سکانسی از فیلم بابای اجباری را ببینیم. ماجرای فیلم از این قرار است :شهرام که از زنها نفرت دارد، سهامدار عمده یک شرکت است. او که از حضور خانم زهروی در میان سهامداران شرکت احساس نارضایتی میکند، دل او را شکسته و در همان روز، پدر خانوادهای فقیر را به خاطر داشتن زن و فرزند، مورد تمسخر قرار میدهد. پس از آن زندگی شهرام به شکلی باورنکردنی، دستخوش تغییرات شده و در شرایط زندگی مردی قرار میگیرد که به او توهین کردهاست؛ در حالی که تنها راه برگشت به زندگی قبلیاش، به دست آوردن دل آدمهاست .