جام جم:آقای روحانی! شما میتوانید
«آقای روحانی! شما میتوانید»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛«دانشگاه، باشگاه احزاب و مرکز فعالیت احزاب نیست»، «فضای دانشگاه باید آرامش داشته باشد» و «حکومت و اداره کشور بدون سعه صدر ممکن نیست» برخی فرازها و محورهای ارزشمند سخنان ریاست محترم جمهوری در آیین افتتاح سال تحصیلی دانشگاههای کشور بود؛ سخنانی که اگر چه هیچکدام جدید نبود، اما همگی مهم است و هر کدام بهطور مستقل، ظرفیت بالایی برای نقد و بررسی دارد و ساعتها و در صفحات بسیار می توان و باید در باره آنها گفت و شنید و نوشت و خواند.
اما همان طور که بارها گفته شده و تجربه و علم نیز ثابت کرده است،آنچه بیش و پیش از گفتن و دعوت کردن مؤثر است، عمل و رفتار بخصوص خود دولت در این زمینه هاست که نقش کانونی دارد، هر چند رفتار همه دولتمردان و مسئولان در معرض دید و قضاوت مردم است و «الناس علی دین ملوکهم».
نمی شود ما دانشگاه را باشگاه سیاسی نخواهیم، اما وزارت علوم و دانشگاه را به دست تیمی از یک باشگاه سیاسی بسپاریم.
نمی شود خواستار آرامش در دانشگاه باشیم، اما پای کسانی را به دانشگاه باز کنیم که دانشگاه را پیاده نظام یک جریان سیاسی می خواهند.
به نتیجه مورد نظر نمی رسیم اگر حرف از سعه صدر بزنیم، اما در آشکار و پنهان نسبت به منتقدان با بی مهری برخورد کنیم و آنها را بی سواد و بدون شناسنامه بخوانیم و سرانجام هم به«جهنم» بفرستیم شان!
جلسات معمولی و گفت و گوهای طبیعی آنها را توطئه و اتاق عملیات بدانیم و به تصوری در مورد آنان برسیم که از دشمنان قسم خورده این ملت و نظام،خطرناک تر بپنداریمشان!اجازه دهید در باره این فراز بیشتر سخن بگوییم.
راستی دولتی که تعامل با جهان را جزو سیاست های محوری خود قرار داده و باب گفت و گو راتقریبا با همه باز می داند و بر این باور است که به دلیل مهارت در مذاکره می تواند مشکلات کلان را با دشمنان دیرینه این مرزو بوم حل کند،چرا همین رویکرد را با منتقدان داخلی که حداکثر نسبت به برخی رفتارها و رویکردها نظر دیگری دارند در پیش نمی گیرد؟
مگر صاحب نظران بر این باور نیستند که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است؟ پس چرا این تفاوت به چشم می آید؟
جناب آقای روحانی! از برخی منتقدان بی انصاف و مغرض که بگذریم اصولگرایان واقعی، موفقیت دولت شما را در حل مشکلات کشور موفقیت نظام اسلامی می دانند و هما ن طور که رهبر فرزانه انقلاب برای موفقیت شما دعا می کنند آنها نیز دعاگوی شما برای باز کردن گره های در سر راهند.
جناب آقای روحانی! به راحتی می توان گفت همه،خصوصا آنانی که مختصر تجربه و دستی در امور اجرا داشته اند به دشواری کار شما واقفند و بار سنگینی را که بر دوش شما هست، می توانند درک کنند.
جناب آقای روحانی! باور کنید و البته شما می دانید که جریانی که خود را سهامدار اصلی پیروزی شما در انتخابات می داند و دائم نقش خود را با بزرگ نمایی به رخ شما می کشد،بیش از شما به فکر خویش است و دولت شما را تا جایی قبول دارد که هموار کننده بستر مورد نظر خود ببیند.اظهار نظرهای چند ماه اخیر برخی چهره های این جریان برای اثبات این مساله کافی است.
جناب آقای روحانی!سرانجام این که سعه صدر، آستانه تحمل بالا و مدارا را عملا و در رفتار با منتقدانتان به نمایش بگذارید و الگوی جدیدی را ارائه کنید.
اگر برخی اطرافیان بگذارند و ذهن جنابعالی را با گزارش های ناثواب و بولتن های صبحگاهی جهت دار مشوش نسازند،شما می توانید.
خراسان:حادثه سراوان و فرصتی که میسوزد
«حادثه سراوان و فرصتی که میسوزد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛برای چندمین مرتبه در 11 ماه اخیر وقوع یک حادثه تروریستی در سراوان، نام این شهر را به سرخط خبرهای کشور و رسانههای خارجی کشاند.
در کنار تاسف و تاثری که بابت از دست دادن تعدادی از هم وطنانمان در این منطقه ایجاد میشود نکتهای که به نظر میرسد باید تامل بیشتری در آن کرد این است که متاسفانه تکرار اتفاقاتی از این دست در این منطقه با افزایش ناامنی میتواند فرصت هایی را برای سوء استفادههای برخی گروههای معاند فراهم کند. هرچند نکته مهمی را نباید فراموش کرد و آن این که بروز حملات کور تروریستی مانند آن چه چهارشنبه شب و بامداد پنج شنبه در این شهر شاهد بودیم، نشان دهنده ناتوانی تروریستها در دست زدن به اقدامات جدی علیه امنیت منطقه است و عموما در زمره حملات ایذایی قرار میگیرد که صرفا با هدف ایجاد رعب و ترس و خودنمایی در رسانه ها، از سوی تروریستها طراحی و اجرا میشود، اما تکرار چنین اتفاقاتی از یک وجه هم بیم ایجاد «احساس نا امنی» مداوم را دامن میزند، که از ناامنی بدتر است، و از وجه دیگر مانعی دربرابر توسعه نوار مرزی ایران در جنوب شرق است که طی ماههای اخیر دولت بارها اعلام کرده که قرار است توجه ویژه به آن شود. به همین دلیل باید برای این موضوع فراتر از همه وعده هایی که داده شده و اقداماتی که انجام شده، فکر جدی کرد و برای کشور قدرتمندی که در معادلات منطقهای حرف اول و آخر را میزند و هدفگذاری ساختار دفاعی آن برای صدها کیلومتر فراتر از مرزهای ایران انجام شده است، قابل قبول نیست که عدهای تروریست معلوم الحال که احتمالا سرحلقهها و افراد نشان دار و اعضای آن برای نهادهای امنیتی و نظامی کشورمان شناخته شده اند، بتوانند با چنین اقداماتی امنیت این منطقه از کشور را به بازی بگیرند. براین اساس چند نکته را مرور میکنیم:
1- حوزه دیپلماسی: از آن جایی که خاستگاه این گروههای تروریستی خاک پاکستان است و تاکنون نیز این کشور متاسفانه در عمل اهمیت کمی به هشدارهای ایران داده است و در شرایطی که سرویس های اطلاعاتی پاکستان حتی به گفته فرمانده ناجا اطلاعاتی که ما درباره تروریستها به آنها میدهیم را به تروریستها منتقل میکنند و آنها را فراری میدهند دستگاه دیپلماسی کشور باید درباره این منطقه و نوع برخورد با طرف پاکستانی تصمیمهای جدی تری بگیرد. موضوع بعدی در این حوزه این که اگر قرار باشد خاک پاکستان بهشت تروریستها با نامهای مختلف شود و آنها در این کشور به کمک دلارهای عربستان آموزش ببینند و پس از اقدام در خاک ایران دوباره به پاکستان فرار کنند و نهادهای نظامی ایران نتوانند اقدامی انجام دهند، اصولا تکلیف توافق امنیتی ما با پاکستان که حدود 19 ماه پیش امضا شده چه میشود و چنین توافق هایی چه ارزشی دارد وقتی هرازگاهی خونهای بیگناه در ایران برزمین میریزد آن هم توسط تروریست هایی که از پاکستان میآیند؟
2- حوزه امنیتی: ظهور و بروز گروههای تروریستی مانند «جیش العدل» که چندماهی است در این منطقه ایجاد ناامنی میکند مسئله جدیدی برای ما نیست. لااقل طی 36 سال گذشته از این دست گروهکها بسیار به وجود آمده و با اقتدار ما در مرزها نیز از بین رفته اند یا دیگر توان اقدام علیه ما را نداشته اند. سوال این است که آیا روش هایی که در سایر مناطق، مثلا مرزهای شمال غربی و اصولا غرب کشور برای مقابله با گروهکهای تروریستی و مسلح استفاده کرده ایم نمیتواند در این نقطه موثر باشد؟ شاید در این نقطه نیز لازم باشد تا پس از فعال تر شدن دیپلماسی، یک بار برای همیشه کانونهای چنین اقداماتی با عملیات هایی مانند آنچه در خرداد سال 1390 توسط نیروی زمینی سپاه در شمال غرب انجام شد از بین برود و طعم پاکسازی منطقه از تروریستها در کام مردم شیرین شود. بالاخره توان ایران در استفاده از ابزارهای تامین امنیت و رصد تحرکات تروریستها باید در این منطقه نیز به کار ما بیاید. به عنوان مثال آیا تاکنون از نقش مهم پهپادها دراین زمینه استفاده شده است؟
نکته بعدی در این حوزه، دغدغهای است که شهید شوشتری داشت. او طی سالهای خدمت خود در جنوب شرق، تا روزی که به شهادت رسید ۳ موضوع مهم را دنبال میکرد. نخست بحث وحدت میان شیعه و سنی و دوم تامین امنیت منطقه توسط خود مردم و گروههای بومی. در کنار این موضوع خدمات رسانی به مردم نیز دغدغه دیگر وی بود. این اقدامات آنقدر موثر بود که یک مرکز ضد تروریسم در لندن از آن به عنوان نمونهای برای مقابله با تروریستها یاد کرده بود.
3- پیشرفت منطقه: دولت دکتر روحانی در این منطقه سرمایه مهمی دارد و آن هم اعتماد 80 درصدی مردم به دولت یازدهم (در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم )است. همین اعتماد مردم برای دولت مهم ترین سرمایه است که در فرصت باقی که برای خدمت به این منطقه دارد، گامهای نرفته دولتهای قبل را بردارد. این اعتماد 80 درصدی، هم بستری برای ارتقای امنیت منطقه از طریق مبارزه هدفمند با تروریستها و کانونهای شکل گیری آن هاست و هم باری بر دوش دولتمردان که به وعده هایی که به مردم این نقطه محروم داده اند وفادار باشند. از این منظر بروز اتفاقاتی مانند آن چه شاهد هستیم و خدای ناکرده تکرار آن، ممکن است فرصت را برای پیشرفت و توسعه منطقه بسوزاند.
کیهان:عملیات در سوریه باتلاق مشترک آمریکا و ترکیه
«عملیات در سوریه باتلاق مشترک آمریکا و ترکیه» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛عملیات داعش در عراق در استان نینوا تمرکز دارد و در سوریه به سمت استان شمالی «حسکه» کشیده شده است و این روند گروههای تروریستی و بخصوص داعش را از پایتختهای عراق و سوریه دور کرده است. جدای از اقدامات امنیتی نظیر انفجار بمب و یا تلههای انفجاری که در شهرهای مختلف این دو کشور شاهد هستیم، فاصله نقطه سیطره و استقرار تروریستها تا بغداد لااقل 300 کیلومتر و تا دمشق لااقل 400 کیلومتر میباشد. این خود بیانگر آن است که دو پایتخت حساس عربی هم اینک در وضع باثباتی قرار گرفته و دولتهای مستقر در آن از خطر عبور کردهاند از آن طرف تمرکز داعش در نینوا و حسکه تهدید امنیتی را از عراق و سوریه به سمت حکومت اقلیم کردستان و ترکیه منتقل کرده است. این درحالی است که اظهارات اردوغان مبنی بر لزوم عملیات تهاجمی زمینی علیه دولت بشار اسد اعتراضات گستردهای را در ترکیه بخصوص در مناطق کردی- علوی جنوبی که حایل بین ترکیه با عراق و سوریه میباشد، موجب گردیده است. در این باره گفتنیهایی وجود دارد؛
1- مردم عراق تحت اشراف مرجعیت و با راهنمایی موثر ایران موفق شدند در یک دوره کوتاه چهار ماهه حدود دو سوم از مناطق تحت سیطره داعش و بعثیها را آزاد کنند و بطورکلی آنان را از مناطق و تاسیسات حساس نظیر راههای اصلی، سدها و موقعیتهای بالنسبه سوقالجیشی نظیر بخشهای شرقی رشته کوه حمرین عقب برانند این درحالی است که عراقیها هیچ کمکی از ائتلاف موسوم به ضدداعش دریافت نکردند و بمبارانهای محدود آمریکا در مناطقی از عراق که عمدتا مناطق خالی از داعش را هدف قرار میداد، تاثیری در این مسئله نداشت و به هیچوجه با فرماندهی عراقی نیز هماهنگ نمیشد. پاکسازی این مناطق نشان داد که عراقیها در مبارزه با تروریزم موفقیتهای بزرگی را بدست آوردهاند.
2-با توجه به اینکه بخشهای عمده استانهای صلاحالدین و الانبار پاکسازی شدهاند، داعش به سمت استان نینوا کشیده شده است. در نظریه و رویه داعش که سیطره بر پایتخت را بعنوان مهمترین هدف تاکتیکی درنظر داشت، نینوا اهمیت بسیار کمتری از الانبار و صلاحالدین دارد چرا که این دو به پایتخت بسیار نزدیکترند بنابراین داعش ناچار است در مهمترین هدف تاکتیکی خود تجدیدنظر نماید و این هدفگذاری را با جغرافیای نینوا تنظیم کند. نینوا ضمن آنکه با اربیل مرکز اقلیم کردی و به عبارتی منطقه تحت سیطره حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی بسیار نزدیک است با ترکیه در نقاطی به مرز مشترک میرسد و مرز طولانی شمال شرق سوریه را هم در برمیگیرد. بنابراین داعش از مشکل عمده برای پایتختهای عراق و سوریه به مشکل عمده برای نیروهایی تبدیل شده که بیشترین نقش را در شکلدهی و تقویت داعش داشتهاند. از این به بعد عراقیها میتوانند بدون عجله از مقامات کردی و ترکی بخواهند که پدیده داعش که خود پروریدهاند را در نزدیکی مرزهای خود مهار نمایند!
3-حرکت نیروهای داعش از حلب و رقه به سمت عینالعرب و یا همان کوبانی نیز یک وضعیت جدید امنیتی به حساب میآید. اگر بر فرض محال داعش را یک نیروی مستقل تلقی کنیم و همه اسناد و شواهدی را که حاکی از وابستگی آنان به مثلث غربی، عربی و عبری است، نادیده بگیریم، انتقال تمرکز داعش از رقه و دیرالزور به سمت مناطق شمالی متصل به مرزهای ترکیه یک تهدید بزرگ و به عبارتی یک دردسر بزرگ برای آنکارا به حساب میآید چرا که سکوت ترکیه در برابر حرکت داعش- یعنی ادامه سکوت فعلی- داعش را به درون مناطق جنوبی ترکیه سوق میدهد. عدم سکوت ترکیه و بخصوص اگر مواضع ضدسوری اردوغان عملیاتی شود که طبعا عملیات علیه کوبانی باید در اولویت قرار گیرد، با عدم تحمل کردها و بخصوص با مخالفت جدی پ.ک.ک به رهبری عبدالله اوجالان رهبر زندانی آنان مواجه میگردد کما اینکه این روزها شاهد اعتراضات فراوان خیابانی در استانهای کردی ترکیه و در محدوده حدود 19 میلیون نفر جمعیت کرد این کشور هستیم. در واقع از این منظر در این ماجرا ترکیه به مخمصه بزرگ امنیتی که هر دو سر آن- سکوت یا اقدام علیه سیطره داعش بر کوبانی- باخت آنکارا به حساب میآید، گرفتار آمده است.
البته بعضی از صاحبنظران معتقدند میان حرکت داعش از رقه و حلب به استان حسکه و تلاش اردوغان برای تشکیل منطقه حایل در شمال سوریه، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. آنان معتقدند اگر دولت ترکیه با داعش طی یک قرارداد، توافق نکرده باشد که داعش به حسکه- که قلب طرح منطقه ممنوع پرواز به حساب میآید- سیطره پیدا کند، میتوانیم بگوئیم دستگاه امنیتی ترکیه- میت- که نفوذ جدی و موثری در درون داعش دارد، این گروه را به سمت حسکه و کوبانی سوق داده است. ترکیه معتقد است عملیات هوایی در مناطق دور دست سوریه به جایی نمیرسد و بهتر این است که تمرکزها متوجه همان منطقهای شود که قرار است منطقه حایل -یا منطقه ممنوعه پروازی- در آن به وجود آید. نمیتوان از این موضوع که آیا داعش طی توافق یا بر اثر یک سیاست انحرافی به عینالعرب رهسپار شده است، تحلیل قطعی ارائه کرد ولی میتوان گفت حتما رابطهای در این ماجرا وجود دارد.
4- کشیده شدن عملیات داعش به استان حسکه، کردهای حاکم بر اربیل و سازمان ترکیهای P.K.K به رهبری اوجالان را در شرایط «تحرک» قرار میدهد. مسعود بارزانی و عبدالله اوجالان البته وضع متفاوتی پیدا میکنند چرا که عملیات داعش علیه حسکه یک تهدید امنیتی برای حکومت اربیل و استان دهوک آن به حساب میآید و موقعیت امنیتی دولت خودگردان اربیل را تضعیف میکند کما اینکه نفوذ آینده این اقلیم و حزب دموکرات- پارتی- در میان کردها به شکست داعش در حسکه بستگی دارد. از آن طرف کشیده شدن حرکت داعش به منطقه کردهای سوری متحد پ.ک.ک، این امکان را در اختیار اوجالان و نیروهای او قرار میدهد تا به صورتی مشروع و پذیرفته شده در بحران حسکه که خارج از محدوده سرزمینی پ.ک.ک قرار دارد، ورود نماید.
ورود این حزب که توان انسانی بالاتری نسبت به حزب دموکرات دارد، به ضرر دولت اقلیم و دولت ترکیه به حساب میآید چرا که گروه اوجالان میتواند به حسکه به عنوان منطقهای برای مانور و آمادهسازی عملیاتی نگاه کند. این موضوع توافق سال گذشته اردوغان و اوجالان را هم عملا منسوخ میگرداند و بار دیگر شعلههای درگیری میان پ.ک.ک و دولت ترکیه را بالا میکشد. از سوی دیگر ورود P.K.K به این پرونده، ایجاد منطقه پرواز ممنوع را نیز بیمعنا مینماید.
5- به نظر میآید که آمریکاییها هنوز نتوانستهاند اطراف قضیه را با طرح خود هماهنگ نمایند. در این میان بعضی از اطراف قضیه حاضر به همکاری با آمریکا نیستند و بعضی هم با دیده تردید به موفقیتآمیز بودن طرح آمریکا نگاه میکنند. سخنان اخیر جو بایدن علیه ترکیه و متهم کردن- و در واقع برملا کردن- ترکیه به تجهیز داعش نشان داد که حتی دولت ترکیه با همه اصراری که به عملیات زمینی علیه سوریه دارد، به طرح آمریکا در این باره اعتماد ندارد. P.K.K هم ملاحظات خاص خود را داشته و بعید است خارج از موضوع نجات کردهای حسکه از سیطره داعش با طرح عملیاتی آمریکا همراهی کند. بر این اساس اوباما در پاسخ به اصرار اردوغان مبنی بر لزوم ایجاد منطقه حایل گفت هنوز سخن گفتن در این باره زود است.
در یک جمعبندی میتوان گفت آمریکا در مورد سوریه نسبت به تشکیل یک سرفرماندهی که بقیه به فرمان آن عمل کنند، مشکل جدی دارد و بعید است این مشکل حتی طی چند ماه آینده حل شود. برخلاف آنچه تصور میشود اعراب متحد آمریکا قادر به کمک موثر به آمریکا در طرح ضد سوریاش نیستند، عربستان نمیتواند به غیر از اعطای مالی سخاوتمندانه در عملیات نظامی علیه سوریه مشارکت کند. اردن خود در ملاحظات داخلی غرق است تا جایی که فرستادگان آن دائما با بشار اسد ملاقات مینمایند تا به او اطمینان دهند که در اقدامات ضد سوری مشارکت نخواهد داشت. ورود عملیاتی رژیم صهیونیستی به پرونده سوریه نیز امکانپذیر نیست چرا که با عملیات سنگین متقابل حزبالله و سوریه و متحد منطقهای این دو یعنی ایران مواجه میگردد و اساسا ارتش اسرائیل هماینک قابلیت عملیاتی خود را از دست داده است.
بنابراین تنها تکیهگاه عملیات زمینی آمریکا، ترکیه است و این در حالی است که ترکیه به موفقیتآمیز بودن نقشه عملیاتی واشنگتن اعتماد ندارد. منازعات لفظی بین بایدن و اردوغان از یک طرف و بین اوباما و اردوغان از طرف دیگر نشان داد که آمریکا حتی در هماهنگسازی ترکیه نیز با دشواری زیاد مواجه میباشد. بنابراین برای آمریکا و ترکیه که روی برکناری بشار اسد توافق دارند، زمان در حال از دست رفتن است در حالی که برای بشار و جبهه مقاومت زمان پی در پی متولد میشود و فرصت تازهای را ایجاد میکند.
جمهوری اسلامی:این همسایه غیرقابل اعتماد
«این همسایه غیرقابل اعتماد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛دولت ترکیه، اکنون به یک تهدید برای امنیت منطقه و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. این تهدید را دولتمردان ما نباید نادیده بگیرند یا از کنار آن با غفلت و بیتفاوتی عبور کنند.
جریان داعش، که از خرداد ماه سال جاری با اشغال استانهای شمال غرب عراق بروز و ظهور جدیدی پیدا کرده، یک پدیده عادی نیست. درباره این جریان نباید فقط به این نکته که توسط آمریکا و مهرههای منطقهای آن خلق شده و آلت دست آنهاست اکتفا کرد. این، یک جریان حساب شده با اهداف از پیش تعیین شده است که برخلاف ظاهر دیوانهواری که دارد، با برنامه به پیش میرود و برنامهریزانی دارد که نه تنها دیوانه نیستند بلکه بسیار دقیق عمل میکنند و اگر ما هم با برنامهای دقیق با آنها مقابله نکنیم پشیمان خواهیم شد. این، درست است که عوامل اجرائی حاضر در صحنه داعش، افراد جاهلی هستند که با عقل فاصله زیادی دارند و دین خود را نیز از کسانی میگیرند که کارشان بازی با دین و احکام خداست، لکن ما نباید به این ظواهر اکتفا کنیم و نباید فریب ظاهرسازیها را بخوریم. پشت پرده این جریان آلوده خبرهائی وجود دارد که ما باید خود را با آن خبرها و جریانسازانی که با مهارت درحال دنبال کردن اهداف خطرناک خود هستند، طرف حساب بدانیم.
به دولتمردان ترکیه و تغییراتی که در ترکیب آنها پدید آمده نگاه کنید. به عملکرد دولت اردوغان در کوبانی بنگرید. در این سخن داود اوغلو نخستوزیر مرموز ترکیه تأمل کنید که میگوید فقط در صورت برنامهریزی برای سقوط دولت بشار اسد است که ترکیه وارد صحنه عمل در وقایع سوریه خواهد شد. به نفس راحتی که سران رژیم صهیونیستی به خاطر پیشروی داعش در عراق و سوریه میکشند توجه کنید.
انفجارهای اخیر لبنان و اهداف آن را زیر نظر بگیرید. در بمبارانهای بیخاصیت اما پر سر و صدای داعش توسط ائتلاف به اصطلاح ضد تروریسم به سرکردگی آمریکا کنجکاو شوید و همراه با این موارد، به این سؤال جواب بدهید که داعش در هفتههای اخیر آیا از ناحیه این ائتلاف و به ویژه دولت ترکیه تحت فشار قرار گرفته یا با دست بازتر به پیشروی ادامه میدهد؟ اینهم البته سؤال مهمی است که هواپیماهای ائتلاف با دقتی که دارند چگونه مرتکب اینهمه اشتباه شدهاند و صدها نفر از نیروهای ضد داعش و مردم عادی را در عراق و سوریه به خاک و خون کشیدهاند؟ آیا این کشتارها عمدی نبوده؟!
درباره آمریکا و ائتلاف رسوای ضد تروریسم و عملکرد آن سخنان زیادی وجود دارد که در وقت دیگری باید به آنها پرداخت. آنچه اکنون مهم است و باید به فوریت به آن توجه شود، رفتار دولتمردان ترکیه و شخص رجب طیب اردوغان است که علیرغم لافهای دوستی که با جمهوری اسلامی میزند، برخلاف امنیت منطقه و در جهت مخالف امنیت ملی کشور ما عمل میکند. او از یکطرف از مجلس ترکیه برای ورود ارتش کشورش به خاک عراق و سوریه به بهانه مقابله با داعش مجوز دریافت میکند و از طرف دیگر در مقابل جنایات داعش در کوبانی که در برابر چشمان وی صورت میگیرد هیچ اقدامی به عمل نمیآورد. روشن است که دولت ترکیه با برنامه آمریکا برای ساقط کردن دولت بشار اسد در سوریه هماهنگ است و آنچه از خرداد ماه گذشته توسط داعش در عراق و سوریه صورت گرفته فقط صحنهسازی برنامهریزی شدهای بود که طراح اصلی آن آمریکا و بازیگران آن علاوه بر داعش، دولتمردان ترکیه نیز بودند و هستند. آنها میخواهند شکست سه سال و نیم توطئه خود علیه دولت سوریه را با طرح بظاهر مقبول ائتلاف برای مبارزه با تروریسم جبران کنند. این اقدام، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و سرکوب مقاومت را در دستور کار خود دارد، توطئهای که علاوه بر ناامن ساختن منطقه، امنیت ملی ایران را نیز به خطر میاندازد.
دولت ترکیه اکنون در توطئهای شرکت کرده است که علاوه بر کمک به رژیم صهیونیستی و ایجاد حاشیه امن برای اشغالگران فلسطین، تهدیدی جدی برای امنیت ملی ما محسوب میشود. اینکه رجب طیب اردوغان، علیرغم شعارهای اسلامخواهی دوران جوانی و شعارهای ضد صهیونیستی دوران نخست وزیری خود، اکنون چگونه به یک آلت دست و مهره بیاراده برای صهیونیستها و شریک ناامن ساختن کشورهای اسلامی و همسایگان تبدیل شده و همانند عروس خیمه شب بازی توسط آمریکا به بازی گرفته شده، داستان دیگری است که باید جداگانه بررسی شود، لکن آنچه اکنون مهم است اینست که مسئولان ایرانی تکلیف خود را با این همسایه غیرقابل اعتماد روشن کنند. مسئولان ما نباید اجازه بدهند امنیت ملی کشورمان توسط کسانی که از شرکای عمده تجاری ایران هستند به خطر بیافتد. این سیاست بهیچوجه قابل قبول نیست که ترکها از ثبات و امنیت سرمایهگذاری در ایران حداکثر استفاده را ببرند و در عین حال، به امنیت ملی ما خیانت کنند. مسئولان ایرانی باید برای بازداشتن دولتمردان ترکیه از مشارکت در توطئهای که آمریکا در سوریه و عراق درحال اجرای آنست به اقدامات عملی جدی روی آورند و به شعار دادن اکتفا نکنند.
رسالت:معمای بنزین
«معمای بنزین»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن میخوانید؛یکی از توفیقات دولت نهم و دهم در مقابله با تحریمها خودکفایی در تولید بنزین بود. با روی کار آمدن دولت یازدهم یک تیم مشخص از اصلاح طلبان و نیز ضد انقلاب خارج کشور با انگشت گذاشتن روی این امتیاز موضوع سرطان زا بودن بنزین تولید داخل را مطرح کردند در حالی که هیچ مدرک و سند معتبری در اختیار نداشتند. این در حالی بود که تحریمهای ظالمانه 1+5 واردات بنزین را هدف قرار داده بود و میخواستند در کشور بحران به وجود آورند و حمل و نقل کشور را هدف قرار داده بودند.
بر اساس آمارهای شرکت ملی نفت در سالهای 90 و 91 علاوه بر تأمین بنزین داخلی شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران به ترتیب 201/7 و 871/7 میلیون لیتر بنزین هم صادر کرده بود. (صفحه 41 یادداشتهای توضیحی صورتهای مالی سال مالی منتهی به 30 اسفند 91 شرکت ملی پالایش و پخش) این رقم بالای صادرات بنزین نشان میدهد که بنزین تولیدی در داخل استاندارد بوده چون کشورهایی که از ایران بنزین وارد میکردند مقررات سختی برای استاندارد بودن آن دارند و اگر استاندارد نبود، وارد نمیکردند.
خانم ابتکار بدون هیچ مدرک و سندی در دی ماه 92 موضوع واردات بنزین را به دلیل استاندارد نبودن تولید داخل مطرح کرد. در همان روزها معاون مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش با رد غیر استاندارد بودن بنزین پتروشیمیها اعلام کرد؛ کیفیت تولید بنزین پتروشیمیها مطابق با استاندارد ابلاغی است امّا علیرغم این واقعیت شروع کردند به واردات بنزین و مدعی شدند بنزین وارداتی دارای استاندارد یورو 4 است.
اردیبهشت سال جاری رئیس مرکز هوا و تغییر اقلیم سازمان محیط زیست علیرغم سر و صدا برای آلایندگی بنزین پتروشیمیها صریحاً اعلام کرد: تاکنون بنزین پتروشیمی و بنزین وارداتی را تست نکردهاند امّا از آلایندگی بنزین تولید داخل اطمینان قطعی دارند!
او همچنین تاکید کرد؛ بنزین تولید پتروشیمیها در تهران توزیع نشده و آلودگی هوای تهران ربطی به این بنزین ندارد.
بعد هم شروع کردند از خانم ابتکار و آقای بیژن زنگنه تجلیل کردند که کاهش آلودگی هوا در تهران در ماههای فروردین و اردیبهشت نتیجه اقدامات آنها بوده است. بعدها معلوم شد اصلاً تا پایان اردیبهشت 93 بنزین وارد نکردهاند و آنچه را هم که بعداً وارد کردند یورو 4 نبوده است. از آن فاجعه آمیزتر معلوم شد بنزین وارداتی کیفیت لازم را ندارد و این واقعیت را رئیس اتحادیه جایگاه داران سوخت اعلام کرد که بنزین وارداتی فاقد استانداردهای جهانی است و از آن بدتر اینکه قائم مقام سابق شرکت ملی پالایش و پخش گفت: بنزینهای وارداتی نه آزمون آروماتیک و نه آزمون بنزن را میگذرانند به طوریکه مشخصات بنزین وارداتی نشان از بنزینهایی با استاندارد یورو 2 را دارند. بعدها مشخص شد که استاندارد یورو 2 را هم ندارند.
خدا پدر دولت راستگویان را بیامرزد پس از این خبر تصویب کرد از واردات بنزین یورو 2 خودداری کند و صرفاً با استاندارد یورو 4 بنزین وارد نماید. بگذریم از اینکه معلوم شد همین بنزینهای آلوده با قیمت بالای لیتری 15 الی 20 سنت، گرانتر وارد کشور شده است.
مجلس در این هنگامه وارد ماجرا شد تا موضوع را فیصله بخشد گزارش نهایی کمیسیون بهداشت مجلس مهر باطل به همه ادعاها زد و سرطانزا بودن بنزین تولید داخل را رد کرد. همچنین ادعای عامل اصلی آلودگی هوای تهران را که مربوط به بنزین تولید داخل یا تولید پتروشیمی میشد صریحاً کمیسیون رد کرد کار به اینجا که رسید چهارشنبه هفته گذشته جناب آقای نوبخت سخنگوی دولت ناچار به اعتراف شد که آنچه در یکسال گذشته در باب آلایندگی بنزین داخلی و سرطانزا بودن آن گفته شده عاری از حقیقت است و بنزین داخلی سرطانزا نیست.
سئوال مهم این است که طرح این دروغ بزرگ چه آسیبهای اقتصادی اجتماعی و روانی به کشور وارد کرده است؟ چه کسی پاسخگوی این آسیبهاست؟
چه کسانی از طرح این دروغ مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشتند؟ دلالان واردات بنزین در این وسط چه سودی بردند؟ هدف آنها از تعطیل تولید ملی چه بوده است؟
چرا آنها به تحقیر و توهین نسبت به توان متخصصان و کارشناسان و زحمتکشان شرکت ملی نفت پرداختند و تسویه حساب با عدهای در دولت گذشته را بااین قیمت بر ملت تحمیل کردند؟ آنها از چراغ سبز به دشمن برای تحریم دوباره سوخت چه نتیجهای میخواستند بگیرند؟ از تشویش اذهان و القای خط بدبینی به نظام به دلیل بیتوجهی به سلامت مردم چه نتیجهای را میخواستند برسند؟
اینها سئوالات مهمی است که اولاً دستگاه امنیتی کشور به طور اخص باید به آنها پاسخ دهد و ثانیاً مسئولان دولتی باید به مردم توضیح بدهند این معرکهای که در طی یک سال گذشته به بهانه آلایندگی بنزین تولید در داخل به پا شد چه آسیبی به حیثیت دولت راستگویان زد و این آسیب را دولت و بویژه رئیس جمهور چگونه میخواهد جبران کند؟ یک سند میتواند مکمل همه گزارههای این واقعه باشد و آن اینکه در صورتهای مالی شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی در سالهای 92 و 93 آیا بنزین صادراتی یک رقم درشت درآمدی دولت هست یا نیست؟
صورتهای مالی شرکت ملی نفت نشان میدهد حتی در دوران دولتهای گذشته که بنزین وارداتی یک رقم درشت و اساسی بوده است ایران به کشورهای همسایه بنزین صادر میکرده است. این نشان میدهد جایگاه بنزین در اقتصاد کشور به عنوان یک معما همچنان باقی است. یکی باید این معمّا را حل کند.
سیاست روز:نواختن ساز نرسیدن به توافق
«نواختن ساز نرسیدن به توافق»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛جمهوری اسلامی ایران تاکنون همه تلاشهای خود را برای رسیدن به یک توافق جامع بر سر موضوع هستهای انجام داده است تا علاوه بر این که حقوق قانونی خود را در زمینه فعالیتهای صلحآمیز هستهای اثبات کند، به فضاسازیها و ادعاهای بیاساس آمریکا و غرب هم پاسخ دهد و ثابت کند که هیچ انحرافی در فعالیتهای هستهای خود ندارد.
نمونه بارز آن هم توافق اولیهای است که سال گذشته میان ایران و ۱+۵ انجام شد و جمهوری اسلامی به تعهداتی که در این توافق گنجانده شده بود پایبندی خود را نشان داد، اما طرف مقابل بارها پا بر روی تعهدات خود گذاشت.
بدبینی و خوشبینی و نگاه کاسبکارانه داشتن به موضوع هستهای و ترویج این که برخی در داخل به دنبال آن هستند تا توافق هستهای انجام نشود، همه حاشیههایی است که، نباید باعث شود تا اصل موضوع به فراموشی سپرده شود.
اکنون زمان آن فرا رسیده تا همگان متوجه شده باشند که آمریکا تنها مانع اصلی از دستیابی به یک توافق هستهای جامع است، اکنون زمان آن است تا بر روی این موضوع بیشتر کار شود که آمریکا حاضر به انجام توافق با ایران نیست. کاخ سفید هیچگاه به دنبال چنین اتفاقی نبوده است و اکنون که مرحله پایانی مذاکرات نزدیک است، از سوی طرف مقابل ساز نرسیدن به توافق نواخته میشود.
اوباما رئیسجمهور آمریکا در دیداری که چندی پیش با نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در نیویورک داشت گفته است؛ «تصور نمیکنم که بتوان تا ضربالاجل سوم آذر (۲۴ نوامبر) به توافق جامع هستهای دست یافت.»
وزیر امور خارجه کشورمان هم که در کمیسیون امنیت ملی حاضر شده بود به نمایندگان مجلس در این کمیسیون گفته بود، «آمریکاییها به دنبال حل مشکلات نیستند و نمیخواهند توافقی حاصل شود.»
رسیدن به چنین نتیجهای که از سوی آقای ظریف اعلام شده، نشان دهنده مواضع و تحلیلهایی است که پیش از این و در سالهای گذشته بسیاری تحلیلگران و رسانهها به آن میپرداختند و متهم به کاسبکاری در این زمینه میشدند.
امیدواریم آنهایی که تاکنون چنین اتهاماتی را به دیگران وارد میکردند به خود آمده باشند و پی به ماهیت آمریکا و غرب برده باشند و دیگر خودیها را به چنین مواردی متهم نسازند و رویه منطقیتری را پی بگیرند.
اکنون آمریکا که چنین موضعی را علیه گفتوگوهای هستهای مطرح کرده، به خاطر چیست؟
آبان ماه زمان برگزاری انتخابات مجلس سنای آمریکاست. این انتخابات برای آینده سیاسی و زمان باقی مانده ریاست جمهوری اوباما بسیار اهمیت دارد. به همین خاطر است که حاکمیت آمریکا ایجاد فضای منفی علیه مذاکرات هستهای را در دستور کار خود قرار داده است.
اوبامای دموکرات، اکنون به خاطر نارضایتیهای جمهوریخواهان زیر ذرهبین قرار دارد. انتخابات مجلس سنا بیتأثیر از چنین فضایی نیست. گرچه در عمق حکومت آمریکا تفاوتی نمیتوان میان دموکرات و جمهوریخواه قائل شد و هر دو حزب، اهداف حاکمیت پشتپرده آمریکا را پیاده میکنند، اما در ظاهر هر کدام از آنها شیوه و وظیفه خاص خود را در اجرای سیاستها برعهده دارند.
چند روزی است در رسانههای آمریکایی گفته میشود که، در انتخابات آبان ماه «سنا»ی آمریکا جمهوریخواهان اکثریت را در اختیار خواهند گرفت.
در میان نامزدهایی که از سوی جمهوریخواهان حمایت میشوند، سناتورهایی تندرو و جنگطلب هم دیده میشوند.
همین موضوع اکنون به عنوان یک ابزار تهدید علیه ایران به کار میرود. در بزنگاه گفتوگوهای هستهای که البته احتمال تمدید آن هم اندک است، انتخابات آمریکا و دستیابی اکثریت سنا از سوی جمهوریخواهان نشان میدهد که رویکرد حاکمیت آمریکا با توجه به شرایط بینالمللی، منطقهای و گفتوگوهای هستهای ایران در حال تغییر است. این تغییر سیاست ظاهری با روی کار آمدن سناتورهای جنگطلب و تندرو اتفاق ویژهای را مهیا نخواهد کرد.
اگر پیروز این انتخابات جمهوریخواهان باشند که جنگطلب هستند و یا دموکراتها که به ظاهر صلحطلب میباشند، به خاطر مشکلات و گرفتاریهای شدید دولتمردان آمریکا در صحنه داخلی و بینالمللی توان هیچگونه اقدام نظامی نخواهند داشت. هدف از چنین تغییری در سنای آمریکا بیشتر، ایران و موضوع هستهای است، این تغییر به نوعی تهدید علیه ایران محسوب میشود که البته از سوی رسانههای آمریکایی به خوبی پوشش داده شده و بر روی آن مانور هم داده میشود.
علاوه بر این که آمریکا توان آن را ندارد تا بتواند علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد، ظرفیتها و توانمندیهای نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران هم عاملی بازدارنده نسبت به چنین تفکر و اقدامی است.
آمریکاییها در چندین مورد توان نظامی ایران را محک زدند و دیدند که چه پاسخ قاطعی به آنها داده شد.
مانور بر روی ورود جمهوریخواهان تندرو به سنا تنها یک نمایش سیاهبازی است که آمریکاییها در پیش گرفتهاند تا جمهوری اسلامی ایران به این خاطر، تن به یک توافق بدهد که اهداف آمریکا را تأمین کند.چنین تفکری یک فرصت غیرقابل تکرار را برای توافق جامع میان ایران و ۱+۵ از بین خواهد برد.
وطن امروز:چه کنیم ما با دولت راستگویان؟
«چه کنیم ما با دولت راستگویان؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون 300 هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی - و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -3 تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»!
برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن 3700 بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون 300 هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعایی دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته انجام نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!»عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید!
چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی - که همه خودشان خود به خود دارند میبینند! - هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیطزیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است! و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی... و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
جوان:سیر تکوین مسائل حقوق بشری در ایران
«سیر تکوین مسائل حقوق بشری در ایران»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛حقوق بشر از جمله مسائل جهانشمولی است که منازعه معنابخشی به آن بین اسلام و غرب و شاید شرق و غرب همچنان ادامه دارد.
سیر تکوین مسائل حقوق بشری در ایران حقوق بشر از جمله مسائل جهانشمولی است که منازعه معنابخشی به آن بین اسلام و غرب و شاید شرق و غرب همچنان ادامه دارد. شاخص برای استانداردسازی حقوق بشر شاخصهای غربی است که در هیبت جهانی معرفی میشود. غرب تلاش نموده است تفسیر خود از آن را در تراز جهانی معرفی کند و توانسته است با ابزارهایی همچون در اختیار داشتن مجامع بینالمللی، رسانه و پرورش شخصیتهای شرقی معنابخشی خود را بر جهان هژمون نماید. مثل شرق و غرب در نسبت با اعمال مسائل حقوق بشری مثل یک گروه اجتماعی و حکومت است.
شرق مانند یک گروه اجتماعی یا یک تشکل دانشجویی است که صرفاً به اظهارنظر،مطالبه و نقد میپردازد اما غرب به مثابه حکومت با قوه قهریه میتواند هر آنچه را میپسندد اجرا نماید. اکنون غرب نقش حکومت را برای جهان دارد و هر کس از چارچوبهای ترسیم شده آن فراتر رود مورد تنبیه، شماتت، تحریم و تهمت قرار میگیرد. نهادهای بینالمللی ابزار قوه قهریه غرب هستند که وظیفه اعمال آن را بر عهده دارند اما اعمال مسائل حقوق بشری غرب در ایران مراحل مختلفی دارد که منجر به اتهام حقوق بشری به ایران میشود.
مرحله اول: شاخصگذاری جهانی براساس دستگاه معرفتی، فرهنگ و ضوابط غرب مرحله اول این روند است. بنابراین کشورهایی که استانداردهای غرب را رعایت نکنند، حقوق بشر را رعایت نکردهاند.
مرحله دوم: اندازهگیری شاخصهاست. غرب با استفاده از نهادهای علمی و ساختارهای به اصطلاح بینالمللی به اندازهگیری حقوق بشر مبادرت میورزد. اما اعلام نتایج آن فقط در خصوص کشورهایی اعلام و اعمال میشود که چارچوب معرفتی- سیاسی غرب برای اداره جوامع خود را نمیپذیرند و حاضر به باجدهی هم نیستند.
مرحله سوم: در این مرحله شخصیتهای غرب رفته (درسخوانده) یا غرب باور از درون جوامع شرقی یا جنوب برای اعتراض به عدم رعایت استانداردهای غربی و مطالبه اعمال استانداردهای غربی به کار گرفته میشوند. به تعبیر مقام معظم رهبری «تشکیل هستههای ذینفوذ در داخل کشور» اتفاق میافتد.
مرحله چهارم: در این مرحله مدافعان استانداردهای غربی تلاش مینمایند با روشهایی مانند مشارکت، ابداع رقابت، شبکهسازی، کمپینسازی و اقدامات رسانهای فراملی وارد میدان شوند. از این نقطه تنش و منازعه بین این افراد و حاکمیت اتفاق میافتد. در حین منازعه و تنش، رسانههای غربی به شخصیتپردازی از جریان اپوزیسیون میپردازند و به صورت مستمر این افراد را در رسانههای خود معرفی و تلاش مینمایند رنگ علمی- روشنفکری به آنان بدهند.
مرحله پنجم: در این مرحله بین حاکمیت و این افراد برخورد صورت میگیرد و به صورت طبیعی حاکمیت قوانین بومی را نسبت به این افراد اعمال مینماید. از اینجا غرب با چند روش مجدداً به حمایت و شخصیتپردازی میپردازد. اول ایجاد زمینه جهت مهاجرت به غرب، دوم در اختیار گذاردن رسانه و امکان زندگی، سوم اهدای جوائز و مدالهای به اصطلاح جهانی. اکبر گنجی، عبدالکریم سروش، شیرین عبادی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، شمس الواعظین، شبستری و... از جمله افرادی هستند که از جوائز مذکور برخوردار شده و بدان افتخار کردهاند. چهارم منوط کردن ارتباطات غرب با کشور به ملاقات با افراد مذکور یا حذف جرائم آنان میباشد که نمونههای متعدد آن در سال گذشته توسط پارلمان اروپا و خانم اشتون در ایران اتفاق افتاد.
مرحله ششم: انتخاب نماینده برای بررسی و جمعبندی مسائل حقوق بشری در کشورهای هدف و بینالمللی کردن نتایج آن است. در این مرحله قوانین بومی به مسخره گرفته میشود.
اعتراض اتحادیه اروپا در قالب بیانیه سال گذشته درباره عدم رعایت حقوق همجنسگرایان یا بهاییان در این قالب تعریف میشود، حتی مواد مخدر که بیشترین اعدام در ایران را به خود اختصاص داده است به یک مسئله سیاسی و حقوق بشری تبدیل شده است. با ورود غرب به افغانستان تولید مواد مخدر چند برابر شد که حاکی از زمینهسازی غرب برای تولید بیشتر آن است. مواجهه ایران با این مسئله به سه صورت است؛ عدهای در مبارزه با آن شهید میشوند که تاکنون حدود 4 هزار نفر در این مبارزه به شهادت رسیدهاند، عدهای با استفاده مستمر به استقبال مرگ میروند و دسته سوم که توزیعکنندگان عمده هستند اعدام میشوند. غرب با دسته اول و دوم کاری ندارد اما دسته سوم را جزو مسائل حقوق بشری محسوب میکند تا اعلام کند قوانین قضایی شما باید از استانداردهای غربی پیروی کند.
مرحله هفتم: در این مرحله برای رهایی از فشارهای غرب بین مسئولان سطوح مختلف کشور اختلاف میافتد. عدهای معتقد به اجرای قوانین و حدود الهی هستند و اینکه غرب در این باره چگونه میاندیشد و چه میخواهد برایشان مهم نیست.
تن دادن به مطالبات غرب را نوعی خدشه به استقلال کشور و حدود الهی میدانند و بر اجرای ضوابط بومی اصرار میورزند. دسته دوم که معمولاً تحصیلکردگان دانشگاهی یا روشنفکران اصلاحطلب هستند تلاش مینمایند با اعمال حقیقی یا ظاهری استانداردهای غربی به آنان اثبات نمایند که ما به حقوق بشر یا همان استاندارد مد نظر شما باور داریم و در ملاقاتها و مواجهات با حرفهای دوپهلو و مبهم تلاش مینمایند از فشار غرب رها شوند. این جماعت وقتی در حکومت قرار میگیرند، گمان مینمایند فشار غرب کاهش مییابد و پرستیژ آنان حفظ میشود اما پس از مدتی از رسانهها و مسئولان غربی میشنوند که بهرغم حضور فلان فرد یا فلان جریان آنچه ما میخواستیم محقق نشده است. اینجاست که جریان غرب باور در درون کشور احساس بیحاصلی میکند و این مفهوم در رسانههای آنان زمزمه میشود که «به رأی مردم توجه نشده است» و «مطالبههای مردم دیده نمیشود» یا «وعدههای انتخاباتی اعمال نشد» اما واقعیت این است که مطالبات غرب و استانداردهای آن اعمال نشده است و جریانی که پرستیژ خود را در رفتارهای هم تراز معرفت غرب میداند از عصبانیت به خود میپیچد و اینجاست که مسئله «عبور از...» اتفاق میافتد. عبور از خاتمی را قبلاً به وضوح مشاهده کردیم. منتظر عبور از روحانی هم هستیم.
طراحی، شروع، مواجهه نظام و نتایج فتنه 1388 این سیر را در قالب یک پروژه نشان میدهد. غرب ابتدا طراحی فتنه را انجام داد و پس از ناکامی آن، با ابزارهای حقوق بشری به دفاع از طراحان و مولدان آن پرداخت؛ برخی را به غرب دعوت کرد، برای برخی درخواست ملاقات کرد، به برخی جایزه داد و برخی را در رسانههای خود به عنوان شخصیتهای آزادیخواه و ضد استبداد معرفی کرد و در نهایت نماینده خود را برای بررسی آنچه خود طراحی کرده بود و ناکام مانده است، انتخاب کرد. گزارش هفته قبل احمد شهید یا اظهارات کامرون مبنی بر اینکه ایران با مردم خودش رفتار خوبی ندارد مثالهای عینی سیر مسائل حقوق بشری در ایران است. اما واقعیت این است که ابزار حقوق بشر در کنار ابزارهای دیگر برای مواجهه با وجود انقلاب اسلامی است. بنابراین، این داستان با وجود انقلاب اسلامی ادامه دارد و پایانناپذیر است، از نگاه درون دینی نیز همین معنا قابل درک است. آنجا که امام فرمود: «تا کفر و شرک هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»
حمایت:پشت پرده حادثه سراوان
«پشت پرده حادثه سراوان»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛تروریسم ریشه در عمق تاریخ دارد و توسل به خشونت برای پیشبرد اهداف سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیک همواره به عنوان یک تفکر از قدیم الایام مطرح بوده و گروههای مختلف از آن استفاده بردهاند. تروریسم به عنوان یک ابزار یا شیوه عمل با این سخن معروف ماکیاولی «هدف ابزار رسیدن به هدف را توجیه می کند» مورد استفاده بسیاری از گروهها با تفکرات مختلف و دولتها قرار گرفته است.
تاریخ تروریسم در استان سیستان و بلوچستان نیز به گذشتههای دور بر میگردد. اما در تاریخ معاصر، بعد از حضور دولت رضاخان و سرکوب عشایر نمودهای عینی آن قابل مشاهده است. اما بعد از گذشت 2 دهه از انقلاب اسلامی مجددا گروههای تروریستی جدیدی البته با تفکر و مشی متفاوتی ظهور پیدا کردند.
این گروهها بیشتر مذهبی بودند و متاثر از گروههای تروریستی تکفیری نظیر القاعده بودند. هر چند در سال ۱۳۷۳ گروهی تروریستی بنام «حرکت اسلامی ایران» پایهریزی شد. اما بطور مشخص از سال 1384، گروه تروریستی «جندالله» توسط عبدالمجید ریگی معروف به عبدالمالک ریگی پایهگذاری شد. این گروه در 5 سال فعالیتش که با دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی تشکیلات اولیهاش دچار انشعاباتی شد، باعث کشته و زخمی شدن بیش از ۵۰۰ نفر در کشور شد. بعد از مرگ عبدالمالک ریگی انشعابات جدیدی در این گروه اتفاق افتاد. گروههای تروریستی فعال در استان سیستان و بلوچستان هر چند از حمایتهای مادی و غیرمادی دیگر گروههای تروریستی فعال در منطقه پشتیبانیهای لجستیکی و اطلاعاتی دریافت میکردند، اما اخیرا پیوندهای قوی، گسترده و نامبارکی با سایر گروهکهای تروریسم فعال در منطقه و همچنین سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورهای منطقه و حتی فرامنطقهای یافته است.
در این راستا، 4 شنبه شب گذشته خبر کمین گروهکهای معاند و تروریستی برای مأموران انتظامی جمهوری اسلامی ایران منتشر شد. فردای آن، حمله خمپارهای و همچنین حمله انتحاری یک گروهک تروریستی به یک پاسگاه انتظامی صورت گرفت. در خصوص این حملات تروریستی باید گفت این حملات بیش از آنکه از موضع تهاجمی داشته باشد جنبه انفعالی و تدافعی دارد.
در واقع کسانی که این افراد و گروهکهای تروریستی را با فریب به کار میگیرند و اسلحه و پشتیبانیهای مالی و اطلاعاتی آنها را تأمین میکنند، میدانند که جمهوری اسلامی ایران در اقتدار بالایی قرار دارد و آنها ضربات بسیاری از این بابت خوردهاند. به بیان دیگر میتوان گفت بخشی از دلایل این حملات کور، ناشی از نگرانیهای آنها نسبت به افزایش نفوذ و اقتدار ایران در منطقه و جهان است.
دشمنان ایران فکر میکنند در برابر شکستهایی که از ایران در منطقه و جهان خوردهاند باید واکنشی از خود نشان دهند. لذا ریشههای این حملات تروریسی را باید در واشنگتن، لندن، ریاض و تلآویو جستجو کرد. البته این موضوع نافی مسئولیت و پاسخگویی دولت پاکستان نیست.
دشمنان چنین تدبیر کردهاند که باید ایران را به موضوعات حاشیهای مشغول نگه دارند تا ایران را از معادلات حیاتی منطقه و جهان که به پاشنه آشیل آنها تبدیل شده، دور بدارند. لذا مشغول نگه داشتن ایران در پشت جبهه یکی از ابزارهای کاهش اثرگذاری ایران در سطوح مختلف است. این حملات بیانگر شکست دشمنان در جبهه فرهنگی نیز میباشد. چرا که آنها با پیگیری اقدامات فرهنگی و قومیتی و مذهبی تلاش داشتند تا با ایجاد جذابیتهای متنوع در ورای مرزهای ایران، اعم از مرزهای شرقی و غربی، وحدت ملی ایران را هدف قرار دهند. ناکامی در این راهبرد باعث فرو رفتن آنها در بدترین وادی مبارزه با ایران شد. چرا که هر ترور و کشتاری هزینههای مادی و غیرمادی بسیاری بر آنها تحمیل خواهد کرد.
عملیات بسیار بی ارزش از لحاظ نظامی و بی فایده به لحاظ سیاسی این پیام را دربردارد که آمران، حامیان و عاملان این عملیات از هرگونه اقدام دیگر در این خصوص ناکام و درمانده شده و در عین استیصال به چنین اقدامات کور و بی سرانجامی دست زدهاند. به عبارت دیگر، تنها کاری که از دست آنها برمیآمده همین بوده و لاغیر. مردم مناطق شرقی کشور به شدت مخالف چنین اقداماتی هستند و به کرّات بعد از این حادثه، برای دستگیری عاملان این حمله تروریستی اعلام آمادگی کردهاند.
این نشانه موفقیت نظام در بستر فرهنگی و جذب اقوام و مذاهب و برگ دیگری بر اثبات یکپارچگی و وحدت ملی ایران است. از سوی دیگر، جلوهای از ناکارآمدی اقدامات دشمنان در عرصههای مختلف برای بیثباتسازی مرزها و امنیت و وحدت ملی ایران است. اینکه عاملان این حملات پس از ارتکاب این جنایت به خارج متواری میشوند شاهدی بر این مدعا است که این گونه اقدامات جایگاهی در میان مردم منطقه ندارد. اما متأسفانه خاک کشور پاکستان به محیط امنی برای اینگونه حملات تروریستی تبدیل شده است.
این در شرایطی است که ایران همواره با رعایت حسن همجواری هیچگاه مأمنی برای مخالفان کشورهای همجوار و همسایه نبوده است. برخی از سیاستمداران و نظامیان پاکستانی تحت تأثیر دلارهای عربستان و ترس از قدرت آمریکا دست به اقداماتی میزنند که با امینت و منافع ملی ایران و پاکستان در تعارض است.
سیاستمدارن و نظامیان پاکستانی باید بدانند که بازیچه دلارهای برخی کشورهای عرب و قدرت آمریکایی قرار نگیرند. چرا که بعد از انقضای تاریخ مصرفشان، آنها را به دور خواهند انداخت. کاری که با صدام و سایر مهرههای غرب کردند. لذا این باید درس بزرگی باشد برای برخی از مقامات پاکستانی که محیط امنی برای دشمنان ایران مهیا نکنند.
از سوی دیگر این اقدامات خیانت بزرگی به اسلام است. زیرا که این گروهها چهره خشن و غیرواقعی از اسلام به جهانیان معرفی میکنند.
کاری که غرب سالها با صرف میلیاردها دلار در پی اجرای آن بوده اینها به صورت مجانی برای غرب انجام میدهند.
لذا برخی سیاسیون و نظامیان پاکستانی باید با درک این حقیقت در مسیر منافع ملی دو کشور گام بردارند و در مقابل باید در راستای عملیاتهای مداخله جویانه غرب بایستند.
اقداماتی همچون حمله پهپادهای غربی به مناطق مسکونی ناقض امنیت و استقلال پاکستان است. آنها این موارد را باید مدنظر قرار دهند نه تقویت و تجهیز دشمنان ایران. آنها باید توجه به استقلال و امنیت ملی همه جهان اسلام و موضوع حمایت از محور مقاومت و فلسطین را مدنظر قرار دهند و از هرگونه اقداماتی که به تفرقه جهان اسلام دامن میزند پرهیز کنند. امری که غرب و برخی کشورهای مرتجع که در نقش دشمنان جهان اسلام ظاهر شدهاند به شدت در پی آن هستند. غرب علاقمند است که ایران و پاکستان را در مسیر رویاروی قرار دهند.
اما ایران و پاکستان تاکنون با داشتن روابط مناسب و در شأن هر دو ملت توانستهاند توطئههای دشمنان را خنثی کنند. جدیت بیشتر پاکستان که نشاندهنده اقتدار بیشتر آنها است نباید در کنار واشنگتن، تلآویو، ریاض و لندن قرار گیرد.
از دولت پاکستان انتظار داریم که قدرتمندتر در عرصه مبارزه با تروریسم وارد شده و چنانچه دولت اسلام آباد در این زمینه تاخیری داشته باشد و نتواند این موضوع را مدیریت کند، جمهوری اسلامی ایران توانایی حفظ امنیت ملی خود را به طرقی که لازم بداند دارد.
آرمان:مذاکرات؛ از توافق تا تثبیت
«مذاکرات؛ از توافق تا تثبیت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مهدی مطهرنیا است که در آن میخوانید؛مذاکرات هسته ای درواقع باید نمایانگراراده دو طرف در جهت حل مهمترین چالشها باشد. به این معنی که در این مرحله باید از مرحله توافق به مرحله تثبیت، گذار صورت پذیرد و برای این حرکت از مرحله همانند قبل اراده مشترک دو طرف لازم است. ایران و 1+5 در ژنو به مرحله توافق مقدماتی رسیدند و در نشستهای متفاوت توانستند پرونده هستهای را ازمرحله امنیتی- نظامی به مرزهای حقوقی-سیاسی انتقال دهند. این دستاورد ها، دستاوردهای کوچکی درپرونده هسته ای و در مسیر دیپلماسی هستهای نبوده است.
ما از مرحله تاسیس به معنای نگارش توافق نامه هستهای برروی کاغذ در جهت رسیدن به یک راهحل جامع برای حل و فصل پرونده هستهای عبور کرده و به مرحله تثبیت و تحکیم رسیدهایم و در اینجا حوزههای تصمیمسازی باید از سوی نهادهای تصمیم گیرنده حمایت شوند. با نظر به نشست نیویورک به نظر میرسد که نشست آینده باید مرحله عبور از این پیچ خطرناک و انتقال از مرحله تاسیسی به مرحله تثبیت و تحکیم باشد، از این رو نشست بعدی از منظر موضعگیری و تحکیم سیاسی یک نشست بسیار مهم برای انتقال این دوره به دوره نهایی است که در آن یک تصمیم بزرگ باید گرفته شود. به طول انجامیدن مذاکرات یک امر پذیرفته شده است و نباید توقعات فزایندهای از طرفین داشت.
هم ایران و هم آمریکا سالها در سطوح مذاکراتی و در پرونده هستهای با هم مذاکره مستقیم نداشتهاند اما اکنون باید بپذیرند در این مرحله باید بر تعامل تاکید کنند و درتاکید بر انجام بازی برد- برد باید از حداکثرهای خود عبور کرده و امکان شکست مذاکرات را از میان بردارند. راه منطقی آن است که هر کدام از کنشگران در چارچوب توانایی خود به حداقل اهداف تعیین شده بسنده کنند و در جهت دست یافتن به حداقل پیروزیها به پایه اساسی مدیریت اهداف خود در آینده بیندیشد ولی در هر صورت احتمال بالایی وجود دارد که بار دیگر مذاکرات نیازمند یک تحرک زمانی دیگر باشد. البته به نظر میرسد طرفین در مدیریت پرونده هستهای به حداقلهای اهداف مورد تایید خود تکیه کنند.
امروز ایران به طور مشخص خواهان دستیابی به انرژی هستهای درداخل خاک کشورش و رفع تحریمهاست و در این زمینه باید خطوط قرمز خودش را بسیار شفاف و مشخص و درباب مسائل دیگر یعنی دستیابی به توافقی که در آن غنیسازی در ایران ادامه پیدا کند و تحریمها برداشته شود تاکید کند و برای رسیدن به توافق به تعداد سانتریفیوژها و چگونگی گذر از وضعیت کنونی برای حفظ سانتریفیوژها بیندیشد و به مجاب کردن طرف مقابل فکر کند. چندی پیش آیتا... هاشمی نکتهای را در این زمینه بیان کردند و آن هم در واقع پذیرش پروتکل الحاقی توسط ایران برای شفافسازی بیشتر و تاکید بر حفظ وضعیت کنونی در پرونده هستهای با توجه به تعداد سانتریفیوژهاست به گونهای که اطمینان از برنامه هستهای به وجود آید. شاید بتوان گفت یکی از پیشنهادهایی که برطرف کننده نگرانی دو سویه باشد چنین طرحی است، طرحی که در آن ایران بالاترین میزان کمک در جهت اجرای پادمان هسته ای را بدهد و جوابگوی نیازهای منطقی طرف مقابل باشد و غرب نیز ادامه برنامه غنی سازی اروانیوم در ایران را بپذیرد و آرام آرام به سمت برداشته شدن تحریمها حرکت کند.
دنیای اقتصاد:تصویر سیاستها در سبد خانوار
«تصویر سیاستها در سبد خانوار»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن میخوانید؛سبد خانوار بهترین آینهای است که میتوان آثار سیاستهای کلان اقتصادی را به روشنی در رزق و روزی مردم یافت. همانند خلبانان که در مقابل خود نمایشگرهای متعددی قرار دادهاند تا هر لحظه از آخرین وضعیت موتور هواپیما، وضعیت جوی و سمت وسوی پرواز آگاهی یافته و در سریعترین زمان ممکن به این تغییرات واکنش نشان دهند، آمار بودجه خانوار همین نقش را برای سیاستگذاران اقتصادی بازی میکند تا با اطلاع از نه فقط وضعیت معیشتی، بلکه با شناخت کامل الگوهای مصرفی، سیاستهای جدیدی برای تصحیح روندهای اقتصادی اتخاذ کنند. هنگامی که اقتصاد با شوکهای منفی و مثبت اقتصادی روبهرو میشود، همه خانوارها حتی آنان که اندک اطلاعی از مفاهیم شاخصهای اقتصادی ندارند، بهطور غریزی اقدام به تغییر الگوی مصرفی خود میکنند.
میلتون فریدمن اقتصاددان معروف این رفتار خانوارها را به بیلیارد باز قهاری تشبیه میکند که بدون اطلاع از تئوریهای فیزیک قادر است برای نیل به پیروزی دقیقترین ضربه را به توپ بنوازد.
خانوارها اساسا به دو دلیل رفتار مصرفی خود را تغییر میدهند، اولا تغییر محیط اقتصاد کلان یا شوکهای مثبت و منفی که خانوارها را مجبور میسازد با توجه به بودجه محدود و ترجیحات فردی اقدام به انتخاب سبدی جدید از کالاهای مصرفی بنمایند. برای مثال، اگرسرپرست یک خانوار برای مدتی شغل خود را از دست دهد یا از درآمد کمتری نسبت به سالهای قبل برخوردار شود، به ناچار بر بسیاری از هزینههای غیرضروری همچون تفریح، رستوران و مسافرت خط قرمز خواهد کشید و تلاش خواهد کرد تا منابع محدود خود را به ضروریترین نیازهای زندگی اختصاص دهد. شوک مثبت اقتصادی نیز میتواند به نتایج دیگری منجر شود و با افزایش ناگهانی درآمدها، خانوارها ممکن است بخش عمدهای از بودجه خود را به هزینههای غیرضروری و خرید کالاهای لوکس اختصاص دهند که پیش از آن امکان پذیر نبوده است. از سوی دیگر تغییر تکنولوژی و عادات مصرفی میتواند آثار شگرفی بر چگونگی تخصیص بودجه خانوار داشته باشد. اکنون بخش مهمی از هزینه خانوارها حتی در مناطق دورافتاده کشور صرف خرید موبایل، تبلت، نوتبوک و اتصال به اینترنت میشود که این قلم هزینهها نسبت به دو دهه قبل تغییرات بسیار چشمگیری را نشان میدهد.
بررسی آمار بودجه خانوار در نزدیک به دو دهه اخیر نشاندهنده تغییراتی است که خانوارهای ایرانی با توجه به محیط اقتصاد کلان کشور در الگوی مصرف خود اتخاذ کردهاند. در دوره سالهای 1376 تا 1384 که کشور با نرخ تورم نسبتا پایین 8/14 درصد و رشد اقتصادی نسبتا بالای 2/5 درصد روبهرو بوده است، خانوارها توانستهاند تا حد زیادی از تله فقر که در آن باید بخش عمدهای از بودجه خود را به مایحتاج ضروری اختصاص دهند رهایی یافته و بخشی از منابع خود را به هزینههایی همچون خرید اثاثیه مورد نیاز در منزل یا سفرهای توریستی اختصاص دهند که میتواند در بهبود رفاه نسبی آنان موثر باشد. این فرضیه به راحتی با نگاهی اجمالی به سهم هزینهها در بودجه خانوار قابل اثبات است. سهم هزینههای غیرضروری از 30 درصد در سال 1376 به نزدیک 39 درصد در سال 1384رسیده است که به روشنی حاکی از بهبود وضعیت خانوارهای ایرانی در دوره فوقالذکر است.
اگر از سال 84 به بعد تصویر 8 ساله دیگری را مورد توجه قرار دهیم، روندها بهطور واضحی در جهت معکوس طی طریق میکنند. در دوره سالهای 88-1384 سهم هزینههای غیرضروری در بودجه خانوار بهطور مستمر شروع به کاهش میکند به گونهای که سهم 39 درصدی این هزینهها در سال 84 به 29 درصد در سال 88 کاهش مییابد. در واقع کاهش میانگین رشد اقتصادی از 2/5 درصد در دوره 84-1376 به 1/2 درصد در دوره 92-1384 و همچنین افزایش میانگین تورم از 8/14 درصد در دوره 84-1376 به 5/20 درصد در دوره 92-1384 باعث شده، خانوارهای ایرانی قید بسیاری از هزینههای غیرضروری را بزنند و تمرکز خود را بر مهمترین نیازهای زندگی معطوف کنند.
همین نتایج به روش دیگری هم قابلتایید است. اگر هزینههای خانوار در دوره 90- 1384 را در مقابل نرخ تورم قرار دهیم و به عبارت دیگر تغییرات هزینه واقعی خانوار را بررسی کنیم به روشنی مشخص است که بهجز سال استثنایی 88 که تورم بهشدت کاهش یافته و اندکی در حدود 2/4 درصد وضعیت رفاهی خانوارها ارتقا یافته است، در کلیه سالهای این دوره با کاهش سطح رفاهی روبهرو بودهایم که اوج این کاهش در سال 90 ( سال آغاز رکود اقتصادی ) با کاهش حدود 10 درصدی سبد واقعی خانوارها نمایش داده میشود. بر این اساس مخارج واقعی خانوارهای ایرانی (به قیمت پایه سال 90) از مقدار واقعی ماهانه 3/1 میلیون تومان در سال 84 به ماهانه 983 هزار تومان در سال 92 کاهش یافته است که حاکی از کاهش 5/24 درصدی سبد مصرفی خانوارهای ایرانی است. تمام این تحلیلها به روشنی حاکی از آن است که اگر سیاستگذاران کشور ارتقای رفاه خانوادههای ایرانی را هدف گرفتهاند، راهی جز کنترل تورم و دستیابی به رشد پایدار موجود نیست و هر سیاست عوامگرایانهای که در کوتاهمدت حلاوت و شیرینی برای مردم به جا بگذارد در میانمدت و بلندمدت هزینههای سنگین خود را بر همه آحاد جامعه ظاهر میسازد، نتایجی که گاه همچون بازیهای فوتبال هیچکس انتظار آن را نداشته است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد