جام جم:تفسیرهای انحرافی از صلح حدیبیه
«تفسیرهای انحرافی از صلح حدیبیه»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛بازخوانی ماجرای «صلح حدیبیه»، از مهمترین رویدادهای صدراسلام و از وقایع سال ششم هجری این روزها موضوعیت پیدا کرده است؛ چرا که این سند مهم، تاریخی و راهگشای نرمش قهرمانانه را عدهای میخواهند مستمسک بیغیرتی خود قرار دهند.
ماجرا این بود که پیامبر (ص) پس از فتوحات چشمگیر در بدر، بنی نضیر و احزاب و استقرار کامل اسلام در مدینه، به منظور تحقق اهداف بلندی از قبیل جذب قبایل مشرک عرب به اسلام، تبلیغ عظمت و عزت اسلام و مسلمانان و ضمنا تجدید دیدار مهاجران با خویشاوندان خود، آهنگ انجام حج عمره کردند و این برنامه را به نحوی تدارک دیدند که در هر صورت به نفع مسلمانان و زیان مشرکان قریش تمام می شد؛ چه موفق به انجام عمره بشوند و چه مشرکان مانع ایشان شوند.
پیامبر (ص) به سمت مکه حرکت کردند و در محلی به نام حدیبیه اردو زدند؛ مشرکان پس از اطلاع، از ورود ایشان به مکه ممانعت کردند. مشرکان نمایندگانی را خدمت پیامبر (ص) اعزام کردند و پس ازچند دور گفت وگو و مذاکره میان نمایندگان قریش با پیامبر (ص)، سرانجام پیمانی هفت ماده ای به نام «صلح حدیبیه» میان پیامبر (ص) و قریش به امضا رسید.
در جریان تدوین این پیمان صلح و در برخی مفاد آن، مطالبی حذف یا اضافه شد که از نظر برخی مسلمانان عقب نشینی پیامبر در برابر مشرکان تلقی می شد که ظاهرا هم چنین بود اما سرانجام این صلح، نشان داد که حرکت پیامبر اکرم(ص) چقدر حساب شده و دقیق بوده است.
حذف بسم الله الرحمن الرحیم از ابتدای متن و واژه رسول الله از کنار نام پیامبر (ص) و نیز بند 2 این پیمان که مسلمانان را موظف به بازگرداندن مسلمانان فراری از قریش می کرد ولی در مقابل مشرکان مکه را از چنین تعهدی معاف کرده بود، مواردی بود که برخی یاران پیامبر (ص) را آزار می داد و آن را برنمی تابیدند.
این روزها نیز برخی با استناد به پیمان صلح حدیبیه و حذف و اضافه های آن درصددند با دادن امتیازهای پی در پی به 1+5 و در حقیقت آمریکا در مذاکرات هسته ای خود را جای پیامبر (ص) بنشانند و منتقدان را مسلمانان داغ و افراطی معرفی کنند که در صدر اسلام هم نمونه آنها وجود داشته و بر پیامبر (ص) نیز ایراد می گرفتند! در این میان چند نکته مهم عمدا یا سهوا از نظر دور نگه داشته می شود که می توان آن را تحریف این واقعه مهم و درس آموز صدر اسلام دانست.
نکته اول این که هدف اصلی پیامبر(ص) از سفر به سمت مکه انجام حج عمره بود که گر چه در آن سال محقق نشد اما قریش در این پیمان پذیرفت از سال بعد هر سال به مسلمانان اجازه چنین سفری را بدهد که داد.
آیا در مذاکرات هسته ای، آمریکا یا همان به اصطلاح کدخدا پذیرفته است که با یک سال تأخیر حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد یا تحریم ها را لغو کند؟
نکته دوم، صلح حدیبیه آنچنان با تدبیر منعقد شده بود که هنوز پیامبر (ص) به مدینه نرسیده، خداوند با نزول سوره فتح «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نوید فتح بزرگ را به مسلمانان داد و قریش پس از مدت کوتاهی خواهان لغو برخی مفاد آن شد و سرانجام در کمتر از سه سال کل این پیمان از سوی مشرکین نقض شد.
آیا مفاد مورد نظر در توافق هسته ای هم به گونه ای است که موجب فتوحات بزرگ برای ایران اسلامی شود و آمریکایی ها پس از مدتی، برخی یا تمام آن را بخواهند نقض کنند؟
سومین نکته اینکه، صلح حدیبیه آنچنان فرصتی برای پیامبر (ص) عظیم الشأن اسلام فراهم آورد که با آسودگی از آزار قریش، اسلام را جهانی کرد و دو امپراتوری بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم و همچنین حبشه هدف تعالیم اسلام قرار گرفت.
این پیمان همچنین موجب شد مسلمانان سال بعد با تعدادی بمراتب بیشتر به مکه رفته و حج عمره بجا آورند و سرانجام در کمتر از سه سال به دلیل نقض پیمان از سوی مشرکین قریش، مکه به دست مسلمانان فتح شود.
آیا مذاکرات هسته ای فعلی نیز چنین پیامدهایی برای ایران اسلامی دارد یا آغاز زیاده خواهی های دیگر آمریکا در موضوعات حقوق بشر، توان دفاعی کشور و حضور منطقه ای ایران خواهد بود؟
و نکته آخر و مهم تر از همه این که در ماجرای حدیبیه این پیامبر (ص) بود که با انعقاد پیمان صلح و نرمش های حین تدوین آن موافق بودند و برخی مسلمانان از سر غیرت یا بی بصیرتی مخالف، نه امروز که رهبر معظم انقلاب که مطابق اندیشه های اسلام ناب و بنیانگذار انقلاب اسلامی جانشین پیامبر (ص) هستند، مخالف نرمش های ذلیلانه اند و عده ای که چشمشان به دست دشمن است بر چنین نرمش هایی اصرار می ورزند!
پیمان صلح حدیبیه عالی ترین مصداق نرمش قهرمانانه است که اوج تدبیر نهفته در آن را از نتایج شگفت آفرینش برای عظمت اسلام و مسلمانان می توان دریافت و امروز نیز در صورت امید به چنان دستاوردهایی چنان نرمش هایی شدنی بلکه لازم است، اما نمی توان اجازه داد با دستاویز قرار دادن این اقدام الهی پیامبر (ص)، غیرت و عزت ملتی بزرگ و شجاع مورد دست اندازی قرار گیرد.
کیهان:ما همه فداییان پیامبریم
«ما همه فداییان پیامبریم»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛ما عاشق پیامبر اسلامیم و جانمان را به پیشگاه آسمانی او تقدیم میکنیم.ما شارلی نیستیم و از شارلی و حامیانش متنفریم. از همه کسانی که به مقدسات میلیاردها مسلمان توهین میکنند بیزاریم. از کسانی که کوردلانه چشمشان را بر روی هزاران هزار کشته توطئههای شوم غرب میبندند و بر روی خون آنها رقص مستی میکنند متنفریم. چگونه میتوان مسلمان بود و از کنار توهین به ساحت مقدس «رحمت للعالمین» گذشت!؟ اصلا چگونه میتوان انسان بود و به خود اجازه داد قلوب و احساسات دیگران را با توهین به مقدسات آنها جریحهدارکرد؟
این روزها که غرب در سودای به راه انداختن «جنگهای صلیبی جدید» با نمایش ترور و گروگانگیری راه را برای تروریستهای رسانهای و اجارهایاش باز میکند، میلیونها مسلمان از ملیتها، نژادها و مذاهب مختلف با ابراز خشم و انزجار نسبت به این اقدامات موهن، عشق خود را به پیامبر نور و رحمت ابراز میدارند و جانشان را به پیشگاه او تقدیم میکنند. آنها باور دارند، آمریکا، که پدرخوانده داعش و القاعده و طالبان و دیگر گروههای وحشی تکفیری است، میکوشد با تسلیح و تجهیز آنها و با اجرای سناریوهای گوناگون، چهره نورانی اسلام را در برابر چشمان مشتاق حقیقت در جهان مخدوش کند. حتی اگر در این راه چند نوکر خود را قربانی کند.
درباره دور جدید «اسلامستیزی» آشکار غرب، چند نکته را میتوان یادآور شد:
1- پس از حوادث ساختگی یازده سپتامبر، جورج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا در یک سخنرانی رسمی، صراحتا از شروع دور جدید جنگهای صلیبی سخن گفت و به تهدید کشورهای اسلامی پرداخت! متعاقب این سخنان و با بزرگنمایی دروغین نقش مسلمانان در آن حوادث، ائتلافی از ریزهخواران و نوکران آمریکا ساخته شد و عراق و افغانستان زیر چکمههای منادیان صلح! به خاک و خون کشیده شدند. آنها از آن نمایش تروریستی و از نفرتپراکنی علیه اسلام عزیز نهایت کینهتوزی و جنایت را به صحنه آوردند و مسلمانان بیشماری را در سراسر جهان به قتل رساندند. ولی این همه هدف آنها نبود...
2- راستی چرا غرب و به ویژه صهیونیست جهانی تا این حد به سناریوسازی و مبارزه با اسلام نیاز دارد!؟چرا باید گاه و بیگاه شاهد یک عملیات نمایشی با نام و نشان مسلمین باشیم؟ غرب از هزینههایی که در این راه میکند، چه فایدهای میبرد؟ آنها با این کار میکوشند از بروز چه رخدادی جلوگیری کنند؟ چرا در حالیکه میدانند توهین به پیامبر بزرگ اسلام، احساسات و عواطف آنها را جریحهدار کرده و احتمال بارش خشم مسلمانان را در پی دارد، باز هم به این عمل کثیف دامن میزنند و هر از چندی نوکری از نوکرانشان را به آن وا میدارند؟ پاسخ این سؤالات را باید در هراس غرب از«عالمگیر شدن اسلام» جستجو کرد. براساس آمار رسمی و علیرغم همه نفرتپراکنیهای رسانهای غرب، نام زیبای پیامبر ما یعنی «محمد» پرطرفدارترین و پرتکرارترین نام در همه جهان است. اروپا به سرعت در حال گرایش بیش از پیش به اسلام است و پیشبینیهای متعدد حکایت از آن دارد که تا یک دهه آینده، ترکیب جمعیتی این قاره به نفع مسلمین تغییر میکند. این شواهد و دهها سند و مدرک دیگر حاکی از آن است که اسلام جای خود را در دل مردم باز کرده و هیچچیز مانع پیوند دلهای آگاه با این آیین آسمانی نیست و به قول حضرت امام(ره) «دنیا تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است» این نفوذ و این گرایش به طور طبیعی با امپراطوری غرب ناسازگار است و طبیعی است که آنها نیز همچون فرعون که در هراس از تولد «موسی» به کودککشی روی آورده بود، به اسلامستیزی و اسلامهراسی روی بیاورند.
3- برای رسیدن به این هدف شوم و ایجاد رعب در دل مردم، باید همچون روزگار جاهلیت و همچون ابوجهل و ابوسفیان رفتار کنند. آن روزها کافی بود تا صدای آسمانی پیامبر به گوش مردم گم کرده راه برسد تا طریق هدایت بیابند. بتپرستان برای جلوگیری از این کار به آنها توصیه میکردند که پنبه در گوشهایشان بفشارند! امروز نیز چنین است. غرب میداند که ابلاغ سخنان پیامبر نور و رحمت، کار خود را میکند و مردم را به آیین اسلام متمایل میسازد. پس میکوشند چهره نورانی او را مخدوش کنند. آنها میکوشند مردم خبردار نشوند که او همان کسی است که حقوق زنان و دختران را به رسمیت شناخت و آنها را از زنده به گور شدن به کمال انسانی و الهی رساند، خبردار نشوند که او همان کسی است که با کارگران و فرودستان همنشین بود و زندگیاش را با فقیرترین مردم همسطح میکرد، خبردار نشوند که او همان کسی بود که فرمان میداد اسیران را نکشید، او همان کسی بود که علمآموزی را عبادت میدانست و با جهل و خرافه مبارزه میکرد و... بدیهی است همین که مردمان غرب در عصر استیلای رسانههای صهیونیستی از وجود چنین موجود نازنینی با خبر شوند، فوج فوج به اسلام میگروند و وعده الهی محقق میشود که «یدخلون فی دینالله افواجا» و این یعنی شکست تمام ایسمها و ایدئولوژیهای دروغینی که باعث تسلط اقلیت ظالم و اشرافی بر اکثریت محروم و پا برهنه جهان است.
4- برای اینکه به خیالخام خودشان به این هدف شوم برسند و مردم از او نشانی نیابند و برای اینکه به آنها بگویند اسلام آئینی نیست که به فلاح و رستگاری منجر میشود، سناریوسازی میکنند، مانند یازده سپتامبر و مانند شارلی ابدو. آنها به دروغ خود را آزادیخواه و حامی آزادی بیان و عقیده میدانند و در مقابل ما را مخالف آزادی بیان و عقیده!. برای اثبات آزادیخواهیشان، در توهین به مقدسات اسلامی هیچ مرزی نمیگذارند و قائل به آزادی مطلق هستند! اما توجه ندارند که تناقض رفتارشان، خیلی زود آنها را رسوا میکند. به عنوان نمونهای ساده از این تناقضات، در سال 2009 میلادی، یکی از کاریکاتوریستهای شارلی ابدو بدلیل توهین به «عواطف و مقدسات» اخراج میشود. فکر میکنید او چرا و به چه جرمی اخراج شد؟ او فقط یک لطیفه درباره پسر سارکوزی نخستوزیر فرانسه نوشته بود. وقتی پسر سارکوزی با یک دختر ثروتمند یهودی ازدواج کرد، او نوشت:«این پسر به زودی مدارج ترقی را طی خواهد کرد» همین جمله کافی بود تا وی به جرم توهین اخراج شود! این است معنی آزادی بیان فرانسوی! آزادی بیان فرانسوی یعنی میشود به مقدسترین گوهر ارزشمند برای مسلمانان جهان توهین کرد اما اگر پروفسور روبرت فوریسون، دانشمند هشتاد و چند سالهای که محققی مشهور و شناخته شده است، کتابی علمی و تاریخی در موضوع هولوکاست نوشت باید او را زندانی کرد و حتی در روز روشن در خیابان کتک زد تا دیگر کسی به هولوکاست مقدس بیاحترامی نکند!
5- این آزادی بیان دروغین آن قدر مهوع و غیرقابل باور است که هیچکس،حتی خود غربیها هم باور نمیکنند! از یک سو ژست مبارزه برای آزادی آنها مسخره و خندهدار است و از دیگر سو اعتقاد و دم زدن دروغینشان از این آزادی. وقتی نتانیاهو، اولاند، مرکل، براون و... به عنوان نمایندگان باغ وحش غرب و حامیان اصلی تروریست سازمان یافته در جهان، در صف اول راهپیمایی آزادی یا همان سیرک بزرگ پاریس حضور می یابند، جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که همه حرفهای آنها در حمایت از آزادی دروغ است. آنها سالهاست با حمایت از گروههای تکفیری و تروریستی، پاسخ مردم بیگناه مسلمان در آسیا و آفریقا را با گلولههای آتشین میدهند، پس چگونه یک شبه حامی آزادی بیان شدهاند!؟ این لطیفه آنقدر نچسب و غیر حقیقی است که صدای «پاپ» را هم درمیآورد. پاپ دو روز پیش گفته بود: «آزادی بیان حدودی دارد. نمیتوان به اعتقادات دیگران بیاحترامی کرد و آن را به مسخره گرفت». پاپ همان روز با اشاره به یکی از دستیارانش که کنارش ایستاده بود، گفته بود: «اگر دکتر گاسپارو کلمه زشتی در مورد مادر من به کار ببرد، میتواند انتظار داشته باشد که مشتی حواله او خواهد شد. این طبیعی است کاملا طبیعی» این سخنان پاپ نشان میدهد که حتی در آیین مسیحیت نیز آزادی بیان دارای حد و مرز است.
6- اما با این مدعیان دروغین آزادی چه باید کرد؟ در هنگامهای که غرب با توهین به پیامبر اسلام درپی به راه انداختن جنگ اعتقادی و نمایش چهره خشن از اسلام است چه باید بکنیم؟ آنها با امپراطوری رسانهای خود سالهاست مفهوم تروریست را همچون بسیاری از مفاهیم دیگر از جایگاه حقیقی خود خارج کردهاند و سپس با استخدام «تروریستهای فرهنگی»، با ظاهری شیک و آکادمیک، به جای گلوله، نفرت و کینه شلیک میکنند. سالهاست میکوشند مسلمان را مساوی تروریست معرفی کنند. چرا!؟ تا در چنین روزی هیچ مسلمانی از ترس اینکه تروریست نامیده شود، جرات واکنش نداشته باشد. اما، این روزها و مخصوصا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از بادی که کاشته بودند طوفان درو کردهاند. مسلمانان به پیروی از پیامبرشان، مظهر رحمت و عاطفه و مهربانیاند. همچون او، با پیروان دیگر ادیان، با آنها که عقیدهاشان را محترم میشمارند و به مقدساتشان توهین نمیکنند، به صلح و صفا زندگی میکنند،حقوقشان را محترم میدانند و جان و مالشان را محفوظ میشمارند. هر روز و هر ساعت آیین آسمانی او را با همه زیباییها و شیرینیهایش بیشتر و بهتر معرفی میکنند تا به کوری چشم خفاشان شبپرست، نور او روز به روز بیشتر در عالم منتشر شود و جهان را روشن کند. اما حساب ابوجهلها و ابولهبها جداست! حساب آنها که مقدساتمان را هدف نفرتپراکنی مسموم خود قرار میدهند جداست.
به یقین هر مسلمان آزادهای و هر مومن معتقد به پیامبر(ص)، آرزومند هلاکت سلمان رشدی خبیث و دیگر کسانی است که راه او را میروند. اجرای حکم الهی و انسانی امام راحل(ره) در باره او و درباره دیگرانی که پا در راه او گذاشتهاند، آرزویی است که در دلها زنده است و اگر چند صباحی به تأخیر افتاده، چیزی عوض نمیشود و به یقین صاعقه مرگ بر سرآنها باریدن خواهد گرفت. پس با افتخار میگوئیم که ما فداییان پیامبریم، با روحمان، با جانمان، با همه هستی و آبرویمان. هم در ترویج آییناش میکوشیم و هم پاسخ یاوهگویان خبیث را میدهیم.
خراسان:قتل عمد توافق ژنو، تلخ اما مفید
«قتل عمد توافق ژنو، تلخ اما مفید»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدمحمداسلامی است که در ان میخوانید؛مشاجره لفظی باراک اوباما با سناتور منندز درباره ایران در نشست دموکرات ها در هتل هیلتون بالتیمور چندان هم دور از انتظار نبود. آنها درباره چگونگی استفاده از دیپلماسی اجبار (Coercive Diplomacy) به منظور تقابل با ایران هسته ای اختلاف نظر دارند. باراک اوباما معتقد است که اعمال تحریم جدید به مسیر دیپلماتیک یک سال گذشته آسیب می زند و اعتبار آمریکا را نزد ناظران بین المللی و دیگر کشورها از بین می برد. در مقابل سناتور منندز معتقد است که خیلی بیشتر از شخص باراک اوباما در این زمینه تجربه دارد. بنابراین همراه با عده ای سناتور جمهوری خواه در حال تلاش برای تصویب قانونی است که رئیس جمهور آمریکا را موظف به اعمال تحریم ایران کند. این قانون بی اعتنا به تمام مذاکراتی که تاکنون انجام شده، خواستار توقف تمام برنامه های غنی سازی در ایران و از بین بردن تمام تجهیزات مرتبط با فناوری هسته ای بومی ایران است.سناتورها اعلام کرده اند که هدف شان از تصویب این قانون، ایفای نقش جدی در پرونده هسته ای ایران است. آنها راست می گویند. در یک سال گذشته به وضوح این موضوع از حیطه اختیار آنها خارج شده و مقامات ارشد اروپایی و آمریکایی آن را مدیریت کرده اند.
بنابراین سناتورها از این که اروپایی ها در جریان جزئیات مذاکرات باشند، اما آنها چیزی از جزئیات مذاکرات ندانند، عصبانی هستند. آن ها قصد دارند با این کار ایران را از پشت میز مذاکره دور کنند. مذاکره تا به امروز بسیاری از توهم ها درباره برنامه هسته ای ایران را کنار زده است و کشورهای جهان با واقعیت های برنامه صلح آمیز هسته ای ایران روبه رو شده اند. آنها اعلام کرده اند که به دیپلمات های خود اعتماد ندارند. درست برخلاف وضعیت اعتمادی که در ایران به تیم مذاکره کننده وجود دارد. بنابراین معتقدند که تیم آقای جان کری آن قدر که باید مهارت و دانایی لازم برای پیشبرد گفت و گوها با هدف توقف ایران را ندارند. آن ها می دانند که وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران به صراحت گفته است که هرگونه تحریم جدید یعنی "مرگ توافق ژنو". بنابراین با اطلاع از تمام ظرفیت های منطقی برنامه اقدام مشترک ژنو به دنبال توقف این مسیر هستند.
هنوز مشخص نیست که چند سناتور در مجلس سنا به طرح مشترک سناتور منندز و جمهوری خوا ها ن رای مثبت بدهند. اگر 67 سناتور به این پیش نویس رای موافق بدهند، باراک اوباما نمی تواند آن را وتو کند. البته با این که اکثریت سنا در حال حاضر متعلق به جمهوری خواهان است، با این حال تا هنگام پایان رای گیری نمی توان درباره تصویب این قانون مطمئن شد. با این همه به نظر می رسد به دلایل زیر تصویب این قانون در سنا یکی از گزینه های تلخ اما مطلوب در میان گزینه های پیش روی مذاکرات هسته ای است:
1)اثبات موضع منطقی ایران در مذاکرات هسته ای
ایران در بیش از یک سال گذشته تلاش کرده تا اثبات کند همیشه جانب منطق و عقلانیت را می گرفته است و این آمریکا و دیگر کشورهای غربی بوده اند که در عمل به دنبال رفع نگرانی های موهوم جهانی نبوده اند. تصویب این قانون با همراهی سناتورهای دموکرات به روشنی نشان می دهد که ایالات متحده در یک سال گذشته به دنبال خرید وقت و اتلاف زمان به منظور محدود کردن برنامه هسته ای ایران بوده و نه حل منطقی یک پرونده بین المللی.
2)اثبات اختیارات محدود دولت آمریکا در سطح بین المللی
سال هاست که در ایران این موضوع محل بحث است که با توجه به ساختار پیچیده حقوقی در آمریکا، تا چه اندازه می توان اختیارات دولت های آمریکایی را در محاسبات در نظر گرفت. همیشه بسیاری معتقد بوده اند که دولت های آمریکا در برابر سنا ناتوان هستند، مذاکره با آنها هیچگاه به ثمر نمی رسد و راه تقابل حداکثری تنها راه پیش روی ایران است. تصویب این قانون یک نمونه واضح و روشن است که نشان می دهد که دولت ایالات متحده آمریکا برخلاف عرف حقوقی در پیمان های بین المللی، نمی تواند از پس تعهدات خود بربیاید.
3)اجبار ایران به بهبود شرایط اقتصادی
شاید آقای منندز نداند، اما به نظر می رسد تصویب این قانون یک داروی تلخ اما بسیار مفید برای اقتصاد ایران است. وقتی که ما در ایران به هر دلیل هنوز نتوانسته ایم ساختار مالیاتی کارآمد تهیه کنیم، تصویب این قانون ما را در اصلاح نظام مالیاتی مصمم تر می کند. آقای رابرت منندز در عمل دارد تکنوکرات های ایرانی را مجبور می کند که عاقلانه ترین راه ممکن را در پیش بگیرند و به موازات دیپلماسی، وابستگی ایران به درآمدهای نفتی را از بین ببرند.
سناتور دموکرات رابرت منندز مدعی است که 20 سال از عمرش را برای توقف برنامه هسته ای ایران صرف کرده است. در این 20 سال ایران از نداشتن فناوری هسته ای به بومی کردن آن رسیده است. تصویب این قانون در سنا شاید در کوتاه مدت به معنای قتل عمد برنامه اقدام مشترک ژنو باشد، اما کارنامه شخص آقای منندز اثبات کرده است که در بلند مدت به سود جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
رسالت:بازی سینوسی آمریکا در مذاکرات هستهای
«بازی سینوسی آمریکا در مذاکرات هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛بازی سینوسی آمریکا و دیگر اعضای 1+5 در سلسله مذاکرات هسته ای ،مقوله ای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. در رصد هوشمندانه مذاکرات هسته ای به کرات با این بازی پارادوکسیکال و سینوسی مواجه هستیم. این فراز و نشیب رفتاری غرب( که مسلما تصادفی نیست!) چگونه قابل تحلیل و ارزیابی است؟ چرا آمریکا حداقل تا کنون قدرت اتخاذ تصمیمی تعیین کننده ،شفاف و واقعی را در مذاکرات هسته ای نداشته است ؟دلیل تغییر رفتار آمریکا در مذاکرات هسته ای تعیین کننده وین، مذاکرات مسقط و ...چه بوده است ؟
ساده سازی صورت مذاکرات هسته ای، هیچ گاه مترادف با ساده بودن مذاکرات نیست. همسان سازی این دو مقوله در ضمیر ناخودآگاه ما سبب می شود که هیچ گاه درک صحیح و جامعی نسبت به آنچه پای میز مذاکرات می گذرد پیدا نکنیم. چینش متغیرهای ثابت و مستقل در کنار یکدیگر و ارتباط دومینو واری که میان مقولات اختلافی ( چه از جنس حقوقی و فنی و چه از جنس سیاسی) برقرار است موجد پازل هزار تکهای است که چینش نادرست یا عدم چینش یک قطعه از آن می تواند کل تصویر نهایی را مخدوش جلوه دهد. آقای سید عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه کشورمان در اظهارات اخیر خود در ژنو، مذاکرات هسته ای را به حل مکعب روبیک تشبیه کرده است . در مکعب روبیک وقتی مهرهای در کنار مهرهای دیگر قرار میگیرد، دیگر مهرهها هم تکان میخورند و باید این مهرهها آنقدر بچرخند که در کنار یکدیگر مرتب شوند.
فارغ از آنچه از سوی عضو ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان مورد تاکید قرار گرفته است، لازم است به نکاتی در خصوص مذاکرات ژنو و به طور کلی مذاکرات حساس فعلی و پیش رو ( مخصوصا مذاکرات بهمن ماه و اسفندماه) اشاره کنیم:
1- پیچیدگی مذاکرات هسته ای، در دو بعد "پیچیدگی ذاتی" و "پیچیدگی اکتسابی" مذاکرات قابل بررسی است. اعضای 1+5 علاقه وافری نسبت به تاکید و تقویت جنبه ذاتی پیچیده بودن مذاکرات دارند! این در حالی است که درصد عظیمی از پیچیدگی مذاکرات از نوع اکتسابی و معلول زیاده خواهی و ادعاهای دروغین اعضای 1+5 بوده است. در جریان مذاکرات مسقط، طرف آمریکایی " مکعب روبیک" مذاکرات هسته ای را که در حال چینش و تکمیل نهایی بود را یک تنه بر هم زد و دیگر اعضای 1+5 نیز رفتاری عملی در راستای مواجهه با این اقدام وقیحانه طرف آمریکایی صورت ندادند. با این حال در جریان مذاکرات وین( مذاکراتی که به تمدید دوباره توافقنامه ژنو منجر شد)، بار دیگر این مکعب تا آستانه چینش دوباره پیش رفت اما تلفیق سه مولفه " زیاده خواهی"،"واگرایی" و " انفعال" در میان اعضای 1+5 سبب شد تا معادله بار دیگر به نقطه صفر باز گردد. از این رو طرف آمریکایی و دیگر اعضای 1+5، قربانی پیچیدگی مذاکرات هسته ای نیستند، بلکه تشدید کننده آن محسوب می شوند. در چنین وضعیتی ژست مقامات آمریکایی مبنی بر اینکه " ما سخت برای رسیدن به نتیجه کار می کنیم"،چیزی جز یک شانتاژ سیاسی و تبلیغاتی محسوب نمی شود. چینش مکعب روبیک هسته ای ، متغیری وابسته به رویکرد غرب پای میز مذاکره است. رویکردی که تا کنون نه تنها مطلوب نبوده است، بلکه نشانه ای دال بر عهد شکنی واشنگتن و متحدان آن بوده است.
2- هم اکنون در آستانه مذاکرات هسته ای حساسی که طی دو ماه آتی ( تا اسفند ماه سال جاری) صورت خواهد گرفت، تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان به صورتی مصمم و جدی در صدد " بازچینی میز مذاکرات هسته ای" بر آمده است. چنانچه منابع رسمی گزارش داده اند، مذاکرات هشت ساعته وزرای خارجه ایران و آمریکا که در چند نوبت صورت گرفت، بسیار فشرده، صریح و جدی بود به گونه ای که همه موضوعات بار دیگر مرور و آخرین مواضع ردوبدل شده است. "بازچینی میز مذاکرات" هرگز به معنای " بازتعریف مذاکرات هسته ای" نیست. بازچینی میز مذاکرات هسته ای در ذیل تاکتیک " ساده سازی صورت مذاکرات" جهت تسلط بر میز مذاکره تعریف می شود.
اساسا بازتعریف مذاکرات هسته ای و تغییر خطوط قرمز و یا گنجاندن مفاد خارج از حوزه هسته ای در دل مذاکرات امکانپذیر نخواهد بود. در یک کلام می توان عنوان کرد که غرب به دنبال "بازتعریف مذاکرات هسته ای" از طریق تغییر خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران است. خواسته ای که در جریان مذاکرات حساس و سرنوشت ساز وین 6 و وین 8 ( دو مذاکره ای که منجر به تمدید یکباره و دوباره توافقنامه موقت شد) مانع از امضای توافق نهایی شد .
در بازچینی مذاکرات هسته ای، نه امکان تغییر خطوط قرمز وجود دارد و نه امکان بازی با ثوابت و اولویتها. آنچه در بازچینی میز مذاکرات اصالت و موضوعیت دارد، بازی هوشمندانه در همان قالب و چارچوب ثابت و تعیین شده است. در اینجا " شیوه بازی" تغییر می کند نه " قواعد بازی" .
3- مقامات آمریکایی از طریق رسانه های خود بازی پیچیده و وسیعی را با هدف اقناع افکار عمومی در خصوص رفتار سینوسی و زیگزاگی خود پای میز مذاکرات صورت داده اند. این در حالیاست که کاخ سفید از طریق اصرار و پافشاری بر ادعاهای دروغین و انحرافی در حوزه فناوری هسته ای صلح آمیز کشورمان و طرح خواسته های نامعقول و خارج از محدوده مذاکرات و از آن مهم تر، بی تعهدی نسبت به توافقات شفاهی و اولیه صورت گرفته و تغییر مواضع ناگهانی اصلی ترین نقش را در ایجاد وضعیت فعلی داشته است. کارشکنی های آمریکا و فرانسه (دیگر عضو زیاده خواه 1+5) درست زمانی تشدید می شود که مقوله " رفع همه تحریمها" از سوی جمهوری اسلامی ایران روی میز مذاکرات قرار می گیرد. موضوعی که گویا واشنگتن و دیگر اعضای 1+5 علاقه ای نسبت به بحث در مورد آن ندارند!
ایالات متحده آمریکا و فرانسه هر دو تخصص ویژه ای در عدم تبدیل شدن " تفاهم اولیه" به " توافق نهایی" دارند! سوابق کاخ الیزه در مذاکراتی که به امضای توافق موقت ختم شد و همچنین رویکرد مستمر آمریکا در بر هم زدن میز مذاکرات و ممانعت از مکتوب شدن توافقات شفاهی و اولیه صورت گرفته خود بیانگر این حقیقت است. در اینجا، تنها و تنها یک " تصمیم واقعی" می تواند مذاکرات را از روند فعلی خارج کند، تصمیمی که تنها باید از سوی اعضای 1+5 و در راس آنها آمریکا صورت گیرد. این تصمیم واقعی، "به رسمیت شناختن حقوق حقه هسته ای ایران" و "داشتن اراده سیاسی لازم برای امضای توافق نهایی" می باشد. در مذاکرات اخیر وین، اعضای 1+5 اراده لازم را برای امضای توافقنامه نهایی نداشتند. هر اندازه زمان می گذرد، پروسه مذاکرات طولانی تر و بر ضریب فرسایشی آن افزوده می شود. بنابراین چینش نهایی مکعب روبیک هسته ای ، مرهون و معلول اراده واقعی غرب و اتخاذ تصمیم واقع بینانه از سوی آمریکا و متحداتش است. تا زمانی که این تصمیم اتخاذ نشود،پیچیده سازی عامدانه مذاکرات هسته ای به تنها تاکتیک واشنگتن و هم پیمانانش در قبال ایران تبدیل خواهد شد. در چنین شرایطی غرب باید این نکته را درک کند که مذاکره جمهوری اسلامی ایران با آنها بر سر بحران ساختگی و تصنعی مربوط به پرونده هسته ای کشورمان سقف زمانی محدودی خواهد داشت.
قدس:نخبگان، اسلام ناب محمدی(ص) را برای جهانیان تفسیرکنند
«نخبگان، اسلام ناب محمدی(ص) را برای جهانیان تفسیرکنند»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی است که در آن میخوانید؛مسأله ای که امروز جهان اسلام- بلکه جهان بشریت - با آن روبهروست، سفسطه ای به نام آزادی بیان است.
با درایت و تدبیر علمی و عملی باید جهان را متوجه این گونه حرکتهای ناصواب که ریشه در تفکر اومانیستی دارد، کرد. باید با مقابله عاقلانه و حکیمانه این تهدید را به فرصت تبدیل کرد.
تردیدی نیست کسانی که چنین حرکتهایی را در قالب اشکال فرهنگی و علمی به جامعه بشری تحویل می دهند به اصل و ریشه و اساس نبوت و رسالت بویژه به ساحت مقدس پیامبرخاتم(ص) آشنا و آگاهی ندارند، زیرا پیامبر اکرم(ص) است که برای انسان کرامت و عظمت و والایی را به ارمغان آورده است. همین آزادی بیان که از آن سخن می گویند رهاورد سفر وحی است و رسول خدا پرچمدار آزادی بیان و بیان حقایق هستی است.
نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که تفکر اومانیستی که جهان غرب را احاطه کرده است غافل از این معناست که انبیای الهی راه معصومانه ای را در جلوی بشر باز می گذ ارند تا بشر از انحرافها مصونیت بماند. جامعه عظیم اسلامی بویژه نخبگان، اندیشمندان، حکما و فلاسفه اسلامی باید این مطلب را به درستی واکاوند و پیامبران و رسالت آنها و آنچه را که آنها در این سفر عظیم الهی خود برای بشر آورده اند و کارکردی که جریان رسالت در طول تاریخ برای بشر داشت این گونه از مسایل را برای جامعه جهانی و غربی تبیین و تفسیر کنند.این را هم باید متأسفانه اظهار کرد که دو جریان ناصواب وجود دارد که زمینه و بهانه را به دست این گونه از افراد می دهد: زمینه اول این است که شناخت درست و مناسبی از نگاه مکتب اهل بیت(ع) در مقام معرفی رسالت و شخص رسول خاتم(ص) و همچنین انبیای پیشین وجود ندارد و جهان غرب، اسلام را از یک منظر ناصوابی فراگرفته است.
زمینه دومی که متأسفانه امروزه بهانه است حرکتها و اقدامهای عناصر سلفی و تکفیری مانند داعش است که به نام پیامبر(ص)،اسلام را به نمایش گذاشتند که هیچ کدام به اسلام و حقیقت دین و قرآن و شخص رسول خدا(ص) استنادی ندارد.
دین شیوه برخورد با جاهلان را تبیین کرده است که نباید برخورد جاهلانه کرد؛ زیرا صلابت و استحکام در بدنه این تفکر و اندیشه نهفته است و هرگز کسی نمی تواند با این حقیقت والا و عظیم و گسترده و عمیق روبه رو شود و بخواهد با او به نبرد و ستیز برخیزد، زیرا هرگز با برهان و حکمت و عقلانیت اصیل نمی توان جنگید و مبارزه کرد بویژه در دنیایی که مدعی عقلانیت و استدلال و برهان است.همگان باید حرکت ناصواب افراطی و خشنی که به نام اسلام و دین ارایه شده است را محکوم کنند و برای جهانیان نشان دهند که اسلام دین رحمت، عظمت و کرامت و آزادی است و هرگز هیچ محدودیتی در مقام بیان و قلم قایل نیست، البته باید دانست آزادی بیان و قلم معنای توهین و اهانت و تحقیر و نظایر آنها نیست. آنانی که اصل و اساس آزادی بیان را برای بشر تقدیم داشته اند و انسان را کریم معرفی کرده اند و به انسان از ناحیه حق سبحانه و تعالی کرامتش را نشان داده اند، هرگز از آزادی بیان و قلم نمی هراسند، بلکه حرکتهای ناصواب و نادرستی که موجب انحراف و تحریف افکار جوامع بشری بویژه جوانان می گردد . دغدغه دارند و امید است با صلابت و عظمت و با حکمت و برهان و عقلانیت جامعه عظیم جهان اسلام با این پدیده ناصواب و ناشایست که مبنایی جز جهالت و ضلالت برای او نمی توان معرفی کرد مقابله کنند و اسلام عزیز را در شرایطی که جامعه جهانی متوجه دین است و می خواهد دین اصیل را بیابد، به درستی معرفی کند.
جمهوری اسلامی:غرب؛ بازگشت به جاهلّیت
«غرب؛ بازگشت به جاهلّیت»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اولین واقعه سال جدید میلادی برای کشورهای غربی، لکه ننگی شد بر پیشانی سران این کشورها که نشان داد آنها همچون دوران قرون وسطی و زمان جنگهای صلیبی در جاهلیت غوطهور هستند.
بعد از رنسانس، مهمترین ادعای رهبران سیاسی غرب، اعم از اروپا و آمریکا، این بود که وجه مشترک همه انسانها آزادی عقیده و برخورداری از آن به ویژه چگونگی این برخورداری است. آنها در ذیل همین اصل کلی، بر آزادی بیان و احترام به عقائد دیگران همواره تاکید نموده و برای اینکه این ادعای خود را در سطح جهان تبلیغ کنند، مجامع متعددی تحت عنوان زیبای «حقوق بشر» تاسیس کردند. هر چند بعد از مدت کوتاهی کاملاً روشن شد که این مجامع فقط ابزارهائی هستند که سران کشورهای غربی میخواهند با استفاده از آنها عناصر مورد نظر خود را در کشورهای مختلف تقویت کنند و هر جا لازم بدانند حکومتهائی را که از اراده آنها پیروی نمیکنند تحت فشار قرار دهند و به سقوط بکشانند، ولی در برابر این استفاده ابزاری هیچ اقدام عملی موفقی صورت نگرفت و اعتراضات فراوانی که شد نیز نتوانست به سوء استفاده سران غرب از این مجامع پایان دهد.
مهمتر آنکه سران کشورهای غربی در نهایت وقاحت و درست درحالی که شعار حقوق بشر و آزادی عقیده و بیان سر میدادند، همواره حتی در همان غرب هم تا توانستند برخلاف این شعارها عمل کردند و با توسل به تزویر و هر طور که منافع خودشان اقتضا میکرد درصدد تامین آن بدون توجه به شعارهای زیبائی که میدادند بر آمدند. در کشورهای غربی، نه تنها اقلیتهای قومی و دینی از حقوق خود برخوردار نیستند، بلکه حتی خود شهروندان اروپائی و آمریکائی نیز هر جا و هر وقت که لازم باشد سرکوب میشوند. برخورد براندازانه با بومیان آمریکای شمالی و آمریکای لاتین، سرکوب خونین دیویدیان در آمریکا، جنگ بیرحمانه مالویناس، وجود زندانهای مخوف در چند کشور اروپائی که در سالهای اخیر کشف شدهاند، زندان گوانتانامو در آمریکا و جنایاتی که دولت آمریکا در دوران حکومت بوش کوچک و اوباما در این زندان و زندانهای ابوغریب و بگرام و سایر زندانها با اسرای خود مرتکب شدند، حمایتهای مالی، تسلیحاتی، تبلیغاتی و سیاسی که از تروریستها برای پیشبرد اهداف استعماری خود در افغانستان، سوریه، عراق، یمن و لیبی به عمل آوردند و از همه شرمآورتر حمایتهای همه جانبهای که از رژیم غاصب و جنایتکار صهیونیستی در 65 سال اخیر برای کشتار و آواره کردن ملت فلسطین کردند، نمونههای معاصر و مستند پوچ بودن ادعاهای حقوق بشری سران کشورهای غربی است.
واقعه شرم آور تشویق هفتهنامه «شارلی ابدو» و حمایتهای مالی از آن برای انتشار کاریکاتور پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله در روز پنجشنبه گذشته، تازهترین تیری است که سران کشور فرانسه و سایر کشورهای غربی به تابوت حقوق بشر غربی شلیک کردهاند. آنها با اینکه خود میدانند القاعده و داعش و سایر تکفیریها دست پرورده خود غرب هستند و مسلمانان آنها را از خود نمیدانند و علمای اسلام، اعم از سنی و شیعه، آنها را خارج از اسلام اعلام کردهاند، با اینحال اجازه دادهاند دست اندرکاران این مجله وقیح، به ساحت مقدس پیامبر اکرم اسلام که در جهان بیش از یک و نیم میلیارد نفر پیرو دارد و در غرب وخود فرانسه میلیونها نفر متدین به دین آن حضرت هستند، اهانت کند و این واقعه شرمآور را در بوق و کرنا کرده و یک پیروزی برای خود تلقی نمودهاند!
سران کشورهای غربی، حتی بر خلاف نظر پاپ فرنسیس دوم رهبر مسیحیان که اهانت به ساحت پیامبر اسلام را ممنوع دانسته و اقدامه هفتهنامه «شارلی ابدو» را محکوم کرده، همچنان از این هفتهنامه حمایت میکنند. نکته قابل تامل اینست که مدیر اسبق هفتهنامه «شارلی ابدو» گفته است: مسئولان فعلی مجله، عامل اصلی قتل کاریکاتوریستها هستند.» یعنی آنها آغازگر اهانت به مقدسات مسلمانان بودند و آنچه بر سرشان آمده عکسالعمل اقدام زشتی بود که مرتکب شده بودند.
اسلام و پیروان آن هر چند تهاجم تروریستی به دفتر هفتهنامه و کشتار کاریکاتوریستها را تایید نمیکنند ولی این سوال را از دولتمردان فرانسه دارند که چرا به مجرد اینکه این هفتهنامه به پیامبر اسلام اهانت کرد شما با دست اندرکاران آن برخورد قانونی نکردید؟ اهانت به مقدسات ادیان در هیچ قانون و قوم و ملّتی و دینی، جایز نیست و نام چنین اقدامی بهیچوجه آزادی نیست. دولتمردان فرانسوی، نه تنها قبل از حمله تروریستی به دفتر هفتهنامه اهانت کننده، به وظیفه قانونی خود عمل نکردند بلکه حتی هنگامی که برای بار دوم این هفته نامه به پیامبر اسلام جسارت کرد آن را مورد تشویق و حمایت قرار دادند.
این عملکرد غیرقانونی، غیراخلاقی و غیرانسانی، به عنوان لکه ننگی در پرونده دولتمردان فرانسوی به ثبت رسیده و آنها را نزد مسلمانان در ردیف عناصر جاهل قرون وسطائی اروپا و سران جنگهای صلیبی قرار داده است. البته مسلمانان، به مردم اروپا و آمریکا چنین نگاهی ندارند. بسیاری از مردم غرب با دولتمردان خود اختلافنظر دارند و عملکرد آنها در حمایت از هفتهنامه اهانت کننده به پیامبر اسلام را برخلاف موازین اخلاقی و انسانی و در تضاد با آزادی بیان و قلم میدانند و دولتمردان غربی را به خاطر بازگشتشان به جاهلیت سرزنش میکنند. عوارض منفی این بازگشت به جاهلیت قطعاً در آینده نزدیک توسط خود غربیها دامنگیر دولتمردان غربی خواهد شد.
در این میان، دولت فرانسه باید هزینه حمایتی که از هفتهنامه اهانت کننده به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام کرده است را بپردازد. کشورهای اسلامی نباید از کنار این اهانت بیتفاوت بگذرند. یک تصمیم جمعی کشورها و ملتهای مسلمان علیه فرانسه میتواند دولتمردان بیادب فرانسه را سرعقل بیاورد.
سیاست روز:کنگره و دولت آمریکا دعوا کنند، ابلهان باور کنند!
«کنگره و دولت آمریکا دعوا کنند، ابلهان باور کنند!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛«زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند» حکایت دعوای دولت آمریکا و کنگره این کشور بر سر موضوع هستهای ایران است.
کنگره که اکنون در دست جمهوریخواهان قرار گرفته است، به ظاهر فشارهایی را به دولت اوباما وارد میسازد. نمایندگان شاخص کنگره مدام تهدید میکنند که تحریمهای بیشتری علیه ایران اعمال خواهند کرد، دولت آمریکا هم در مقابل تأکید میکند که تشدید تحریمها روند مذاکرات هستهای را مختل میکند و احتمال میرود با بنبست مواجه شود.
کنگره هم اعتقاد دارد که باید تحریمهای بیشتری علیه ایران وضع شود تا این فشارها باعث شود، تهران تن به خواسته واشنگتن بدهد.
مسئولان کاخ سفید هم بارها گفتهاند که اوباما اقدام کنگره برای اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران را وتو خواهد کرد، در مقابل نمایندگان جمهوریخواه هم درپی طرحی هستند تا دولت آمریکا حق وتو درباره تحریمهای کنگره علیه ایران نداشته باشد.این جنگ و دعوا را به چه چیزی میتوان تشبیه کرد؟!
حاکمیت آمریکا به خاطر ساختار قدرتی که در آن چیده شده است، شاید در ظاهر و آشکارا در برخی مواقع و مواضع، اختلافاتی بروز کند که روی صحنه نمایش داده شود، اما در باطن و نهان، حاکمیت آمریکا یک هدف را در موضوع هستهای ایران دنبال میکند و آن برچیده شدن برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران براساس خواسته آمریکا.
هنگامی که محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان و جانکری وزیر امور خارجه آمریکا در خیابانهای شهر ژنو پس از انجام گفتوگوهای دوجانبه، به قدم زدن میپردازند تا نشان دهند شرایط گفتوگوها عادی و رو به جلو است، اوباما و کنگره برای هم خط ونشان میکشند.
حتی در جلسهای که برگزار شد، اوباما و «رابرت منندز» سناتور جمهوریخواه به مشاجره لفظی پرداختند. موضوع جلسه هم بر سر گفتوگوهای هستهای با ایران و اعمال تحریمهای تازه علیه تهران بود. منندز که سناتور تندرو کنگره است همواره مواضع ضد ایرانی داشته، به همین خاطر خواهان اعمال تحریمهای بیشتر علیه کشورمان است.
اما آیا میتوان باور کرد که کنگره و دولت آمریکا به خاطر ایران به جان هم بیفتند وحتی مشاجره لفظی هم داشته باشند؟!
باور آن سخت است چرا که حاکمیت آمریکا و عوامل پشتپرده آن اگر هم اختلافی داشته باشند، نمیتواند بر سر موضوعی باشد که یکطرف آن ایران است.
مصداق این نمایش که با تهدید یکدیگر و درگیری همراه است، همان مثالی است که در آغازین این نوشتار بیان شد. «کنگره و دولت آمریکا دعوا کنند، ابلهان باور کنند!»
بارها گفتهایم و نوشتهایم که اگر هم چنین دعوایی میان کنگره و دولت آمریکا واقعی باشد، تضمینی برای توافق نهایی وجود نخواهد داشت چرا که از زمان دولت اوباما ۲ سال باقی است و کنگره هم در دست جمهوریخواهان تندرو است نتیجه این میشود که با پایان دوران ریاست جمهوری اوباما، رئیسجمهور جمهوریخواه بر سرکار خواهد آمد که با کنگره هم همخوانی و همآوایی خواهد داشت. آنگاه آینده توافق هستهای احتمالی چه خواهد شد؟
کنگره تندروی آمریکا از هماکنون دست به کار شده است و در حال تهیه پیشنویسی است که به کنگره این قدرت را بدهد که براساس آن هرگونه توافق با ایران در کنگره به رأی گذاشته شود.
اما یک نکته بسیار مهم در جریان مذاکرات و توافق احتمالی وجود دارد، و آن، حاکمیت یافتن جمهوریخواهان تندرو در دوره ریاست جمهوری آینده آمریکا است که معادلات آینده توافق هستهای را برهم خواهد زد. مگر آن که توافق انجام شده بر سر موضوع هستهای ایران، باب میل آمریکاییها باشد، که البته با توجه به تأکید ایران بر حقوق هستهای خود، توافق هستهای یکطرفه که تنها خواستههای آمریکاییها را برآورده سازد، بعید به نظر میرسد.
برای چنین توافقی نیازمند تضمینی محکم هستیم تا بتوانیم در آینده مقابل تغییر رویکرد و سیاستهای آمریکا بایستیم و حق و حقوق خود را حفظ کنیم.
از همین رو است که تفاوتهای بسیاری میان مخالفان در ایران و مخالفان در آمریکا دیده میشود. قابل اعتماد و اطمینان نبودن آمریکاییها از نظر مخالفان در ایران، مهمترین نکتهای است که باید مورد توجه قرار گیرد.
مخالفانی که در آمریکا علیه گفتوگوهای هستهای فریاد میزنند، از جنس همانهایی هستند که پای میز مذاکره هم حضور دارند، آنها نهایت خواستههای غیرقانونی و بدون منطق خود را پیگیری میکنند. به همین خاطر است که تاکنون هم پس از سالها گفتوگو هنوز توافقی به دست نیامده است و این توافق به دست هم نخواهد آمد جز آن که آمریکاییها زیادهخواهیهای خود را کم کنند.
وطن امروز:هدیه مجلس به ظریف
«هدیه مجلس به ظریف»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ 1ـ مشاجره باراک اوباما و رابرت منندز در هتل هیلتون را باز هم نمیتوان چندان جدی گرفت. اوباما نیازی به مشاجره با طراحان افزایش مشروط تحریمهای ایران ندارد. جمهوریخواهان 54 کرسی کنگره را در اختیار دارند. آنها برای عبور از سد اوباما، به همراهی 13 سناتور دموکرات نیاز دارند. اگر اوباما مخالف تصویب تحریمهای مشروط است، میتواند همحزبیهایش را در سنا به خط کرده و از آنها بخواهد به طرح رابرت منندز و مارک کرک رای منفی بدهند. در این صورت این طرح نمیتواند موافقت دوسوم سناتورها را داشته باشد و رئیسجمهور آمریکا که بر سر مذاکرات هستهای شرطبندی کرده و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، میتواند با خیال راحت در اتاق بیضیشکل خود نشسته و طرح وتوشده جمهوریخواهان را به منشی ایرانیالاصل خود نشان دهد! در عین حال آنها هرچه میکنند، به ایران ربطی ندارد. این مشکل خود آنهاست.
2ـ اینکه در ایران عدهای از پیادهروی ظریف و کری نشئه میشوند و در عالم نشئگی سرعت مذاکرات را زیاد میکنند، در عالم واقع چندان مهم نیست. آنان که باید بدانند، میدانند آنچه مارک کرک و رابرت منندز در سنا جلو میبرند طرح ویژهای است برای باز کردن قفل مذاکرات هستهای. آقایان گویا فراموش کردهاند جان کری در مسقط به جواد ظریف چه گفت و گویا به همین زودی از یاد بردهاند چرا مذاکرات هستهای به مدت 7 ماه تمدید شد. از توافق ژنو تا رضایت طرفین برای تمدید 7ماهه آن توافق در وین دهها دور مذاکره و صدها ساعت بحث کارشناسی و فنی میان طرفین انجام شد. واقعیت آن است که پس از یک سال و نیم مذاکره هستهای دیگر بحث ناگفتهای نمانده است. همه موضوعات در چندین دور مذاکرات بحث و بررسی شده است.
طرفین هیچ حرف ناگفتهای ندارند. از تحقیق و بازرسی تا موضوع ظرفیت غنیسازی و نیز رآکتور آب سنگین اراک، همه و همه بررسی شده و مواضع طرفین در قبال آنها مطرح شده است. با این حال اما توافق جامع حاصل نشد. چرا؟ دلیلش زیادهخواهی طرف آمریکایی است. زمانی که نوبت تعهد آنان یعنی لغو تحریمها رسید، آنان زیر میز مذاکرات زدند. آنها از طراحی یک دوره زمانی 15 ساله برای برداشتن تحریمها میگویند! و این درحالی است که ایران چه در حوزه ظرفیت غنیسازی، چه درباره ذخایر اورانیوم و چه در موضوع آب سنگین اراک (بازطراحی رآکتور) همه نگرانیهای آنها را برطرف کرده است.
3ـ نه در ایران و نه در آمریکا هیچکدام از طرفین نسخه جدیدی برای توافق هستهای ندارند. چراکه اساسا دیگر اختلافی درباره برنامه هستهای ایران نمانده است! توافق انجام نمیشود چون آمریکاییها حاضر به لغو تحریمها نیستند. تمدید 7 ماهه توافق ژنو نیز تنها یک مهلت جدید است که هر کدام از طرفین امیدوارند در این مدت طرف مقابل را مجاب به همراهی با خود کنند.
شاید مهمترین و واقعیترین مرحله مذاکرات هستهای نیز همین مرحله باشد؛ مرحلهای که دیگر چانهزنیهای فنی در کار نیست و تنها این قدرت است که میتواند تعیینکننده باشد. آمریکاییها بر اساس الگوی محاسبه «اثرگذاری تحریمها و نیاز ایران به مذاکره» که متاسفانه برخی اظهارات آقایان روحانی و ظریف در تثبیت این الگو بسیار موثر بوده، باز هم به سلاح تحریم رو آوردهاند. طرح جدید «منندز ـ کرک» برای افزایش تحریمهای علیه ایران در واقع در راستای ترساندن ایران از شکست مذاکرات مطرح شده است.
از نگاه آمریکاییها، دولت ایران تاکنون هیچ برنامهای برای رونق اقتصادی در کشورش ارائه نکرده و همه امیدش به مذاکرات و لغو تحریمهاست. بر همین اساس آمریکاییها معتقدند دولت ایران در نهایت براساس شعار آقای ظریف «هیچ توافقی از عدم توافق بدتر نیست» به لغو 15 ساله تحریمها رضایت خواهد داد. در ایران اما با طرح جدیدی که اعلام شد مجلس شورای اسلامی در دست بررسی دارد فضای مذاکرات وارد مرحله جدیدی شده است. ایران اعلام کرد در صورت تصویب افزایش تحریمها در آمریکا، طرح غنیسازی نامحدود در مجلس ایران در دستور کار قرار خواهد گرفت. این اقدام مجلس شورای اسلامی در واقع نخستین ورود جدی مجلس به موضوع مذاکرات هستهای است.
طرح مجلس به دنبال آن است تا به یکباره الگوی محاسبه طرف آمریکایی مبنی بر نیاز دولت ایران به توافق جامع هستهای را دچار لرزش کند. به عبارتی تصور غنیسازی نامحدود در ایران پس از مذاکراتی که قطعا همه دنیا آمریکا را مقصر شکست آن میداند، یک کابوس بزرگ برای طرف آمریکایی است. و اینجاست که الگوی محاسبه طرف آمریکایی تکان میخورد. به همین دلیل طرح جدید مجلس شاید بهترین هدیهای باشد که دار و دسته آقای ظریف از مجلس میتوانستند دریافت کنند، چراکه هم میتواند مانع تصویب افزایش تحریمهای ایران در سنا شود و هم میتواند نسبت به پایان زیادهخواهیهای طرف آمریکایی و حصول توافق جامع هستهای، امیدواری ایجاد کند.
اگرچه در این شرایط حساس، برخی اظهارات مانند برگزاری رفراندوم، موجب تقویت الگوی محاسبه طرف آمریکایی و در نتیجه کوتاه نیامدن آنها از موضع عدم لغو یکباره تحریم شده است اما به مرور، آثار و نشانههای مبارک طرح جدید مجلس آشکار خواهد شد.
جوان:این حنا رنگ ندارد
«این حنا رنگ ندارد»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم حسن رشوند است که در آن میخوانید؛پنجشنبه گذشته اولین همایش اصلاحطلبان درسال جاری که بیشتر با محوریت انتخابات اسفند سال آینده مجلس شورای اسلامی تدارک دیده شده بود، برگزار شد و در این همایش، آدمهای ریز و درشت اصلاحات یا سخنرانی کردند یا برخود تکلیف دانستند با دادن پیام، نگاهشان را به انتخابات سال آینده معطوف کنند. هاشمی هم که روزگاری نه چندان دور، سایه او را اصلاحطلبان با تیر میزدند، با دادن پیام و ارائه رهنمود و ضرورت فعالیت حزبی، اصلاحطلبان را برای انتخابات آینده تشویق و ترغیب کرد و جالب آنکه ایشان نه در مقام یک شخصیت سیاسی حقیقی، بلکه از جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام این پیام را منتشر کردند تا همگان بدانند رئیس مجمع تشخیص مصلحت، بر اساس «مصلحت نظام» جانب یک جریان سیاسی را گرفته و اقدام به انتشار پیام نمودهاند. اما سخن نگارنده در این نوشتار بررسی رفتار آقای هاشمی رفسنجانی و چرایی دادن پیام ایشان آن هم با ذکر عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیست، بلکه روی سخن با دبیرکل حزب مردمسالاری است که در این همایش گفته بود «ما همه 290 کرسی مجلس دهم را میخواهیم» و در استدلال این خواسته اصلاحطلبان گفته بود که میخواهیم 290 کرسی مجلس را داشته باشیم تا دیگر در مجلس آینده کسی به خود اجازه ندهد نطق نمایندهای (علی مطهری) را قطع کند.
در این یادداشت به دنبال توجیه رفتار برخی نمایندگان با علی مطهری نیستیم و طبیعی است که اعتراض نمایندگان به علی مطهری را بحق دانسته ولی در شیوه آن اختلاف نظر داریم که در روزهای گذشته بارها به آن پرداخته شده است. نکته مهم خواسته اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس دهم و بررسی رفتار گذشته آنها در مقام مقایسه با رفتاری است که استثنائاً در یکشنبه گذشته نسبت به علی مطهری آن هم در موضوع مهمی همچون فتنه و حمایت تمام قد علی مطهری از سران فتنه است.
جناب آقای کواکبیان قطعاً اتفاقات مجلس ششم را به خاطر دارند و از نزدیک شاهد رفتار همحزبیهای خود در جریان دوم خرداد بودند و با مشاهده آن رفتارها، چگونه پشت تریبون قرار گرفته و مدعی هستند اگر 290 کرسی مجلس دهم را در اختیار داشته باشند، رفتاری مشابه آن چیزی که در رابطه با علی مطهری صورت گرفت، دیگر رخ نخواهد داد. جناب آقای کواکبیان در پسزمینههای ذهن خود مرور کند، چه رفتاری را در مجلس ششم با شخصیت موجه، متین و الگوی اخلاق جناب آقای دکتر حداد عادل داشتند و چگونه پنج ماه اعتبارنامه چنین شخصیتی را که دوست و دشمن بر سلامت اخلاقی و نفسانی وی اعتراف دارند،معطل گذاشتند و این در حالی بود که شورای نگهبان و دستگاه اجرایی بر روند انتخاب ایشان صحه گذاشته بودند. آقای حداد عادل فقط و فقط به این دلیل با چالش اعتبارنامه مواجه شد که از درون جریان دوم خرداد به مجلس راه نیافته بود. در این صورت آیا میتوان از اکنون به قضاوت نشست که اصلاحطلبان در تحمل مخالف دارای سعهصدر و اصولگرایان فاقد این ویژگی هستند. ثانیاً این نگاه تمامیتخواه که ما «همه 290 کرسی مجلس دهم را میخواهیم» بدان مفهوم است که برای عدم ورود رقیب به مجلس، از هیچ کوشش تخریبآمیزی فروگذار نخواهیم کرد و طبیعی است زمانی که برای عدم ورود جریان رقیب برنامهریزی و تدارک دیده شود، تحمل هر فردی از جریان رقیب به مجلس با هجمههایی به مراتب بدتر از وضعیت مطهری مواجه خواهد شد.
2- از قدیم گفتهاند مشت نمونه خروار است. اصلاحطلبان با عناصر مرتبط ولی معترض خود آنچنان خصمانه برخوردکردهاند که کمتر کسی میتواند قبول کند در صورت مواجهه با عناصر غیرتشکیلاتی خود با رأفت و سعهصدر رفتار میکنند. هنوز یک سال از برخورد تند عناصر اصلاحطلب شورای شهر تهران با دیگر عضو اصلاحطلب این شورا، یعنی خانم الهه راستگو نگذشته است که آقای کواکبیان که از هماکنون چک سفیدامضا به مردم میدهد که اگر ما 290 کرسی مجلس را- در صورت محال بودن چنین اتفاقی- در اختیار گرفتیم، رفتاری مشابه مجلس نهم با امثال علی مطهری نخواهیم داشت. رفتار دوستان خود نسبت به خانم راستگو را چگونه توجیه میکنند. کسانی که حتی از تعرض و تهدید شخصی و توهینهای ناشایست هم خودداری نکردند، چگونه میتوانند با ورود به مجلس نه تنها مخالف، بلکه دوستان خود را که نظری متفاوت در موضوعی داشتند را تحمل کنند.
باید گفت اکنون اگر اصلاحطلبان هزار بار هم قسم بخورند چون مردم رفتار آنها را در عرصه سیاست، اعم از مجلس، شورای شهر و دیگر عرصهها بارها و بارها در سالهای حاکمیت آنها دیدهاند، باور نمیکنند که آنها نمایندگان شایسته و الگوی سعهصدر برای جامعه و نخبگان باشند. این حنا دیگر رنگ خود را باخته است.
حمایت:ایران و گزینه های مقابله با تحریم
«ایران و گزینه های مقابله با تحریم»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حسن هانی زاده است که درآن میخوانید؛تهدیدات اخیر برخی از اعضاء کنگره آمریکا برای اعمال تحریم های بیشتر علیه جمهوری اسلامی ایران با واکنش قاطع مجلس شورای اسلامی ونهادهای مسول درایران مواجه شده است. با اینکه کاخ سفید وشخص باراک اوباما رئیس جمهوری امریکا بارها تمایل خود را برای دست یابی به یک توافق جامع با ایران در موضوع هستهای اعلام کرده است اما تندروهای کنگره آمریکا در صدد تخریب روند مذاکرات ایران و1+5 برآمده اند. وجود معیارهای دو گانه در رفتار سیاسی آمریکا نسبت به ایران نشان میدهد که تیم مذاکره کننده ایرانی نیز باید رفتار خود را نسبت به هیات آمریکائی مذاکره کننده تغییر دهد.اعضاء کنگره آمریکا که نوعاً تحت تاثیر سیاستهای لابی صهیونیستی قرار دارند، قبل از منافع آمریکا در حقیقت منافع رژیم صهیونیستی را مورد توجه قرار می دهند.
وجود شخصیت های افراطی مانند جان مک کین، لیندسی گراهام، کیلی ایوت و مارک کرک در کنگره آمریکا که وابستگی شدیدی به رژیم صهیونیستی دارند مانع از دست یابی وزارتخارجه آمریکا به یک توافق جامع با ایران شده است. در طول سالهای اخیر این شخصیت ها همواره همان موضعی را در برابر موضوع هسته ای ایران اتخاذ می کنند که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و اویگدر لیبرمن وزیر خارجه رژیم صهیونیستی اتخاذ می کنند. اکنون یک مجموعه افراطی قدرتمند به نام لابی صهیونیستی که تعیین کننده سیاست های خارجی کنگره آمریکا است، به شدت علیه ایران فعال شده و بارها وزارتخارجه این کشور را به اعمال تحریم های جدید علیه ایران تهدید کرده است. در مقابل، باراک اوباما اعلام کرده که هر گونه تحریم یکجانبه از سوی کنگره آمریکا موجب خواهد شد تا وی از اختیارات قانونی خود برای وتوی این تحریم ها استفاده کند.تقابل جدی کاخ سفید وکنگره، اگر بازی سیاسی وجنگ زرگری نباشد ثابت می کند که ایران باید در مقابل این بازی کثیف سیاسی ساز و کارهای جدیدی را در مقابل کنگره آمریکا تعریف کند.
مجلس شورای اسلامی نیز گزینه های متعددی برای الزام دولت به بازگشت از تعهدات سابق خود در موضوع هسته ای دارد که باید به موقع از این گزینه ها استفاده کند.اگر کنگره آمریکا همچنان به باج خواهی های خود ادامه دهد، قطعاً لغو یکجانبه تعهدات ایران در کاهش سطح غنی سازی، افزایش شمار سانتریفیوژها و تعیین یک ضرب الاجل برای رفع تحریم ها می تواند در دستور کار مجلس شورای اسلامی قرار گیرد.در طول یک دهه مذاکره میان ایران وکشورهای 1+5 تیم های مذاکره کننده ایران در دولتهای گذشته و حال تلاش کردند تا اطمینان جامعه جهانی را پیرامون فعالیت هسته ای صلح آمیز ایران جلب کنند.ایران همه مسیرهای اعتماد سازی را با شفافیت کامل طی کرده و توپ را در زمین کشورهای 1+5 پرتاب نموده اما کار شکنی های آمریکا وتحریمهای ظالمانه اعمال شده مانع از رسیدن به یک توافق جامع گردیده است.متاسفانه در طول این مذاکرات، رسانه های وابسته به لابی صهیونیستی جریان سازی های شدیدی را علیه فعالیت هسته ای صلح آمیز ایران انجام داده و فضای غبار آلودی را علیه ایران در سطح جامعه جهانی بوجود آورده اند.مسیری که ایران در خصوص تعامل شفاف با آژانس بین المللی انرژی هسته ای و کشورهای 1+5 طی کرده کاملاً عاقلانه وهوشمندانه بوده اما ظاهراً آمریکا، انگلیس و فرانسه قادر به اتخاذ یک تصمیم مهم نیستند.
اگر روند تهدیدات کنگره آمریکا ادامه یابد هیچ راهی در برابر ایران جز "برهم زدن کافه" وجود نخواهد داشت زیرا استفاده از زبان تهدید برای ملت بزرگ ایران قابل قبول نیست.تجربه 35 سال گذشته ثابت کرده است که زبان تهدید حداقل در مورد ملت رشید ایران فاقد کارائی است و این ملت نشان داد که تهدید را با تهدید پاسخ خواهد داد. اکنون مجلس شورای اسلامی که مدافع منافع ملی است باید ورود جدی به موضوع هسته ای ایران داشته باشد و با اتخاذ شیوه های مناسب، ضمن تقویت تیم مذاکره کننده ایرانی در مقابل تهدیدات کنگره آمریکا ایستادگی کند. کمتر از 6 ماه دیگر به پایان مهلت تعیین شده برای دست یابی به توافق جامع میان ایران و5+1 باقی نمانده در طول این مدت نیز ممکن است شاکله فعلی مجلس شورای اسلامی تغییر کند.
لذا ملت ایران نمی تواند این روند را برای سالهای طولانی تری تحمل کند واعمال تحریم های جدید علیه ایران نیز با روح توافق ژنو مغایرت دارد.لذا تعریف ساز و کار مقابله با تهدیدات کنگره آمریکا و نیز جلوگیری از فضاسازی های تندروهای آمریکا، امری کاملا ضروری به نظر میرسد.هر چند باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا تلاش می کند تا در دو سال باقی مانده از دوره ریاست جمهوری خود یک دست آورد تاریخی داشته باشد اما به نظر نمی رسد اعضاء کنگره آمریکا در این مدت دست بسته باقی بمانند. دست آورد تاریخی دو دوره ریاست جمهوری باراک اوباما می تواند در ایجاد یک توافق جامع با ایران خلاصه شود که این امر در حقیقت به پیروزی مجدد دموکراتها در انتخابات سال 2016 ریاست جمهوری منجر گردد. اما ظاهراً از هم اکنون جمهوریخواهان خیز بلندی برای ورود مجدد به کاخ سفید بر داشته اند و به همین دلیل سیاست خود را بر منع اوباما برای دست یابی به یک توافق جامع با ایران قرار داده اند.
آفرینش:آموزش، کلید موفقیت نسلها
«آموزش، کلید موفقیت نسلها»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛براساس تحقیقات یک موسسه بین المللی بر روی نحوه آموزش در کشورهای مختلف جهان، سیستم آموزش و فراگیری در چین یکی از کارا ترین نظام آموزشی می باشد. بر اساس یافته های این تحقیق، چینی ها از چند مولفه به عنوان رمز موفقیت بهره مندند که باعث رشد چشمگیر آنها گردیده است. برای نتیجه گیری و بررسی بحث مقایسه ای بین نظام آموزشی کشورمان با چینی ها انجام می دهیم تا ضمن مشخص شدن تفاوت ها از محسنات و تجربه آموزشی آنها مطلع گردیم.
1- ابتدا به امر باید به شعار نظام آموزش چینی ها توجه کنیم که در تمامی مراکز آموزشی به آن تاکید می شود: «آموزش کلید موفقیت» . در واقع در تفسیر این شعار چینی ها آموزش را معیار تمامی موفقیت ها در عرصه های گوناگون سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قرار داده اند. مردم و نظام آموزشی چین پذیرفته اند که تنهاعامل موفقیت بحث آموزش می باشد و به آن عمل می کنند.
- حال وضعیت نظام آموزشی در کشورما با چه شعاری به سمت افق های آینده حرکت می کند و چه معیاری را به عنوان باورهای آموزشی برای مردم کشور ایجاد کرده است؟. به رغم تلاش های فراوانی که درامر آموزش از سوی زحمت کشان این عرصه صورت گرفته، اما اغلب مردم معیارهای دیگری را عامل موفقیت می دانند و یا آموزش و تحصیل را به عنوان پیش نیاز معیارهای اصلی دیگر تلقی می کنند. به عنوان مثال " امروزه بسسیاری ازمردم معتقدند تا پول نداشته باشی نمی توانی پیشرفت کنی، تا آشنا(پارتی) نداشته باشی نمی شود به موفقیت رسید ویا کلاً به نظام آموزشی داخل اعتمادی ندارند و فقط تحصیلات و نظام آموزشی خارج از کشور را عاملی برای موفقیت فرد درآینده می دانند".
2- "مساوات در نظام آموزشی" یکی دیگر از رموز موفقیت چین درامر آموزش می باشد. سیستم آموزشی چین به رغم گستردگی ارضی توانسته است تقریباً در سراسر کشور امکانات آموزشی مساوی را برای تمام دانش آموزان فراهم کند. یعنی تفاوت چندانی میان سطح آموزش، دانش آموزان غنی وفقیر وجود ندارد.
- اگر نگاهی به تبلیغات گسترده آموزشگاه ها ، مدارس و حتی دانشگاه های کشور بیاندازیم متوجه شکاف های گوناگون آموزشی می شویم. وجود مدارس مختلف در کشور با عناوین دولتی، نیمه دولتی و غیر انتفاعی خود گویای تفاوت آموزشی میان ما وچین می باشد. البته حضور مراکز غیر دولتی بد نیست و عملکرد آنها به هیچ وجه منفی تلقی نمی گردد اما در چین تمام امکانات لازم بدون درنظر گرفتن سطح مالی برای دانش آموزان مهیاست.
3- مسئله بعدی "اهمیت مردم و حکومت" به امر آموزش می باشد. مردم چین به رغم کارفراوان و درآمد پایین بیشترین وقت و درآمد خود را صرف هزینه آموزش فرزندان می کنند. از طرفی هم حکومت بیشترین اهمیت مالی خود را به این امر اختصاص می دهد. به عنوان مثال بهترین و زیباترین ساختمان ها در شهرها و روستاها به مراکز آموزشی تعلق دارد.
-این ادعا را نداریم که مردم ما وقت و درآمد خود را صرف آموزش فرزندان نمی کنند، اما باید قبول کرد در بسیاری از خانواده های ایرانی حتی پدرخانواده نمی داند فرزندش درکدام مقطع تحصیلی مشغول است و اصلا کلاس چندم است؟ و از کیفیت آموزشی او اطلاعی ندارد.و یا متاسفانه مشاهده می کنیم که در کشورمان با کمبود فضای آموزشی روبه رو هستیم و آموزش و پرورش همواره با مالکین مدارس درگیری دارد.
4- نکته آخر که بسیارتعیین کننده است انگیزه و باورهای شخصی دانش آموزان است. محصلان چینی تنها راه موفقیت و پیشرفت را امرآموزش می دانند و انگیزه ای جز تحصیل برای آینده ندارند. برای آنها فرقی نمی کند از چه طبقه ای هستند، اما به این ایمان دارند که با تلاش در امر آموزش می توانند در آینده فرد موفقی باشند.
-متاسفانه در کشورما دانش آموزان و جوانان تحصیلات را معیار و ملاک اصلی پیشرفت نمی دانند و باور ارزشی آنها تلقی نمی گردد. هنوز درشکل گیری سرنوشت آینده جوانان، شغل پدری و سطح خانوادگی آنها به لحاظ مالی و فرهنگی یکی از اصلی ترین عوامل تعیین کننده است.
به هرحال آنچه گفته شد چشم بستن بر دسترنج زحمتکشان در عرصه آموزش و پرورش کشورمان نبود. بلکه مقایسه ای بود بین نقاط ضعف و قوت دو نظام آموزشی تا دلایل پیشرفت چشمگیر و علل ضعف در پاره ای از مسائل مشخص شود.
شرق:سبک جعلی یا جعل سبک
«سبک جعلی یا جعل سبک»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که در آن میخوانید؛در عرصه سیاست سالهای پس از انقلاب، معمولا نیروهای رقیب با مبدا قراردادن تاریخ استقرار و استمرار جمهوریاسلامی، یکدیگر را اصیل یا جعلی خطاب میکنند. از مجلس هفتم و بهخصوص از سال١٣٨٤ به بعد، اصولگرایان خود را مثل اعلای سیاستورزان اصیل میدانستند. احمدینژاد بر این باور بود که نفس حضورش، محکی است که اصل را از جعل متمایز میکند. اما دیری نگذشت که همه چیز آشکار شد. حالا حدودا دوسال پس از پایان دولت احمدینژاد، شاهد آنیم که جعل و اصل جا عوض میکنند و در بر پاشنه دیگری میچرخد. گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی، در مقالهای با عنوان «در باب سبک» مدعی است آنچه از هرنظر، خط مشی و رفتار اشخاصی خاص را به سبک ویژه آنها تبدیل میکند، چیزی است بهنام «جعل». زیمل، سبک هنرمندانی مثل داوینچی یا میکلآنژ را ناشی از ویژگیهایی میداند که جاعلان از مجموع ویژگیهای آثار آنها انتخاب کردهاند.
برخلاف تصور رایج، خیلی وقتها رفتارها و خط مشی اصیل بر اثر جعل به وجود میآید یا به بیان سادهتر، اصالت بسیاری از امور بهواسطه مقایسه آنها با نمونهای جعلی محک میخورد و به اثبات میرسد. در کنار بزرگان دین، سیاست و فرهنگ، همواره آدمهایی بودهاند که روایات یا احادیث و نقلهایی را به نام آنها جعل کردهاند اما از این هم شگفتتر، ظهور شخصیتهایی کاملا جعلی در عرصه تاریخ است. شخصیتهای جعلی را نباید با اشخاص دروغین اشتباه گرفت. آدمهای جعلی، موجوداتی خیالی نیستند، وجود دارند؛ اما رفتار و کردارشان فاقد استقلال لازم است.
آنها در عمل رویه آدمهای دیگر را جعل میکنند و البته بعد از گذشت مدتی که ماهیت جعلی عملکردشان آشکار میشود، درست همانطور که زیمل میگفت، ناخواسته به عدهای اصالت میبخشند. آدمهای جعلی جالبی در تاریخ سیاسی ما به چشم میخورند. اتفاقاتی که اکنون در تاریخ رخ میدهد، بدون الگو نیست. مثلا در قیاس با امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری که هر دو شخصیتهای اصیلی هستند، نمونههای جعلی بسیاری را میتوانیم پیدا کنیم. از قضا همین نمونههای جعلی هستند که به هرکدام از این دو تن اصالت میدهند. این است که امیرکبیر به نمونه اصیل سیاستمدار پیشرو و به همین منوال میرزاآقاخان به نمونه اعلای سنتگرایی و صوفیمنشی تبدیل میشود.
لازم به توضیح است که همیشه در هر وضعیت سیاسی این احتمال هست که آدمهایی بیپیشینه و تازه از راهرسیدهای فضا را به تسخیر خود درآورند. در بین دولتهای پس از انقلاب، سرآمد بهکارگیری چنین سیاستی بیتردید محمود احمدینژاد بود. وی در بسیاری از حوزهها، حتی حوزههایی که در مسیر حرکتها و تصمیمگیریهایش اندک تاثیری نداشتند، کسانی را بر مسند کار نشاند که هیچ شناسنامه و تاریخی نداشتند. شاید در نتیجه همین سیاستهای احمدینژاد باشد که حالا وزیران، مدیران و دولتمردان دولت پس از او، نه فقط اشخاصی کارآمد و کاردان و باسابقه، که «اصیل» نیز جلوه میکنند. معیار و محک «جعل» و «اصل» یا در فرازونشیبهای تاریخی به دست میآید، یا با اتفاقاتی مثل انتخابات تعیین میشود. در ایامی نهچندان دور، همین که کار دولت اصلاحات خاتمه یافت، نیروی سیاسی تازهای سر برآورد که اصلاحات را مبتنی بر اصولی جعلی قلمداد میکرد و داعیه آن داشت که دولت جدید بر طبق اصولی اصیل -و نه جعلی- زمام امور را به دست گرفته است. ولی اصولگرایان غافل از این بودند که سیاست اصیل را با رجال جعلی نمیتوان پیش برد. این است که در آستانه انتخابات مجلس، اصولگرایان از احتمال ظهور مجدد احمدینژاد دیگر به ذوق نمیآیند و حتی در اصولگرایی او شک میکنند. از نتایج بهکارگرفتن آدمهای جعلی در دولت قبل، یکی هم اینکه هماینک سیاستمداران و مدیران «باسابقه»، با صفت تازه «اصیل» و «شناسنامهدار» شناخته میشوند.
مردم سالاری:آدرس غلط
«آدرس غلط»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛بیش از یک هفته از ترور تعدادی از اعضای هیأت تحریریه نشریه «شارلی ابدو» در پاریس توسط اعضای القاعده میگذرد اما واکنشهای داخلی و خارجی همچنان ادامه دارد. مهمتر از همه اینکه انتشار کاریکاتور دیگری از پیامبر اسلام(ص) در اولین شماره نشریه پس از این واقعه، کار را برعکس کرد؛ تا دیروز چه در داخل(از وزارت خارجه تا صداوسیما و حتی نماز جمعه) و چه در خارج (از مسلمانان اروپا تا حزبالله لبنان و حتی عربستان سعودی) آن حمله تروریستی را محکوم میکردند و امروز همانها در داخل و خارج به محکومیت اقدام وقیحانه این نشریه میپردازند. در این میان همسویی برخی واکنشهای داخلی و خارجی اصحاب رسانه از جنبه ریشهیابی علل و انگیزههای این ترور قابل تأمل است.
در آن سوی مرزها، دولتها و رسانههای غربی و به خصوص دشمنان جمهوری اسلامی، این ترور را واکنشی به انتشار کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام(ص) دانستند. حال آنکه این کاریکاتورها یک بار به صورت بازنشر کاریکاتورهای دانمارکی در سال 2006 و پس از آن انتشار کاریکاتوری در سال 2011 صورت گرفت که تنها موجب آتشسوزی دفتر نشریه توسط افراطگرایان شد. حال آنکه این حمله به فاصله کوتاهی پس از انتشار کاریکاتور «ابوبکر البغدادی» رهبر داعش منتشر شد و تروریستها نیز پیشاز این در سوریه در مبارزه با دولت «بشار اسد» حضور داشتهاند. از سوی دیگر وقوع این حمله در ایامی که هم مسلمانان و هم مسیحیان در شوق جشنهای میلاد پیامبرشان بودند، بیش از پیش مشکوک به نظر میرسد. اما غربیان اصرار دارند با وصل این حمله به انتشار کاریکاتورهای پیامبر(ص)، وجه اصلی قضیه را بپوشانند و خود را قربانی تروریسمی جهانی و خطرناک قلمداد کنند. در حالی که این دولتمردان و سیاستورزان غربی هستند که آتش این فتنه را روشن کردهاند و اگر قرار بر مؤاخذه است، اینان بایستی پاسخگو باشند. امروز دیگر تروریسم مرزی نمیشناسد؛ نه از نظر جغرافیایی و نه از لحاظ ملیت. فراموششدنی نیست که این تروریستها فرانسوی بودند نه افغانی، عراقی یا سوری.
دولتهای غربی به خصوص آمریکا، بریتانیا و فرانسه آن روز که برای براندازی دولت قانونی سوریه، خنجر را از پشت بستند و از هیچ کمکی به مخالفانش دریغ نورزیدند، گمان نمیکردند سرکنگبین، صفرا فزاید. آن روز که با دوگانه تروریسم خوب و بد، از کمکهای مالی و نظامی برخی دولتهای عربی به گروههای تکفیری چشمپوشی کردند، گمان نمیکردند این غائله دامان آنها را نیز بگیرد. آنها نمیدانستند خون مردمان واشنگتن، لندن و پاریس از خون زنان و کودکان کابل، بغداد و دمشق رنگینتر نیست. این جنایت، تاوان سیاستهای نابخردانه و استعمارگرانه دولتهای اروپایی و آمریکا در خاورمیانه است و تا وقتی این سیاستها تغییر نکند، خطر چنین حملاتی پابرجاست.
اما اگر آنان آگاهانه، این مسأله را وارونه جلوه میدهند؛ آیا برخی رسانههای داخلی نیز آگاهانه چنین میکنند یا ناآگاهانه به دام رسانههای غربی افتادهاند؟ علت خوشحالی نشریه «یالثارات» ارگان رسانهای انصار حزبالله نسبت به این اقدام تروریستی چیست؟ این همصدایی با تکفیریها چه سودی برای منافع ملی ایران دارد؟ برخی رسانههای اصولگرا با تبیین اینکه ترورها ریشه در اهانت به پیامبر(ص) داشته، سعی در نقد آزادی بیان مصطلح در غرب دارند. غافل از آنکه با این استدلال، به باور داستانسراییهای غرب و ترویج آن یاری میرسانند. زیرا رسانههای غرب نیز با ربط ترورها به کاریکاتور پیامبر(ص)، علل اصلی را مخفی نموده و با مظلومنمایی، عقاید اسلامی را ریشه چنین جنایاتی معرفی میکنند. در حالی که باید صورتمسأله را طور دیگر نوشت. برادران! آدرس غلط ندهید.
ابتکار:نماز جمعه رافدای دنیای دیگران نکنید!
«نماز جمعه رافدای دنیای دیگران نکنید!»عنوان سرمقاله روزناتمه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛نماز جمعه یکی از فرائض مهم اجتماعی اسلام به حساب میآید. تریبون نماز جمعه از ابتدای انقلاب نقش مهمی در پشتیبانی و پیشبرد اهداف نظام را ایفا نموده است. در فضیلت نماز جمعه سوره ای در قرآن وجود دارد. اهمیت این فریضه آنچنان است که برای شناسایی و احراز صلاحیت ائمه جمعه نهادی تحت عنوان دبیرخانه ائمه جمعه و شورای سیاست گذاری ایجاد شد. امام جمعه نقش پدرمعنوی شهر را ایفا میکند و مرجعیت حل و فصل دعاوی را عهده دار است. عدالت و حسن شهرت از جمله شرایط لازم برای امام جمعه ذکر شده است. تریبون نماز جمعه به تریبون وحدت معروف شد و تا مدت ها پس از نماز دعای وحدت توسط نمازگزاران سر داده میشد. امام جمعه ضمن دعوت مؤمنین به تقوی و رعایت حقوق همدیگر در خطبه دوم مسایل روز را نیز متذکر میشود.
مدتی است که برخی از ائمه جمعه محترم تریبون مذکور را در خدمت یک جناح خاص قرار داده اند و از عواقب چنین اقدامی هم نگران نیستند. آیت الله علم الهدی امام جمعه محترم مشهد در اجلاس اصولگرایان شرکت میکند، همچون یک شخصیت حزبی در آنجا سخنرانی مینماید و از باید و نبایدهای جریان اصولگرایی میگوید و در مذمت جریان مقابل انذار و هشدار میدهد. هر کس در چنین جلسه ای پای منبر ایشان بنشیند و اطلاعی از جایگاه حقوقی شان نداشته باشد گمان میبرد که او یکی از ارکان حزبی است.
این در حالی است که امام جمعه باید متعلق به همه مردم باشد و نسبت به همه نمازگزاران عدالت را رعایت کند، زیرا ممکن است بخش مهمی از مأمومینشان در جریان مخالف اصولگرایی باشند ولی او را به عنوان امام جمعه قبول داشته باشند و به او اقتداء کنند. با این فرض این شکل قضاوت و حضور امثال ایشان در مسایل جناحی بی اعتنایی به نمازگزار با سلیقه ی دیگر است. جالب تر اینکه رئیس شورای سیاست گذاری ائمه جمعه کشور خود ریاست شورای همگرایی اصولگرایان را نیز بر عهده دارد و همچون یک شخصیت حزبی سفر میکند و در همایش اصولگرایان شرکت مینماید و به ایراد سخنرانی میپردازد. این رفتار با جایگاه و کارکرد نماز جمعه همگونی ندارد. در حقیقت آقایان با این رفتار خود این تریبون را در حد یک تریبون حزبی تنزل میدهند و مردم را تقسیم میکنند.
داشتن گرایش سیاسی منحصر به نخبگان و طبقه الیت جامعه نیست بلکه مردم کوچه و بازار نیز چنین علائقی دارند. برخی دارای علائق اصولگرایی و بسیاری نیز علائق اصلاح طلبی دارند و این تفاوت دیدگاه ها را در هنگام انتخابات به منصه ظهور میرسانند. از سوی دیگر اصولگرایان تنها یکی از جریانات سیاسی حاضر و فعال در صحنه سیاسی میباشند. این جریان نه مساوی اصل انقلاب است و نه زلفشان به زلف نظام و اسلام گره خورده است. آنان نیز یک رویه و سلیقه سیاسی هستند که در مواردی اشتباهات بسیاری نیز مرتکب شده اند اما حضورشان در کنار رقیب دیرینه، یعنی اصلاح طلبان موجب جلب مشارکت مردم و شکوه نظام شده است.
پس خرج کردن از نماز جمعه و فدا کردن آن به پای یک جریان سیاسی نه با جایگاه و کارکرد نماز جمعه سازگار است و نه با سفارشات امام (ره) همخوانی دارد. شاید یکی از دلایل بی رونقی و کم فروغی برخی نمازهای جمعه بی توجهی متولیان به استقلال این جایگاه و دور افتادن از کارکرد وحدت آفرینی آن است. بنابراین لطفاً نماز جمعه را فدای دنیای سیاسیون نکنید مبادا که شکست یک جریان سیاسی به پای نماز جمعه و امام جمعه نوشته شود. امام جمعه با جانبداری سیاسی نفوذ کلامش از دست میرود و مشروعیتش زیر سؤال میرود و عدالتش مورد سؤال واقع میشود و این خسارت با هیچ دست آوردی جبران نمیشود.
آرمان:اصلاحطلبی و اعتدالگرایی
«اصلاحطلبی و اعتدالگرایی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم غلامعباس توسلی است که در آن میخوانید؛نسبت اصلاحطلبی و اعتدالگرایی همواره مورد سوال بوده که آیا این دو در عرض هم قرار دارند یا خیر. در این رابطه باید توضیح داد، اصلاحطلبی جریانی است که با تکیه بر اصلاح امور پا به عرصه میگذارد و علیرغم اینکه گاه با اعتدالگرایی مترادف تصور میشود اما باید گفت این دو معنایی متفاوت از یکدیگر دارند. به عبارت دیگر اگر با نگاه جامعه شناختی بر پایه تحزب به موضوع نگریسته شود، اصلاحطلبی یک جریان است و اعتداگرایی یک روش. بر این اساس باید گفت اصلاحطلبی یک اصل است و اعتدالگرایی روشی است برای انجام این اصول.
در حقیقت اصلاحطلبی به دنبال تغییر وضع موجود است و میخواهد در اموری که آن را به عنوان مانعی برای پیشرفت و توسعه قلمداد میکند اصلاحات مدنظر خود را به کار بندد و آن را از سر راه بردارد و تنها هدف، حذف موانع و ایجاد شرایط مطلوب است اما از سوی دیگر اعتدالگرایی به عنوان یک روش، بر این امر قائل است که دولتمردان باید میانهروی را در پیش گیرند و از هرگونه تندروی بپرهیزند و این روش میتواند در اصول اصلاحطلبی یا اصولی دیگرجریان پیدا کند؛ بنابراین روش اعتدالگرایی تنها تاکید خود را بر عدم تندروی قرار میدهد و معتقد است با به کارگیری چنین روشی است که میتوان از بروز مشکلات جلوگیری کرد.
بنابراین اعتدالگرایی بیش از آنکه به عنوان یک جریان سیاسی شناخته شود یک خطمشی محسوب میشود که حتی اگر آن را در قالب جریان سیاسی تصور کنیم. باز بار معنایی جداگانهای نسبت به اصلاحطلبی دارد. وقتی صحبت به جریانهای سیاسی میرسد باید نگاهی ویژهتر به موضوع داشت و از این منظر باید اذعان کرد اصلاحطلبی واژهای در مقابل انقلاب است.
به عبارت دیگر اصل اساسی در انقلاب ایجاد تغییر و دگرگونی در همه ابعاد است و با تکیه بر این اصل به دنبال تغییر وضع موجود است اما اصلاحات به صورت نرم و تنها در مورد موانع قائل به تغییر است که قطعا نیازمند برنامهای علمی و موثر است و البته در این زمینه نیاز به تئوریسینهای قوی و افرادی با تجربه که قادر به ایجاد زمینه و فراهم کردن بسترهای لازم هستند، احساس میشود چرا که در سایه وجود چنین افرادی است که اهداف میتواند تجلی پیدا کند. بر این اساس نمیتوان از نقشی که آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی ایفا میکنند غافل بود چرا که این افراد میتوانند به عنوان هماهنگ کننده امور اصلاحطلبی بر پایه اعتدالگرایی نقشآفرینی کنند.
دنیای اقتصاد:تغییر اهرمها در مذاکرات
«تغییر اهرمها در مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی محمد کاشفی است که در آن میخوانید؛ایران و 6 قدرت جهانی شامل آمریکا، روسیه، چین، انگلستان، فرانسه و آلمان پس از 10 دور مذاکرات فشرده و جدی تا سوم آذرماه 1393 توافق کردند تا گفتوگوها را بهمنظور حصول توافق جامع نهایی برای 7 ماه دیگر و تا تاریخ 10 تیرماه 94 ادامه دهند. البته مقرر شده است که طرفین تا حدود 45 روز دیگر روی چارچوب کلی این توافق احتمالی به جمعبندی برسند. پس از تمدید مجدد، ایران و کشورهای 1+5 مذاکرهای یک روزه در تاریخ 26 آذرماه در ژنو سوئیس داشتهاند و دور دوازدهم مذاکرات نیز قرار است روز یکشنبه 28 دیماه در ژنو برگزار شود.
بررسی روند گفتوگوهای ایران و گروه 1+5 به خوبی نشان میدهد که هر دور از مذاکرات تحتالشعاع تحولات بینالمللی مختلفی بوده است؛از ظهور و پیشروی داعش در عراق گرفته تا اشغال شبه جزیره کریمه توسط روسیه که منجر به سردی روابط مسکو و غرب شده است. اگرچه ممکن است مذاکرات بهطور مستقیم تحتتاثیر این تحولات قرار نگیرد، به هر صورت نمیتوان از تاثیر برخی از این رویدادهای ناخواسته بر روند گفتوگوها چشمپوشی کرد. دور دوازدهم مذاکرات که با گفتوگوی دوجانبه آقایان ظریف و کری از روز چهارشنبه 24 دی در ژنو آغاز شده است نیز تحتتاثیر دو رخداد مهم سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است که ماهیت آن با دینامیکهای بحران داعش و اشغال کریمه متفاوت بوده و بهطور مستقیم مذاکرات را هدف قرار داده است:
1- آغاز به کار کنگره جدید و تسلط جمهوریخواهان تندرو مخالف ایران بر مجلس سنا.
2- ادامه روند کاهش قیمت جهانی نفت خام و چشمانداز نامناسب آن برای سال جاری میلادی.
همین چند ماه پیش، زمانی که آمریکا مشغول یارگیری جهت تشکیل ائتلاف ضد داعش خود بود، خبرگزاری رویترز مدعی شد که برخی مقامات تهران خواستار انعطاف غرب در مذاکرات و بهخصوص در زمینه ظرفیت غنیسازی، در قبال همکاری ایران با ائتلاف بینالمللی ضد داعش شدهاند؛ ادعایی که البته بلافاصله از سوی ایران تکذیب شد. همچنین پس از بالا گرفتن اختلافات غرب و روسیه بر سر بحران اوکراین، برخی تحلیلگران از بهبود موقعیت تیم مذاکراتی ایران به علت شکاف در اعضای 1+5 سخن گفتند. در حقیقت هر دو مورد فوق، حداقل در نظر برخی تحلیلگران و کارشناسان، بهعنوان اهرمهای مذاکراتی ایران برشمرده میشدند.
اگرچه هنوز از یک طرف، داعش مشغول اعمال تروریستی در سوریه و عراق است و از طرف دیگر، عمق اختلافات روسیه و غرب بیشتر شده است، با این حال بهنظر میرسد توجهات به سمت ترکیب جدید سنا و کاهش شدید قیمت نفت خام متمایل شده است؛ دو موضوعی که به احتمال زیاد دو اهرم جدید آمریکا در ماههای پیشرو برای تطویل مذاکرات و توجیه تمدیدهای بعدی خواهد بود. پاول ریشتر، تحلیلگر ارشد مسائل ایران در لسآنجلستایمز بهطور تلویحی اعلام کرد که هدف دور دوازدهم مذاکرات این است که غرب ببیند آیا ایران به واسطه کاهش 50 درصدی قیمت نفت، حاضر به انعطاف بیشتری در مذاکرات خواهد بود و آیا مواضع طرف ایرانی نرمتر شده است یا خیر. بهطور همزمان، نمایندگان تندرو کنگره آمریکا همچون باب کورکر، رئیس جدید کمیته روابط خارجی سنا و لیندزی گراهام، سناتور تندرو جمهوریخواه از ایالت کارولینای جنوبی، از پیگیری دو طرح کرک-منندز و کورکر-گراهام در کنگره جدید و ظرف هفتههای آتی سخن به میان میآورند. البته مقامات ارشد کشورمان به کرات در روزها و هفتههای اخیر اعلام کردهاند که کاهش قیمت نفت تاثیری روی مواضع ایران درخصوص مسائل امنیت ملی کشورمان نخواهد داشت و اکثر تحلیلگران غربی نیز از احتمال بسیار پایین تغییر مواضع مذاکراتی ایران به علت کاهش درآمدهای نفتی، خبر دادهاند. همچنین تهران بارها اعلام کرده است که تصویب هرگونه تحریم جدید در کنگره به منزله نقض برنامه اقدام مشترک بوده و آمریکا مقصر اصلی برهم خوردن احتمالی گفتوگوها خواهد بود.
بررسی روند مذاکرات ایران و کشورهای 1+5 در یک دهه اخیر نشان میدهد که احتمال اعطای امتیازهای بیشتر هستهای از سوی ایران به طرف غربی صرفا بهخاطر کاهش 50 درصدی قیمت نفت و در مهلت باقیمانده تا ضربالاجل 10 تیرماه تقریبا صفر است؛ ضمن آنکه احتمال تصویب تحریمهای جدید در کنگره آمریکا که به آسانی تفسیر به نقض برنامه اقدام مشترک شده و آمریکا را بازنده قطعی بازی سرزنشها سازد، نیز تقریبا بعید است. با این حال بهنظر میرسد آمریکا احتمال دارد از این دو اهرم بهمنظور به درازا کشاندن بیشتر مذاکرات هستهای و نه شکست آن و همچنین توجیه تمدیدهای مجدد استفاده کند و با این تصور که تداوم قیمتهای پایین نفت خام در نهایت ایران را به زانو در خواهد آورد و با چماق تحریمهای کنگره، منافع حداکثری خود را دنبال کند. بنابراین هم به تصمیمسازان اقتصادی و هم به فعالان اقتصادی توصیه میشود همچنان سناریوهای مختلف از نتایج مذاکرات را مدنظر داشته باشند تا از اتفاقات دور پیش جلوگیری شود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد