در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
پسرعمهام خیلی مظلوم گوشهای مینشست و قیافه معصومش غلطانداز بود. فقط من شاهد شیطنتهایش بودم و حق نداشتم رازی را که میدانستم، آشکار کنم. شیشهها شکسته میشد، شاخههای نازک درخت تازه پا میشکست، گلهای بنفشه و ریحانهای توی باغچه له میشدند، دوچرخه پدربزرگم پنچر میشد و... اما من چیزی نمیگفتم. همه این اتفاقات میافتاد و من متهم بودم به قضاوت کردن.
بعدها که بزرگتر شدم، توی کلاس بین بغلدستیهام، به کسی تهمت دزدیدن مداد تراشم را زدم که بازیگوش و سر به هوا بود و خیلی هم فقیر. معلم میگفت: «قضاوت نکن حتما گمش کردی.» آخر سال به غیر از مدادتراشم، پاککن و دستکشهایم را هم توی کیف کسی پیدا کردم که هیچ وقت فکرش را نمیکردم! بعدترها توی موقعیتهای متفاوت از چیزهایی رنج بردم و از کسانی ضربه خوردم که دلیلش ناشی بودنم در قضاوت کردن بود؛ شاید ترس از قضاوت؛ قضاوتهایی که بیشتر اوقات به نتیجهای نادرست منتهی میشد. خیلی دیر فهمیدم ظاهر آرام لزوما مهربانی و خیرخواهی را نمیرساند و قیافه عبوس و خبیث، شرارت را. میخواهم بگویم ما قضاوت کردن را بلد نیستیم. باید آن را تمرین کنیم. نباید از ترس و هول قضاوت کردن، بیفتیم توی دام تهمت و پیشداوری. باید خوب بشناسیمش. با آن کلنجار برویم. رودربایستی را کنار بگذاریم، پوسته ظاهری آدمها را پس بزنیم و درونشان را بکاویم. توی قضاوت کردن است که آدم میشناسد، پی میبرد، میفهمد. اصلا همین قضاوتها مسیر را روشن میکند به سمت مقصدی که باید. توی دل همین قضاوتهاست که دوستت را پیدا میکنی. دشمنت را تشخیص میدهی. اصلا قضاوت کردن حق و ناحق را از هم جدا میکند، سره را از ناسره. نمیگذارد توی برداشتهایمان سطحی و یک طرف باشیم. تکلیفمان را روشن میکند. حتی کمک میکند خیلی وقتها گول ظاهر خوبها را نخوریم، از ظاهرا بدها بیزار نشویم؛ راه و رسم تعامل را به ما میآموزد. اصلا همین قضاوت کردن است که نمیگذارد تهمت بزنیم و پیش پیش حکم کنیم. ما تمرین قضاوت نکردیم، برای همین توی انجامش درجا میزنیم. چون آدابش را بلد نیستیم، یا تهمت میزنیم یا خودمان را رنج میدهیم. آخر سر هم ما میمانیم و یک عالمه عذاب وجدان به خاطر همه بارهای سنگینی که قضاوت ناشیانه روی دلمان گذاشته. ما میمانیم و حسرت همه از دسترفتهها. میخواهم بگویم قضاوت کردن چیزی نیست که به خاطرش سرافکنده باشیم، حتی ناراحت و پشیمان. چیزی نیست که بتوان آن را یکشبه آموخت. قضاوت یک پروسه ماندگار است. دوست و آشنا هم نمیشناسد. اگر آن را واکنش طبیعی آدمیت برای شناخت بهتر اطرافیان و محیط بدانیم، باید بخوبی از آن استفاده کنیم. گاه باید خودمان را هم قضاوت کنیم، حرفهامان را، کارهامان را، نگاهمان را، فکرمان را... خودمان را که قضاوت کنیم، نمیگذاریم گرد روزمرگی و عادت بنشیند روی رفتارهامان. هی میتکانیم خودمان را، دیگران را. آنقدر میتکانیم تا آنچه باقی بماند خلوص و صداقت باشد. آن وقت دیگر لازم نیست برای کشف هر چیزی خودمان را در معرض قضاوت کردن بگذاریم؛ آن وقت مردم دانههای دلشان هویدا میشد.
مهراوه فردوسی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد