به همین مناسبت در این نوشتار به بررسی زندگی و آثار او پرداختهایم.دوریس لسینگ با نام اصلی دوریس میتِیلِر در تاریخ 22 اکتبر سال 1919 در شهر کرمانشاه ایران به دنیا آمد. پدرش آلفرد کوک تیلر، کارمند بانک و سرگرد سابق ارتش بریتانیا در جنگ جهانی اول بود و دلیل مهاجرتش به ایران، کار در بانک سلطنتی ایران بود. مادرش، امیلی مک ویگ تیلر هم سابقا پرستار بود. روزنامه گاردین این پنج کتاب را جزو بهترین کتابهای دوریس لسینگ معرفی کرده است: آواز علفزار (1950)، دفتر طلایی (1962)، شکسته (1979)، تروریست خوب (1985) و آلفرد و امیلی (2008). ترجمه بسیاری از آثار بلند و کوتاه این نویسنده در کشور ما منتشر شده است.
دوریس لسینگ، نویسنده معروف بریتانیایی که سال 2007 برای یک عمر نویسندگی جایزه نوبل ادبیات را به دست آورد، در 94 سالگی هفته پیش درگذشت.
او پس از گذران سالهای ابتدایی زندگیاش در ایران، به کشور زیمبابوه رفت و سالهای رشد خود را پشت سر گذشت. او شاهد افول امپراتوری بریتانیا بود و همچنین دولتهای نژادپرست در آفریقا و جنبشهای کمونیستی که پس از جنگ جهانی دوم برای مدت بسیار کوتاهی به آن پیوسته بود. رمانها و داستانهای کوتاه او حقایق ثابت و بیتغییر و عرفهای دائمی را به چالش میکشید. معروفترین اثر او به نام «دفتر طلایی» که سال 1962 منتشر شد و بسیار اتوبیوگرافیک است، داستان زن مستقل و مدرنی را تعریف میکند که در آفریقا زندگی میکند و تجارب متنوع زندگی خود را در چهار دفتر مینویسد و سعی دارد در دفتر پنجم تجارب چهار دفتر قبلی را ترکیب کند تا به تصویر یکدستی از یک زندگی پیچیده دست پیدا کند. آکادمی سوئد هنگام اعطای جایزه نوبل به لسینگ، در توصیف نویسندگی او گفت: «او حماسهسرای تجارب زنانه است که با شکگرایی، شور و حرارت و قدرت بصیرت، یک تمدن ازهم گسسته را در معرض موشکافی قرار داد.» لسینگ وقتی در سال 2007 بهعنوان برنده جایزه نوبل معرفی شد، 87 سال داشت که همین موضوع باعث شد لقب مسنترین برنده تاریخ نوبل ادبی به او داده شود. پر واستبرگ، نویسنده و رئیس کمیته نوبل ادبیات، هنگام اعطای جایزه نوبل به این نویسنده گفت: «لسینگ همدلی نامحدودی با زندگیهای عجیب و خارج از روال، از خود نشان داده و از تعصب و پیشداوری در ارتباط با هر نوع رفتار انسانها، رها بوده است.»
قصهگوی درون
لسینگ در مراسم اعطای جایزه نوبل نتوانست حاضر شود و نطق پذیرش جایزهاش را ناشرش ـ که در مراسم مزبور به نمایندگی از او حاضر شده بود ـ خواند. او درباره اهمیت نویسندگی صحبت کرد و تشنگی برای کتاب را پدیدهای شگفتانگیز نامید: «همه ما در اعماق وجودمان یک قصهگو داریم. این قصهپرداز همیشه همراه ماست. هنگامی که گسیخته میشویم، آسیب میبینیم یا حتی نابود میشویم، داستانهای ماست که ما را از نو خلق میکند. قصهگو، رویاپرداز و افسانهساز است.» آثار اولیه لسینگ که سالهای 1950 و 1960 منتشر شد، درباره ظلم استعمارگران سفیدپوست به ساکنان سیاهپوست آفریقا بود. اولین رمان لسینگ به نام «آواز علفزار» (1950) درباره قتل یک زن سفیدپوست از سوی خدمتکار سیاهپوستش بود.
بر ضد آپارتاید
لسینگ که منتقد صریحاللهجه آپارتاید بود، سال 1956 از ورود به خاک آفریقای جنوبی و زیمبابوه (رودزیای سابق) محروم شد. او سال 1995 از آفریقای جنوبی ـ که آپارتاید در آن ملغا شده بود و دختر و نوههایش در آنجا زندگی میکردند ـ دیدار کرد. در مقدمهای که سال 1971 بر چاپ مجدد رمان «دفتر طلایی» نوشت، گفت این کتاب برای جنبش «آزادی زنان» نیست. نویسندگی لسینگ دهه 1970 تغییر جهت غیرمنتظرهای داد و او به نوشتن داستانهای علمی ـ تخیلی روآورد.
کلبه گلی
موقعی که لسینگ پنج سالش بود، همراه پدر و مادرش به مزرعهای در جنوب زیمبابوه مهاجرت کرد. آنها در آنجا مزرعه ذرت و تنباکو داشتند. او از خانهشان در آنجا اینگونه یاد کرده است: «تقریبا یک کلبه گلی که پر از کتاب بود و خیلی از آن کتابها را مادرم از انگلیس سفارش میداد. آن کتابها در پاکتهای قهوهای رنگ به دستم میرسید و مایه لذت من در سالهای بچگیام بود.» لسینگ در 13 سالگی مدرسه را رها کرد و در مشاغلی مثل پرستار بچه، راننده و اپراتور تلفن کار کرد و همزمان داستان کوتاه نیز مینوشت تا زمانی که سال 1949 به لندن برود، دو ازدواج ناموفق را پشت سر گذاشته بود و صاحب سه فرزند شده بود که یکی از آنها همراه او به انگلستان آمد. در طول چهار سال نخست اقامتش در لندن، در جنبش ضد سلاح اتمی فعالیت داشت.
فرار
لسینگ پس از موفقیت رمان «آواز علفزار»، رمان «بچههای خشونت» را نوشت که یک اثر سریالی پنج جلدی بود و در فاصله سالهای 1952 تا 1969 منتشر شده بود. شخصیت اصلی این رمان، مارتا کوئست، از مزرعه فقرزده خود در آفریقا میگریزد و به شهر میرود و در شغل تایپیست مشغول به کار میشود و با این کارش هم زنانگی خود را بیدار میکند و هم جامعهای را که ترسهای نژادپرستانه آن را مثل زنگار پوسانده است. لسینگ در گفتوگویی که با آکادمی نوبل انجام داد، گفت: «وقتی رمان دفتر طلایی را نوشتم، درباره چیزهایی داشتم مینوشتم که هیچ چیز در موردشان نمیدانستم. وقتی این رمان را ده سال بعد خواندم، با خودم گفتم: «خدای من! ببین آن موقع چه حرفهایی میزدم!»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد