درس‌های انقلاب 1979 برای سفرای وقت بریتانیا و آمریکا در ایران چه بود؟

دیپلمات‌های ناکام در بهار ایرانی

سال 1979 برای کشورهایی که گمان نمی‌بردند یک انقلاب مردمی، جزیره ثباتشان در خاورمیانه را آشفته سازد، سال شگفت‌انگیزی بود. سالی که نه «سر آنتونی پارسونز» و نه «ویلیام سولیوان»، آخرین سفرای انگلستان و آمریکا در تهران پیش از پیروزی انقلاب، هیچ‌ یک قدرت پیش‌بینی آن را نداشتند.
کد خبر: ۷۶۶۸۱۹
دیپلمات‌های ناکام در بهار ایرانی
لندن و واشنگتن هرچند از محمدرضا پهلوی که پس از شدت گرفتن صعود قیمت نفت، حاضر به تمکین در برابر بسیاری از خواسته‌ها نبود، دل خوشی نداشتند، اما بخوبی می‌دانستند که او تنها فردی در ایران است که می‌تواند مجری سیاست‌های بلوک غرب آن هم در دوره‌ای باشد که همسایه شمالی ایران یعنی اتحاد جماهیر شوروی، در خیال گسترش بیش از پیش نفوذ خود در خاورمیانه بود.

ناکامی راوی غرور و سقوط در تهران

آنتونی پارسونز که نزدیک دو دهه قبل در هفتاد و دو سالگی درگذشت، دیپلمات شناخته‌شده انگلیسی بود که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ سفیر بریتانیا در ایران محسوب شده و از نزدیک شاهد سقوط رژیمی بود که نیم قرن پیش از آن به کمک انگلیسی‌ها جایگزین سلسله قاجار شده بود. پارسونز پیش از آغاز کار در تهران به‌عنوان سفیر، معاون قسمت امور خاورمیانه وزارت امور خارجه بریتانیا بود؛ همان بخشی که هنوز اتهامات بسیاری درباره شکل‌دهی به تفرقه‌افکنی‌ها در جهان اسلام متوجه آن است. با این که او شناخت قابل توجهی از خاورمیانه داشت، ولی نتوانست سقوط رژیم پهلوی را پیش‌بینی کند و فقط پنج روز پس از خروج محمدرضا پهلوی از ایران بود که سرانجام واقعیت سرنگونی رژیم پهلوی را پذیرفت و به لندن بازگشت. پارسونز در دوران بازنشستگی به نگارش کتاب معروف خود، «غرور و سقوط» پرداخت؛ کتابی که هرچند ناگفته‌هایی از انقلاب ایران دارد، ولی در برابر بسیاری از واقعیت‌های تاریخی سکوت می‌کند. سکوتی که این گونه از سوی نویسنده توجیه می‌شود: «این کتاب، از دسیسه‌های شوم علیه شاه و دولت او پرده برنمی‌دارد و درباره توطئه‌های پنهانی من مطلبی فاش نمی‌کند... آنهایی که دست پنهان انگلیس را در همه جا و هرکاری جستجو می‌کنند، داستان مرا قانع‌کننده نخواهند یافت.»

سفارتخانه‌ای که لانه جاسوسی شد

ویلیام هیلی سالیوان که یک سال و اندی قبل درگذشت، دیگر دیپلمات غربی بود که انقلاب ایران وی را به خروج از تهران واداشت. او آخرین سفیر آمریکا در ایران بود که از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ در سفارتخانه‌ای که کمی بعد «لانه جاسوسی» نام گرفت، فعالیت می‌کرد.

سالیوان برخلاف پارسونز، پیش از انتخاب به عنوان سفیر آمریکا در تهران، هیچ گاه تجربه کار با ایران و حتی یک کشور اسلامی را نداشت. شاید همین بی‌تجربگی بود که او را از پیش‌بینی انقلابی به این عظمت در ایران ناتوان کرد. او در کتابی به نام «ماموریت در ایران» به بیان خاطرات خود از روابط تهران و واشنگتن پرداخته و موقعیتی را که او به عنوان سفیر به تهران سفر کرد، تشریح می‌کند. سالیوان بیستم فروردین ۱۳۵۶ به‌عنوان سفیر آمریکا در ایران تعیین شد و هجدهم خرداد در شرایطی که محمدرضا پهلوی در سرمایه‌گذاری مالی خود برای کمک به پیروزی مجدد جمهوریخواهان آمریکا شکست خورده بود، وارد تهران شد و بیست‌وچهارم خرداد ۵۶ به عنوان سفیر جدید آمریکا در تهران، استوارنامه‌ خود را به شاه تقدیم کرد. او هنگام ورود به تهران پنجاه و شش ساله بود. در این موقع سفارت آمریکا در تهران فعالیت وسیع و پردامنه‌ای داشت و بیش از ۳۵هزار آمریکایی در ایران سرگرم کار بودند... تعداد کارکنان سفارت به اضافه‌ مأمورینی که در قسمت نظامی کار می‌کردند بیش از 2000 نفر بود که با اعضای خانواده‌هایشان به 5000 نفر می‌رسیدند.

پارســـونز و سالیـــوان دیپلمات‌هایی هستند که به نمایندگی از بریتانیا و ایالات متحده سقوط رژیمی دست‌نشانده را به نظاره نشستند. آنان در ایران بودند که محمدرضا پهلوی تهران را ترک کرد و وقتی به کشورهای خود بازگشتند، دریافتند که محمدرضا پهلوی دیگر به تهران باز نخواهد گشت. حضور آنان در تهران همزمان شد با برگزاری کنفرانس گوادلوپ در فرانسه. کنفرانسی با حضور سران چهار کشور آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی که فارغ از جزئیات مذاکرات این کنفرانس، نتیجه‌ای جز پذیرش این واقعیت که رژیم پهلوی قادر به حفظ خود نیست، نداشت. گرچه حوادث پس از انقلاب نشان داد که بلوک غرب بسیار دیرتر از آنچه باید، واقعیت‌ها در ایران را پذیرفت و به همین دلیل هنوز هم نگاه مثبتی به این کشورها بویژه آمریکا و بریتانیا در ایران وجود ندارد.

یوسف آبشاریان/ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها