با شروع تحقیقات برای شناسایی هویت مرد ناشناس، کارآگاهان جنایی ابتدا سراغ پروندههایی رفتند که درباره افراد مفقودی تشکیل شده بود. آنها در این مرحله از تجسسها با پروندهای مواجه و متوجه شدند، مردی جوان به نام پدرام چند روز قبل ناپدید شده و هنوز خبری از او به دست نیامده است. مشخصات پدرام بسیار شبیه به جنازه ناشناس بود، اما محل زندگی پدرام با محل کشف جسد فاصله زیادی داشت. کارآگاهان در ادامه راهی خانه پدرام شدند و به تحقیق از خانواده مرد جوان پرداختند.
راز ناپدید شدن مرد جوان
همسر پدرام به نام فرنگیس که ناپدید شدن او را گزارش کرده بود، به پلیس گفت: «حدود سه سال قبل با پدرام ازدواج کردم و زندگی خوبی داشتیم. معمولا او هر جایی میخواست برود یا دیر به خانه بیاید، به من خبر میداد. روزی که شوهرم ناپدید شد، مثل همیشه صبح بعد از خوردن صبحانه راهی محل کارش شد. چند ساعت بعد با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما پاسخ نداد. با این تصور که کار دارد و در فرصتی مناسب با من تماس میگیرد، منتظر تماس پدرام شدم، اما آن روز نهفقط زنگ نزد، بلکه به خانه هم نیامد. وقتی از تاخیر او نگران شدم با همکارانش تماس گرفتم که آنها گفتند اصلا آن روز پدرام سر کار نیامده است. با دوستان و آشنایان تماس گرفتم، اما هیچکسی از پدرام خبر نداشت. مطمئن بودم حادثهای برای همسرم رخ داده است و به همین دلیل ناپدیدشدن او را به پلیس گزارش کردم.»
این زن مدعی شد رابطه خوبی با شوهرش داشت و هیچ مشکلی میان آنها نبود. کارآگاهان حرفهای فرنگیس را قانعکننده ندانستند و به همین دلیل به تحقیق از همسایهها و اقوام زن جوان پرداختند و به این ترتیب حقایقی فاش شد که با حرفهای زن جوان در تضاد بود. بررسیها نشان میداد زوج جوان بشدت با هم اختلاف داشتند. یکی از همسایهها جزئیاتی را از شبی که پدرام ناپدید شده بود، در اختیار پلیس قرار داد. او گفت: «با اینکه فرنگیس سعی داشت وانمود کند رابطه خوبی با همسرش دارد، اما مدام صدای داد و فریادهای آنها به گوش میرسید و همه میدانستند این دو مرتب با هم دعوا میکنند. فرنگیس گاهی وقتها از همسرش کتک میخورد و از این موضوع خیلی ناراحت بود. شب قبل از ناپدید شدن پدرام، دوباره صدای داد و فریاد زوج جوان به گوش رسید و مشخص بود باز هم دعوایشان شده، اما برعکس شبهای دیگر دعوای آنها خیلی زود تمام شد. من آن زمان به موضوع مشکوک نشدم و پیش خودم گفتم شاید با هم آشتی کردهاند، اما از فردای آن روز دیگر پدرام را ندیدم البته حدس نمیزدم این مرد کشته شده باشد و احتمال میدادم او قهر کرده و رفته است.»
در شاخه دیگر از تحقیقات و با توجه به نظریه پزشکی قانونی، مشخص شد جنایت در شامگاه صورت گرفته و اظهارات زن جوان درباره رفتن همسرش به محل کار نیز دروغ است. مدارک بهدست آمده حکایت از آن داشت که فرنگیس در این جنایت نقش دارد. به همین دلیل زن جوان بار دیگر بازجویی شد. فرنگیس که کتمان حقیقت را در برابر مدارک پلیسی بینتیجه میدید، به قتل شوهر خود با همدستی خواهرش و نامزد او اعتراف کرد.
زن جوان به افسر پرونده گفت: «سه سال قبل با پدرام ازدواج کردم. من وقتی وارد خانه او شدم، آرزوهای زیادی داشتم و فکر میکردم خوشبخت میشوم، اما خیلی زود متوجه شدم پدرام مرد زندگی من نیست و با کسی که توقع داشتم شریک زندگیام باشد، تفاوتهای زیادی دارد. او به زندگیاش پایبند نبود و سر همین موضوع مدام با هم دعوا میکردیم. هر وقت به او اعتراض میکردم چرا به زندگی مشترک متعهد نیستی، شروع به فحاشی میکرد و مرا کتک میزد. جانم از دست پدرام به لبم رسیده بود و دیگر نمیتوانستم او را تحمل کنم. یک روز از سر ناچاری با خواهرم مهسا درددل کردم و از مشکلاتی که با پدرام داشتم، گفتم. مهسا بعد از شنیدن حرفهایم پیشنهاد کرد پدرام را به قتل برسانیم. اول مخالف بودم و فکر میکردم قتل راه چاره نیست، اما پدرام کارهایی کرد که به این نتیجه رسیدم باید از او انتقام بگیرم.»
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: «من و خواهرم نقشه قتل پدرام را کشیدیم و چون میترسیدیم دو نفری نتوانیم او را بکشیم، خواهرم گفت از نامزدش میخواهد تا به ما کمک کند. او برای اینکه نامزدش آرش را راضی کند، تنها شرط ازدواج با او را قتل شوهرم تعیین کرد و آرش نیز در نهایت این شرط را پذیرفت. شب حادثه مهسا طبق نقشه قبلی به خانه ما آمد و به آرش هم گفتیم آماده باشد و به محض تماس ما خودش را به خانه برساند. آن شب دوباره با پدرام دعوایم شد و مصمم شدم او را به قتل برسانم به همین دلیل در غذایش قرص برنج ریختم. او بعد از خوردن غذا حالش بد شد و در این موقع با آرش تماس گرفتیم و او خودش را سریع به خانه ما رساند و پدرام را با خودرویش به طرف عباسآباد برد. آنطور که آرش میگفت، زمانی که میخواست جسد را رها کند احساس کرد پدرام زنده است و او را با دست خفه کرد. ما تصور میکردیم اگر جنازه را در محلی بسیار دور رها کنیم، پلیس نمیتواند آن را پیدا کند. بعد از اینکه کار به پایان رسید برای اینکه پلیس به من مشکوک نشود، به اداره آگاهی مراجعه و با طرح داستانی دروغین ادعا کردم شوهرم گم شده است.»
پس از آنکه فرنگیس اسرار قتل شوهرش را برملا کرد، ماموران سراغ خواهر او رفتند و این متهم را نیز بازداشت کردند. او در بازجوییها صحبتهای خواهرش را تائید کرد. سرهنگ عظیمی، رئیس پلیس آگاهی استان مازندران در این باره میگوید: با اعتراف دو خواهر به جنایت، تحقیقات برای دستگیری آرش ادامه یافت. پسر جوان که از دستگیری دو خواهر باخبر شده بود، پا به فرار گذاشت، اما در نهایت کارآگاهان جنایی آرش را هفته گذشته در یکی از استانهای غربی دستگیر کردند. پسر جوان پس از انتقال به اداره آگاهی به قتل اعتراف کرد.»
آرش در بازجویی گفت: «من هیچ خصومتی با پدرام نداشتم، اما مهسا گفته بود فقط به این شرط با من ازدواج میکند که شوهر خواهرش را بکشم. اول نمیخواستم شرط را بپذیرم، اما به مهسا خیلی علاقه داشتم و نمیتوانستم او را فراموش کنم، در نهایت برای ازدواج با او حاضر به همکاری شدم، اما از کاری که کردهام بشدت پشیمان هستم و احساس گناه میکنم.»
سرهنگ عظیمی میگوید: «آرش و دو متهم دیگر هماکنون با قرار صادره از سوی مقام قضایی در بازداشت بهسر میبرند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.» (ضمیمه تپش)
مرجان همایونی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد