‌رویم و افشاگری می‌کنیم و آبروی (ب - ز) را می‌بریم. حالا خودمانیم "بز" هم شد اسم؟!
جمعه: یادداشت‌های روزانه امروز به دلایل امنیتی و حفظ شئونات اخلاقی قابل انتشار نیست ولی فقط این را بگویم که چرا مسئولان رسیدگی نمی‌کنند؟!

شرق : ماجرای محرمانه یک طلاق سیاسی

ما اگر پا بدهد آب حوض هم می‌کشیم، زن‌وشوهر هم آشتی می‌دهیم دوتا مرغ عاشق را هم به‌هم می‌رسانیم تا بیفتند توی قفس زندگی و امنیت و آینده‌شان تامین شود. حالا هم مهدی آیتی، که نماینده اصلاح‌طلب سابق مجلس است، گفته: «اگر‌ این‎روند به شکل فعلی ادامه یابد، ما، یعنی اصلاح‌طلبان، روحانی را طلاق سیاسی می‌دهیم.» اینجا دقیقا همان‌جایی است که آمبولانس‌چی باید ورود کند. به همین مناسبت اصلاح‌طلبان و اعتدال را دعوت کردیم کافه تا کاپوچینو بخورند و بگویند مشکلشان کجاست.
اصلاح‌طلبان: نمی‌خوام. اینطوری نمیشه. ما تفاهم نداریم. اعتدال: من درک نمی‌کنم؟ من؟ من همون روز اول نگفتم من شغل خودم‌رو دارم، هویت خودم‌رو دارم، من می‌خوام برم سر کار. من دوست ندارم بشینم تو خونه ببینم شما هرچی بگی من هی بگم چشم.
اصلاح‌طلبان: من همچین چیزی خواستم؟ من نگفتم شما بشین خونه و هی به من بگو چشم، ولی شما اصلا یک‌بار دست من‌رو گرفتی ببری این‌ور، اون‌ور بگی این اصلاح‌طلبان منه؟ نه دیگه. د نشد. اصلا آقای آمبولانس‌چی، همین دیروز پریروز از محافظه‌کارا اومدند گفتند بیا با هم ائتلاف کنیم. چی؟ وای؟ من و اعتدال گیس به‌هم گره زدیم. بعد شما می‌گویی من بیام با شما بیائتلافم؟ اصلا و ابدا. من به اعتدال خودم وفادارم. می‌بینی؟ یه کاری کرده فکر می‌کنند من اصلاح‌طلب دستم به جایی بند نیست.
اعتدال: حالا اینطوری شد؟ مگه روز اول من نگفتم من واسه خودم استقلال دارم؟ اصلاح‌طلبان: ببخشیدا، خیلی ببخشیدا، عکسامون چی؟ اون‌همه عکس دسته‌جمعی داشتیم چی؟ اعتدال: عذر می‌خوام من از اونا نیستم که ببینند طرف ماشینش چیه، خونش کجاست. من خودم، هم ماشین دارم، هم خونه. که فردا برم پز خونه و ماشین طرف‌رو بدم.
اصلاح‌طلبان: وای‌وای‌وای آمبولانس‌چی می‌بینی؟ این اعتدال حق منه، جریان سیاسی منه، ولی من‌رو فراموش کرده. اعتدال: واه‌واه. یکی ندونه فکر می‌کنه من از وقتی با ایشون آشنا شدم اومدم شهر. نخیر آقا. نخیر... الکی هم هی دادوبیداد راه ننداز... اصلاح‌طلبان: وای‌وای‌وای... آمبولانس‌چی من نمی‌تونم... واقعا نمی‌تونم... من طلاق سیاسیم‌رو می‌خوام... اصلا حق طلاق با منه دیگه؟ طلاقم‌رو می‌خوام... مهرش‌رو هم میدم...
آمبولانس‌چی: از قدیم گفتند اصلاح‌طلبان و اعتدال دعوا کنند همسایه‌ها و رسانه‌های منتقد باور کنند. به قول مامان‌بزرگم نزنید این حرفارو... نکنید این کارارو...

اعتماد: گفت خود پیداست از زانوی تو

بعضی ها حرف هایی می زنند که آدم با عقل گردش حیران می ماند. به مناسبت هشت مارس، زن ها و مردها، به خصوص زن ها چیز هایی توییت کرده اند و استاتوس گذاشته اند که فقط سه ربع ساعت طول می کشد آدم بتواند هضمش کند، درکش پیشکش. طرف زده «من زنم و افتخار می کنم به زنانگی ام.» «من زنم» را به حساب جمله خبری می گذارم و از کنارش رد می شوم.
بالاخره شهلاو ناهید و اعظم و مریم و شکوفه و از این قبیل مرد که نمی توانند باشند. لااقل بنا بر شواهد و قراین مرد نمی توانند باشند. اما جمله دومش را دو روز است دارم فکر می کنم و نمی فهمم که چرا یکی باید به جنسیت خودش افتخار کند. یعنی چه؟ از جماد تا گیاه و از حیوان تا انسان یکی نر است، یکی ماده: یکی مرد است دیگری زن و تقریبا به طور مساوی این موهبت بین مخلوقات تقسیم شده.
یکی مونث است و دیگری مذکر... چند سال پیش به مناسبت روز زن یکی از مجری های تلویزیون هول شد و گفت که «این روز فرخنده را به همه مونث های عالم تبریک می گویم.» جمله خنده داری گفته بود مجری تلویزیون. مگر می شود به سوسک ماده و گربه ماده و کلمات مونث تبریک گفت؟ از آن خنده دارتر همین است که کسی به زن بودنش افتخار کند. که چه؟ اگر شعار است، چه بهتر که آدم برود دنبال شعر معنی دار و درست و حسابی، اگر شعر است شک ندارم که با پیشوند و پسوندی همراه است و اگر یک جمله حساب شده و دقیق است، واقعا باید به گوینده اش شک کرد و اگریاوه است، چه جای یاوه؟ از کجا می آیی از حمام گرم کوی تو/ گفت خود پیداست از زانوی تو. همین که آدم همچه جمله ای را بنویسد خود دلیل بر شرمنده بودن نیست؟ تا آدم یک گرفتاری روحی روانی نداشته باشد چرا باید با صدای بلند چیزی را بگوید که هیچ ارزشی ندارد؟
من غلط بکنم ضد زن باشم. زن و مرد را خدا آفریده و کار دنیا بدون هر کدام لنگ است. مادر که نباشد از پدر کاری برنمی آید و پدر که نباشد مادر درختی است بی بر. جزو رفتار جاهلی است که کسی به خاطر جنسیت به خودش مباهات کند و به دیگران فخر بفروشد. بعید می دانم فمینیست ها از این عقاید افراطی داشته باشند. اگر چه از فمینیست ها چیزی بعید نیست. یک کلمه از دهان رییس جمهور در رفت که به حرف نتانیاهو حتی پیرزن ها هم می خندند، بروید ببینید چه قشقرقی در شبکه های مجازی راه انداختند همین فمینیست ها. آسمان به زمین رسید و زن و مرد صف کشیدند که به ساحت مقدس زن توهین شده و رییس جمهور باید معذرت بخواهد و... من اول فکر کردم این همه اعتراض به خاطر این است که مقام شامخ پیرها را پاس بدارند اما بعد معلوم شد آنقدری که زن مهم است پیری اهمیتی ندارد. بعد شنیدم که اگر رییس جمهور در جمله اش قصد تحقیر و تخفیف نداشته چرا نگفته پیرمرد؟ پیرمرد گفته بود محال بود هیچ مردی اعتراض کند. اعتراض که نمی کردند هیچ سرشان را به نشانه تایید تکان می دادند و با او همراهی می کردند.
اما ظاهرا کسی نباید به زن، ولو در قامت ننجون توهین کند یعنی اگر یکی بگوید پیرزنان عموما از مسائل سیاسی بی اطلاعند و به مناسبات دیپلماتیک وقعی نمی نهند توهینی به مقام شامخ زن و پیرزن روا داشته؟ دیدم یکی اعتراض کرده که این رییس جمهور هم مثل قبلی اهل گفتمان مردانه است پرسیدم قبلی هم مگر چیزی در این باره گفته؟ گفتند آن جمله «چی چی را لولو برد» آیا می تواند زنانه باشد؟ توانستن که البته می تواند، کار جهان نشد ندارد اما الکی هم که آدم با بهانه و بهانه نمی تواند با همه دربیفتد البته رییس جمهور هم اگر حواسش بود با یک جمله حساب نشده رای پیرزن ها را برای دور بعد از دست نمی داد. حالاچه کاری بود این پیرزن گفتن، نمی دانم.
البته زن بودن همچین بی فخر و مباهات هم نیست. یک روز زن رسمی داریم که زنان هدیه می گیرند و حالش را می برند. یک روز همین هشت مارس است که هدیه می گیرند و استاتوس صادر می کنند. عید و تولد و سالگرد ازدواج و ولنتاین واسپندار مزدا و مهرگان و تیرگان و اسفندگان و چهارشنبه سوری و سیزده بدر هم روش. اگر یکی به من بگوید زن در ایران مظلوم است همین منی که به ظاهر معقول و سر به زیر و مودبم با سر می روم توی دماغش. مظلوم کجا بود؟ اگر مظلوم بودند که کتبی و شفاهی افتخار نمی کردند. بگذار این دهن من بسته باشد...

کیهان : قبرستان

گفت: بالاخره ماجرای این پول‌های کثیف که وزیرکشور گفته است وارد انتخابات شده به کجا کشید؟
گفتم: وزیر کشور اعلام کرد که فقط هشدار داده‌ نه اینکه پول کثیف وارد شده باشد.
گفت: ولی اسناد زیادی هست که رد پای پول‌های کثیف را در جبهه مدعیان اصلاحات نشان می‌دهد.
گفتم: ایول!... مگر شهرام جزایری به تعداد زیادی از نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس ششم پول‌های کلان نداده بود؟ و یا در افتضاح پتروپارس و قرارداد بدون مناقصه ۸ میلیارد دلاری پای بهزاد نبوی و اکبر ترکان در میان نبود؟ یا مگر در قرارداد کرسنت همین اصلاح‌طلبان باعث هپل‌هپوی بیت‌المال نشده بودند؟ و یا مگر شرکت نفتی استات اویل در یک قلم مبلغ ۵ میلیون دلار به مهدی هاشمی رشوه نداده بود؟ و... و...
گفت: یعنی مدعیان اصلاحات تصور می‌کنند که مردم این سوءاستفاده‌ها و رانت‌خواری‌ها و بهره‌گیری از پول‌های کثیف را فراموش کرده‌اند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو بعد از مدتی به یکی از دوستانش رسید و بعد از حال و احوال پرسید؛ حال مادرت چطور است؟ و دوستش گفت؛ مادرم که پارسال فوت کرد و خود تو هم در مراسم ختم او شرکت کرده بودی! و یارو که بدجوری به جدول زده بود گفت؛ منظورم این است که هنوز در همان قبرستان است؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها