نام​ها و نشانه​ها در محله​ها

محله‌ای با روایت‌های مختلف

مروی، پرسه در حاشیه بازار

کوچه زندگی

پشت سرت عمارتی ۳۵ متری است که از ۱۵۰ سال پیش دو برج و یک ساعت و کاشیکاری‌های زیبا و چند پنجره را آورده تا امروز و رو‌به‌رویت کوچه‌ای است، کوچه‌ای با حجره‌ها و مغازه‌هایی در دو سو و سقفی طاقی شکل در انتها. در میدانگاهی سر کوچه، تندیس کارگری، ارابه باری را تا همیشه می‌کشد و سوی دیگر میدانگاه، نبش کوچه، جماعتی در صف فلافل و کباب شاورما ایستاده‌اند.
کد خبر: ۷۱۸۵۷۰
کوچه زندگی
سرتاسر کوچه با بساط دستفروشان پر شده است و جلوی هر بساط جماعتی عطرها و کفش‌ها و برس‌ها را ورانداز می‌کنند. یک گاری پر از شلوارهای جین از کنارت می‌گذرد و دو توریست خارجی به آجرکاری‌های دیوارها خیره مانده‌اند. یکی‌شان از تابلوی سرمه‌ای رنگ سر کوچه عکس می‌گیرد: کوچه مروی.

ناصرخسرو را که به سمت پایین می‌آیی، دست راستت ساعت اهدایی ملکه ویکتوریا به ناصرالدین‌شاه قاجار روی دیوار شمس‌العماره خودنمایی می‌کند. معماری قاجاری لحظاتی به تماشا نگهت می‌دارد و بعد خواه ناخواه نگاهت به جریان زندگی شلوغی که در کوچه رو به رو جریان دارد نگاهت جلب می‌شود.

آن زمان که هنوز خراسان بزرگ، از هرات تا سمرقند و بخارا، بخشی از خاک ایران بود، مردی از طایفه قاجار، حاکم مرو بود. محمدحسین قاجار، خان مروی، از ازبک‌ها که شکست خورد به کابل گریخت و از آنجا به سیستان و سپس به تهران آمد. خان مروی دیگر نتوانست به حکومت مرو بازگردد اما در تهران تا جایی تکریم شد که پیشنهاد صدراعظمی کشور را نیز به او کردند. او در این مدت سرمایه فراوانی اندوخت و خانه و باغی وسیع رو به روی شمس‌العماره برپا کرد. مسجد و مدرسه علوم دینی که امروزه در میانه کوچه مروی یادگار اوست. خان مروی بعدها زمین این باغ و خانه را وقف مسجد کرد و پس از احداث خیابان ناصریه، مقابل شمس‌العماره بازارچه کنار خندق ابتدای کوچه رونق گرفت. آب مازاد قنات ارگ نیز در این نقطه به شیوه کهن ایرانی به طور شتر گلو در ضلع شرقی خیابان ناصریه و ابتدای همین کوچه مروی امروزی می‌جوشید و از زمین بالا می‌آمد و یکی از آب منگل‌های تهران را تشکیل می‌داد و این خود باز هم به جذابیت این محله افزوده بود. پایتخت‌نشینان آرام آرام به کوچه مروی بیشتر توجه کردند و بازارچه و گذر مروی از نامدارترین بازارهای دارالخلافه ناصری شد تا امروز.

امروز البته نمی‌توان کوچه مروی را از بازارهای بزرگ تهران دانست، اما در شلوغی و رونق این بازارچه‌ تردیدی نیست. بسیاری از پایتخت‌نشینان از دورترین نقاط شهر برای خرید لوازم آرایشی، ترشی‌جات، شکلات، عطر و ادکلن و حتی شلوار و تی‌شرت و کفش اسپرت و کتانی به اینجا می‌آیند این را بیشتر بهانه‌ای می‌کنند برای گذراندن ساعت دم غروبی که آبی پررنگ آسمان دم غروب تهران نرم نرمک بر ساختمان‌ها سنگینی می‌کند.

مربای تمشک، چای سبز وانیلی و بهترین فلافل تهران همین‌جاست و اگر هم از خرید خسته شدید و دلتان نوشیدنی گرم خواست می‌توانید به معروف‌ترین قهوه‌فروشی تهران بروید و با قهوه یا شکلات داغی از خودتان پذیرایی کنید، درست در پیچ میانه کوچه، جایی که طاق‌های سقف آغاز می‌شود. اگر خوراکی‌هایی مثل کباب ترکی و شاورما و فلافل را جزو کالاهای این بازار به حساب بیاوریم قطعاً یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا همین است که به این کوچه آمده باشید و خرید نکرده از آن بیرون بروید.

چیزهای دیگری هم هست. کاشی کوچکی که انا فتحنا لک فتحا مبینا از خیلی سال پیش بر آن نقش بسته و در کوچکی که با چند پله پایین می‌رود و پیرمردی در آستانه آن بساط کرده و نمی‌گذارد که وارد شوید! خانه‌ای قدیمی که شخصی است، دیوارها و طاق‌ها و درها و راهروها و ساباط‌های تاریخی و دیدنی دارد اما اکنون فقط قسمت کوچکی از آن قابل سکونت است. باقی مخروبه‌ای است که حالا همه‌اش در دست همین سرایدار پیر باقی‌مانده است و بس.

بجز مدرسه علمیه و مسجد قدیمی که ذکرش رفت، تجارتخانه مروی، مدرسه سپهسالار قدیم و بهشتی، دبیرستان مروی، سرای مظفریان، مسجد آقا محمود و راسته بازار از دیرباز کاربری‌های مسکونی و فرهنگی و تجاری داشته است.

شاید هم اغلب کسانی که بارها و بارها این کوچه را از اول تا آخر رفته‌اند هیچ کدام اینها را ندیده باشند و نشناسند اما باز هم اینجا می‌آیند تا صدای زندگی پرهیاهویی که در این کوچه پابرجاست را بشنوند. زنی اصرار دارد شلوار کتان ۹۰ هزار تومانی را ۵۰ هزار تومان بخرد و فروشنده می‌گوید که اصلا نمی‌فروشد اما گفت‌وگو ادامه پیدا می‌کند چرا که هر دو می‌دانند اینجا نه جای خرید جنس اصل است و نه جای فروش جنسی به قیمت اصل. زن شاید نهایتا از خیال خرید شلوار منصرف شود، اما حتما پای بساط بعدی که کتانی آدیداس اصل 70 هزار تومانی را به ۴۰ هزار تومان می‌خواهد، با قیمت ۶۰ هزار تومانی برای پسرش خواهد خرید. سری هم به ترشی‌فروشی که انواع سس، شکلات، شور، ترشی، بیسکوئیت، چیپس خارجی، فلفل سفید و انواع دیگر خوراکی را دارد می‌زند و با آنکه قصد نداشته بیش از صد هزارتومان خرید کند در همین یک مغازه دست‌کم ۴۰ یا ۵۰ هزارتومانی پیاده خواهد شد. خیلی از آنان که برای خرید آمده‌اند هم کلاً از کنار اینها بی‌نگاه می‌گذرند و سراغ مغازه‌های فروش عطر، اقلام بهداشتی، ماشین ریش‌تراش، یا تیغ و خمیر ریش و حتی ساعت‌فروشی‌ها می‌روند و قیمت‌های این مغازه‌ها را بالا پایین می‌کنند.

برخی هم اصلاً برای خرید نیامده‌اند. آمده‌اند برای بار هزارم دیوارها را ببینند، طاقی‌ها را، خرید کردن مردم را و نور چراغ‌های تازه روشن شده که در سنگینی تاریکی غروب روشن و روشن‌تر می‌شود. مقصد پایانی همه اما یکی است. هر که اینجا آمده آخر کار یا در صف خرید سمبوسه ایستاده‌ است، یا کباب ترکی یا فلافل. با سس زیاد خردل، و کاغذی که به گویش فروشندگان مروی دور «ساندویج» پیچیده است. (ضمیمه چمدان)

مسعود بُربُر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها